پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

مقایسه ای میان دولت احمدی نژاد و خاتمی


مقایسه ای میان دولت احمدی نژاد و خاتمی
با آغاز هفته دولت، محمود احمدی نژاد وارد آخرین سال کاری خود در دور اول شد؛ امری که قضاوت درباره وی و کابینه اش را تسهیل می کند.
چگونگی رابطه دولت با نخبگان، یکی از شبهاتی است که در خصوص دولت نهم این روزها زیاد مطرح می شود لذا در این یادداشت سعی در بررسی این موضوع و مقایسه این رابطه در دو دولت محمود احمدی نژاد و سید محمدخاتمی داریم.
زمانی که سید محمد خاتمی در دوم خرداد ۷۶ از لابه لای کتاب های کتابخانه ملی کشور توانست خود را به مردم معرفی کند و با حمایت دو جریان مطرح چپ و کارگزاران، ۲۰ میلیون ایرانی را با برنامه های خود همراه سازد، همه او را رئیس جمهوری مردمی خواندند که با حمایت مردم و بویژه نخبگان جامعه به این موفقیت دست یافته است.
خاتمی هر چند که می کوشید گهگاهی در ابتدای کار خود، وجهه توده ای و مردمی خود را تقویت کند و با حضور در صفوف اقلام کوپنی یا سوارشدن به اتوبوس شرکت واحد و اقدامات اینچنینی خود را بیشتر رئیس جمهوریِ ٍعوام نشان دهد نه نخبگان، ولی برنامه ها و سیاست های سیاست محور او خلاف این امر را اثبات می کرد. حتی خاتمی، خواسته یا ناخواسته مهمترین حرف های خود را در دانشگاه ها می زد و بیشتر دوست داشت محبوب قلوب این قشر از جامعه باشد؛ هر چند که این سیاست وی در چهار سال دوم تصدی وی کمرنگ تر شد. اما هشت سال بعد- زمانی که احمدی نژاد توانست آرایی نزدیک به آراء خاتمی در ۷۶ کسب کند- در ابتدای امر کسی او را رئیس جمهوری مردمی ننامید و آراء او به جاهای دیگری مرتبط شد. برخی دیگر پس از مدتی رأی دهندگان به وی را عوام و قشر فرودست جامعه خواندند که احمدی نژاد با برنامه های اقتصادی و معیشتی خود توانسته بود آراء آنها را به حساب خود واریز کند.
اما حقیقت امر چیز دیگری بود. خاتمی و احمدی نژاد هر دو رئیس جمهورانی مردمی بودند که یکی با اتکا به شعارهای مردمی و ارتباط مستقیم خود با مردم توانست آراء توده مردم را با خود همراه کند و پس از رسیدن به قدرت نیز بر ادامه مسیر در پیش گرفته شده تأکید ورزد، اما در مقابل دیگری (خاتمی) هر چند که رئیس جمهوری مردمی به شمار می آمد اما آراء خود را بیشتر از طریق لابی های نخبگان جامعه به دست آورد و پس از به قدرت رسیدن نیز امور اجرایی و حلقه مشاوران و نزدیکان خود را از این قشر برگزید؛ کسانی که نقش توده ها در پیروزی خاتمی را فراموش کردند.
آنان تمایل داشتند رئیس جمهوری بیست میلیونی سال ۷۶ را به دنبال اهداف خود بکشانند؛ امری که خاتمی در چهار سال دوم عمر سیاسی خود در مقابل آن واکنش نشان داد و همین امر منجر به جداشدن تعدادی از به اصطلاح نخبگان فوق از حلقه نزدیکان رئیس جمهوری شد.
البته این افراد در اواخر دهه ۷۰ با در اختیار گرفتن مجلس ششم و تشکیل برخی تشکل ها مانند حزب مشارکت، مسیر مستقلی را در پیش گرفتند و سعی کردند جدا از خاتمی به راه خود ادامه دهند؛ راهی که در پایان امر، سرنوشتی جز شکست و انزوا را به دنبال نداشت.
حلقه مشاوران و نزدیکان رئیس جمهوری که از همین قشر بودند، مسیر دولت را در جاده ای به پیش بردند که خاتمی بیشتر رئیس جمهوری قشر تحصیل کرده و نخبه جامعه می نمود تا توده های مردم؛ لذا خاتمی زمانی که تصمیم به مقاومت در مقابل این طیف از نزدیکان خود گرفت، بسیاری از آنها مانند سعید حجاریان پست هایی را که خاتمی به آنها سپرده بود، ترک گفتند و همگام با جنبش دانشجویی به انتقاد و حتی عبور از خاتمی پرداختند.
این طیف در انتخابات نهم ریاست جمهوری هم باز بر توسعه سیاسی تأکید کردند و مخاطب خود را به هیچ وجه توده مردم قرار ندادند و در بهترین وضع توانستند حدود چهار میلیون ایرانی را با خود همراه کنند.
اما احمدی نژاد- برخلاف خاتمی- پس از رأی آوردن نه تنها سعی کرد در مسیر خواسته های توده هایی که حامیان اصلی وی در انتخابات به شمار می آمدند، گام بردارد، بلکه در جهت تقویت این ارتباط گام های جدی را هم برداشت.
دستورالعمل های قاطع، رفع تشریفات مرسوم، نوع لباس پوشیدن، نحوه سخن گفتن، تحقق وعده سفرهای استانی و حذف حقوق بالای مدیران، اقداماتی در این راستا بود که با واکنش مثبت توده های مردم مواجه شد.
از سوی دیگر احمدی نژاد برخلاف خاتمی سعی نکرد از روشنفکران و نخبگانی که از توده مردم فاصله گرفته اند در حلقه های نزدیک به خود بهره ببرد و حتی المقدور مشاوران و وزرای خود را از این قشر برنگزید و سعی کرد به جای این که نخبگان، رابطه دولت با توده های مردم را رقم بزنند، خود مستقیم به تنظیم رابطه ملت- دولت بپردازد و با زبانی عادی، ارتباطی قوی میان خود و مردم ایجاد کند. لذا خطری که خاتمی در فاصله گرفتن از توده های مردم به آن دچار شد، احمدی نژاد را تهدید نمی کند.
امور فوق درحالی صورت می پذیرد که احمدی نژاد به مراتب بیش از خاتمی با قشر روشنفکر و نخبه در ارتباط بوده است. وی برخاسته از نهادهای سنتی نبوده و در زمره افرادی است که تحصیلات خود را به نحو آکادمیک گذرانده است و خود برخاسته از محیط دانشگاهی است که بیشترین حجم نخبه ها را در خود جا داده است.
پیام انتخابات اخیر را عده ای نخبه گریزی یا فرار از عقلانیت می نامند، در حالی که به نظر می رسد در این مقطع لازم است برخلاف تصور فوق، نخبگان در اندیشه های خود واکاوی کنند. چرا که همواره در طول تاریخ اندیشه نخبگان برآیندی از اندیشه توده های مردم بوده است، اما اکنون چنین نیست و توده ها و نخبه ها یا به عبارت بهتر عوام و خواص در مسیرهایی جدا از هم گام بر می دارند.
قطعاً مقوله فوق زاییده دلایل متفاوتی است، اما آنچه اجمالاً می توان به آن اشاره کرد این است که نخبگان، دیوار بلندی را میان خود و توده مردم کشیده اند؛ تا حدی که بلندی این دیوار مانع از درک وضعیت توده های مردم شده است. بویژه در کشور ما نخبگان با مشکلات معمول توده ها مانند فقر، دست و پنجه نرم نمی کنند. مردم از مصلحت گرایی نخبگان خسته شده و خواستار محدودسازی موارد مصلحت آمیز شده اند؛ امری که در سوم تیرماه به بلندی آن را فریاد زدند. قطعاً وظیفه خطیری که دولت کنونی در پیش دارد، پرکردن گسست ایجاد شده میان نخبگان و توده ها است؛ امری که بیشتر همت نخبگان را می طلبد تا توده ها را. از سوی دیگر دولت مجبور است برای پیشبرد اهداف و برنامه های خود، بخشی از نخبگان را با خود همراه کند؛ چرا که در غیر این صورت در مواقع حساس از پشتوانه تئوریک بهره مند نخواهد بود. برای این امر دو راهکار وجود دارد: اول این که میان مشی و تفکر توده ها و نخبگان، جایگاهی میانه را برگزیند و از هر دو جریان استفاده کند و دیگر این که قشری از نخبگان جدید را به وجود آورد؛ یا به عبارت دیگر نخبه سازی کند. البته راهکار دوم با این خطر مواجه است که نخبگان وابسته نتوانند تأثیرگذاری واقعی داشته باشند. جدا از دو راهکار فوق، اکنون دولت برای همراه کردن نخبگان باید منطق اقدامی خود را برای آنان تشریح کند. امری که فاصله میان دولت و نخبگان را کمتر خواهد کرد.
یاسر مرادی
منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی ـ ایرنا