دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

آسیب‌شناسی تحزب در ایران


آسیب‌شناسی تحزب در ایران
۱) ‌تحولات سیاسی اخیر در آرایش نیروهای سیاسی از یك‌طرف و تشكیل احزاب سیاسی جدید از طرف دیگر، حاكی از آن است كه مبارزان سیاسی به ضرورت تشكیل احزاب سیاسی به‌عنوان پیش‌نیاز توسعه‌ی سیاسی توجه پیدا كرده‌اند. این به‌نوبه‌ی خود بسیار مهم و امیدواركننده است. اما تشكیل احزاب یك مسأله است و عملكرد حزبی و دوام آن‌ها مسأله‌ای جدی‌تر؛ سابقه‌ی تاریخی حاكی از كوتاهی عمر احزاب سیاسی است. بحث آسیب‌شناسی تحزب در ایران اگر چه مدت‌هاست در میان طیف گسترده‌ای از روشن‌فكران مطرح می‌باشد، اما بررسی این مسأله می‌تواند همچنان مفید و آموزنده باشد.
۲) ‌آسیب‌شناسی واژه‌ای است فارسی معادل پاتولوژی (Pathology) در علوم پزشكی. پاتولوژی یا آسیب‌شناسی، علم مطالعه و بررسی ویژگی‌های اساسی بیماری‌ها به‌خصوص تغییرات ساختاری (Structural) و كاركردی (Functional) در سلول‌ها، بافت‌ها و ارگان‌های موجود زنده بر اثر بیماری تعریف شده است. علاوه بر این، در آسیب‌شناسی، هر وضعیت غیرعادی، غیرطبیعی یا انحراف در ساختارها و كاركردها مورد بررسی قرار می‌گیرد، تعریف‌شده و تشخیص داده می‌شود.
منظور از آسیب‌شناسی تحزب در ایران این است كه ببینیم با توجه به این‌كه حزب یك پدیده‌ی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با ویژگی‌های عادی و نرمال و ساختارها و كاركردهای مشخص و تعریف‌شده می‌باشد، چرا جامعه‌ی ایرانی غیرحزبی مانده است؟ چرا احزاب قوی، ماندگار و تأثیرگذار در صحنه‌ی سیاسی ایران حضور ندارند؟ برای پاسخ به این پرسش نیاز به بررسی آسیب‌‌شناسانه است؛ اما وقتی می‌پرسیم كه چرا جامعه‌ی ایرانی چنین مانده است، از آسیب‌شناسی عبوركرده‌ایم و وارد قلمرو علم‌الاسباب یا سبب‌شناسی اتیولوژی (Etiology) یك وضعیت بیمارگونه و غیرعادی شده‌ایم.
اتیولوژی واژه‌ای رایج در شاخه‌ی علوم پزشكی برای فهم و بیان علل و اسباب بیماری‌ها، بیماری‌زایی یا آسیب‌زایی یا پاتوژنزیس (Pathogenesis)‌است؛ اما آسیب‌شناسی پزشكی شاخه‌هایی دارد نظیر آسیب‌شناسی مقایسه‌ای یا تطبیقی، آسیب‌شناسی تجربی، آسیب‌شناسی عمومی یا تخصصی (اطفال، جراحی و....) آسیب‌شناسی بیماری‌ها در اطفال با اشخاص عادی یا سالمندان متفاوت است و هر یك ویژگی‌های خود را دارد. در آسیب‌شناسی تحزب، نمی‌توان وضعیت احزاب در یك جامعه‌ی مدرن و توسعه‌یافته را با یك جامعه‌ی در حال توسعه یا جامعه‌ی در حال انتقال مقایسه‌كرد. علل انفعال سیاسی مردم و روی‌گردانی آنان از احزاب در جامعه‌ی توسعه‌نیافته و پیشا-دموكراسی با یك جامعه‌ی دموكراتیك و توسعه‌یافته متفاوت است. دریافت و فهم این تفاوت‌ها در تشخیص آسیب‌شناسی در علل و اسباب وضعیت‌های بیمارگونه، مهم و ضروری می‌باشد.
۳) ‌جامعه‌ی ایران یك جامعه‌ی در حال انتقال (Transitional Society) است و علاوه بر دارابودن ویژگی‌های یك جامعه‌ی در حال انتقال از وضعیت‌های شكل‌گرفته‌ی تاریخی-سنتی به یك جامعه‌ی جدید و در حال دگردیسی (Transformation)، بسیاری از هنجارها و رفتارهای فردی و جمعی جامعه، در حال دگرگونی و تغییر در شكل و محتوا است. در جامعه‌ی در حال انتقال و دگردیسی، همگنی و یكنواختی در رفتارها، آرا، عقاید و اندیشه‌ها وجود ندارد بلكه طیفی گسترده از اندیشه‌ها و رفتارها قابل مشاهدهاست. در آسیب‌شناسی برای بررسی وضعیت یك بافت، برشی از بافت تهیه می‌شود و پس از انجام اقدامات آزمایشگاهی، وضعیت بافت زیر میكروسكوپ مورد مطالعه قرار می‌گیرد. در یك بافت سالم، اجزای مختلف بافت سلول‌ها به‌سامان هستند و از نظم معینی برخوردارند. اما در یك سلول یا بافت معیوب و بیمار، این نظم وجود ندارد. در جامعه‌ی در حال انتقال، نظمِ شكل‌گرفته در یك جامعه‌ی سنتی دیده می‌شود. تنوع و تكثر افكار و اندیشه‌ها و اختلاف آرا، ویژگی طبیعی جامعه‌ی بشری است اما در جامعه‌ی در حال انتقال و دگردیسی این تنوع به‌مراتب بیش‌تر و متنوع‌تر است و به‌همان اندازه هم برخورد آرا و عقاید بیش‌تر و قوی‌تر است.
۴) ‌پدیده‌ی حزب در گفتمان سیاسی- فرهنگی ایران از دو منظر قابل بحث و بررسی است. از یك منظر، حزب یك گروه انسانی با ایدئولوژی واحد تعریف شده است. در ادبیات دینی، واژه‌ی حزب به‌همین معنا، هم برای یكتا‌پرستان (حزب الله) و هم برای حزب شیطان به‌كار رفته است. همه‌ی انبیا و رسولان الهی یك جهان‌بینی و یك ایدئولوژی دارند و یك حزب محسوب می‌شوند اما از منظر دیگر، حزب به‌عنوان نوعی از سامان‌یافتگی سیاسی، پدیده‌ی جدیدی در جوامع دموكراتیك امروزی است. در جامعه‌ای كه حقوق و آزادی‌های اساسی ملت نهادینه شدهباشد، منطقی‌ترین، عملی‌ترین و بهداشتی‌ترین شیوه‌ی قابل قبول، دخالت مردم در سرنوشت خود از طریق تشكیل احزاب سیاسی است. احزاب سیاسی جدید با آن معنا و مفهوم حزب در گفتمان قرآنی متفاوتاست. در آن‌جا حزب، یك جریان فكری تام و كلی است اما در جامعه‌ی جدید ممكن است احزاب متعددی تشكیل شوند كه همه به یك جریان عام سیاسی یا اقتصادی یا ایدئولوژیك تعلق نداشته باشد.
۵) ‌زیربنای نظری و علمی تشكیل حزب در جامعه‌ی جدید عبارت است از:
الف) ‌قبول اصل تكثر یا تنوع و گوناگونی افكار و اندیشه‌های سیاسی، اقتصادی ، فرهنگی.
‌ب) ‌پذیرفتن نظری و عملی اصل تساهل (Tolerance) و این كه نفع مشترك صاحبان همه‌ی آرا و عقاید در تحمل حضور یكدیگر است.
‌ج) ‌قبول اصل سازگاری (Compromise) یا همكاری و تعامل میان اندیشه‌های متفاوت و حتی متضاد. تساهل اگرچه ضروری است اما بار منفی معرفتی دارد. صاحبان اندیشه‌های متفاوت حضور یكدیگر را تحمل می‌كنند اما این كافی نیست؛ بقای جامعه‌ی جدید نیازمند تعامل و همكاری میان همه‌ی صاحبان آرا و عقاید است.
د) ‌پذیرفتن اصلی نسبی‌بودن حق و باطل در قلمرو انسان و پرهیز از مطلق‌بینی و مطلق‌خواهی.
۶) ‌در جامعه‌ی جدید، تنوع آرا و عقاید شهروندان یك مشكل كلیدی و اساسی برای تحقق حاكمیت ملت محسوب می‌شود. چه‌گونه می‌توان با حجم عظیمی از آرا و عقاید گوناگون مردم، به اتفاق‌نظر ضروری برای اداره‌ی جامعه نایل آمد؟ احزاب سیاسی درواقع ساختارهای اجتماعی هستند كه آرا و عقاید متنوع شهروندان در موضوعات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در چند واحد كلان سازماندهی می‌كنند و اجرا و تحقق آن‌ها را پی‌گیری می‌نمایند. به‌عبارت دیگر احزاب سیاسی ابزارهای عملی اِعمال حق حاكمیت ملت در جامعه‌ی جدید می‌باشند. بدون وجود احزاب سیاسی و بدون امكان حضور و مشاركت آنان در فرآیند تحقق مردم‌سالاری، هرگز حاكمیت ملت نهادینه نخواهد شد. بنابراین برخلاف مخالفان تحزب كه ادعامی‌كنند حزب برای وحدت ملی زیانبار است، احزاب ابزار اصلی تجمیع افكار پراكنده‌ی مردم می‌باشند و در خدمت وحدت ملی و مردم‌سالاری هستند. این سخنان را علیه تحزب، سخن‌گویان و مقامات ذی‌نفع در یك حكومت توتالیتر و استبدادی كه توده‌گرایی را در خدمت خود می‌بینند، ابراز می‌كنند؛ به‌خصوص اگر پایه‌های قدرت حكومت، بر احساس خام و توسعه‌نیافته‌ی مذهبی یا ایدئولوژی شبه‌مذهبی باشد و بتوانند با توده‌های مردم ارتباط ذهنی غیرارگانیك و توده‌وار برقرار سازند. این نوع حكومت‌ها حضور توده‌وار مردم را بر ساماندهی آن‌ها در احزاب و تبدیل آن به نیروی مؤثر سیاسی ترجیح می‌دهند.
۷) ‌فعالیت نُرمال یا بهینه‌ی احزاب سیاسی، تنها در جامعه‌ای كه دموكراسی در آن نهادینه شده باشد، میسر است. فعالیت احزاب در یك جامعه‌ی پیشا-دموكراسی را نمی‌توان با جامعه‌ی دموكراتیك مقایسه‌كرد. در جامعه‌ی پیشا-دموكراسی، هدف كلان و عمده‌ی تمام احزاب و قشرهای اجتماعی، تأمین آزادی‌های اولیه است كه بخشی از آن یا نتیجه‌ی تحقق آن، امكان فعالیت سیاسی و اجتماعی گروهی در قالب احزاب یا انجمن‌های غیردولتی، صنفی و حرفه‌ای است؛ به‌عبارت دیگر، در جامعه‌ی پیشا-دموكراسی به‌جای احزاب سیاسی باید از جنبش‌های سیاسی سخن گفت؛ جنبش‌هایی كه مسأله‌ی اصلی و محوری آن‌ها تأمین حق حاكمیت مردم و انتخابی‌كردن، قانونمندكردن یا مشروط‌كردن نهادهای قدرت است. در جامعه‌ی دموكراتیك، احزاب سیاسی برای تأثیرگذاری بر ماهیت و عملكرد قدرت به تدوین و ارایه‌ی اهداف و برنامه‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود و مهندسی حركت سیاسی برای ورود به قدرت می‌پردازند، اما در جوامع پیشا-دموكراسی نظیر ایران، در حركت احزاب سیاسی مسایل و موضوعات سیاسی و مهندسی تأمین حقوق اساسی، اولویت و محوریت دارند و نیاز به تدوین یا ارایه‌ی برنامه‌های اقتصادی كم‌تر احساس می‌شود. بسیاری از احزاب، مواضع اقتصادی حداقل در سطح كلان دارند و می‌توانند برنامه‌های جامع خود را ارایه دهند؛ درحالی‌كه مسایل سیاسی اولویت اساسی دارند، ارایه‌ی برنامه‌های اقتصادی موضوعیت جدی ندارد (مصداق همان است كه كسی را به ده راه نمی‌دادند سراغ خانه‌ی‌كدخدا را می‌گرفت.)
۸) ‌در بررسی مشكل احزاب، یك‌سری واژه‌‌ی پزشكی مورد استفاده قرارگرفت كه در ادامه‌نیز می‌شود همچنان از واژه‌های پزشكی برای بیان منظور سود برد. اگر بپذیریم تحزب در ایران دچار اختلال و رنجوری است، نیاز به بررسی دو مسأله‌ی دیگر داریم: یكی علایم این وضعیت نامطلوب و غیررسمی و دیگری علت‌ها و اسباب بروز چنین علایم و وضعیتی. توضیح هركدام از آن‌ها به این قرار است:
الف) علایم
۱-۸) حزب‌گریزی یا فوبیای تحزب: ‌فوبیا در اصطلاح به ترس موهوم از یك امر واقعی یا خیالی گفته می‌شود. ما ایرانیان از كار جمعی و گروهی گریزان هستیم. خواه این كار جمعی از نوع اقتصادی باشد یا فرهنگی یا سیاسی (و حزبی.) كارفردی، علی‌الاطلاق از كار جمعی آسان‌تر است. تصمیم‌گیری و حركت برای یك فرد مجرد به‌مراتب راحت‌تر از یك فرد متأهل است. در ایران، ما در ورزش‌های فردی نظیر كشتی ‌و وزنه‌برادری خوب می‌درخشیم اما در ورزش‌های گروهی نظیر والیبال یا فوتبال مشكل همكاری و هماهنگی داریم. فعالیت اقتصادی فردی به‌مراتب ساده‌تر و موفقیت‌آمیزتر از فعالیت اقتصادی جمعی در یك شركت است. از میان فعالیت‌های جمعی و گروهی، فعالیت سیاسی-حزبی از همه مشكل‌تر و پیچیده‌تر است و بالاخره فعالیت سیاسی-حزبی در ایران، از بسیاری از نقاط جهان مشكل‌تر است. یك نمونه‌ی از این جمع‌گریزی، فرار از تحزب است. برخی از فعالان سیاسی وجود دارند كه صادق، پاك و فداكار هستند اما افتخار می‌كنند كه در هیچ حزبی نیستند و عملاً منفردبودن و عضو حزب نبودن را به‌عنوان یك ارزش، تبلیغ می‌كنند؛ اما این نه یك ارزش بلكه ضد ارزش است. من درحالی‌كه به برخی از این بزرگواران نهایت احترام و ارادت را دارم اما این روحیه را برای توسعه‌ی سیاسی مضر می‌دانم. این غیراجتماعی بودن و گریز از كار جمعی سیاسی، مانع ذهنی و رفتاری بر سر راه قدرت و توسعه‌ی احزاب سیاسی است.
۲-۸) مطلق‌بینی و مطلق‌خواهی: ‌ما عموماً دنیا را به‌صورت مطلق سیاه یا مطلق سفید می‌بینیم، خواهان "همه" یا "هیچ" هستیم. كار حزبی و گروهی مستلزم همكاری با دیگران است. این همكاری زمانی مستمر می‌گردد كه نگاه ما به افراد مطلق خوب یا مطلق بد، مطلق دوست یا مطلق دشمن نباشد. نه من به آن اندازه آدم بد و شروری هستم كه مخالفان و دشمنانم مدعی هستند و نه صاحب همه‌ی كمالاتی كه دوستان از من ارایه‌می‌دهند. تعمیم و تسری این مطلق‌گرایی به دوست و دشمن مانع از آن است كه ما معایب، نواقص و كمبودهای دوستان را از یك‌طرف و محاسن و نقاط قوت دشمنان و مخالفان خود را از طرف دیگر بدانیم. نه در حق‌دوست و نه در حق دشمن، حق و عدالت و انصاف رعایتنمی‌شود. اشعار نغز و گزافه در حق دوستان می‌گوییم و هجوها در حق دشمنان و مخالفان. ایگو یا "مِن" بسیار بادكرده‌ای داریم و با كم‌ترین تلنگری واكنش‌های نامتعارف نشان می‌دهیم. هر یك از ما به‌نوعی دچار خودشیفتگی (نارسیسم) هستیم. بروز نامتعارف این خصلت‌ها، همكاری‌های جمعی را متوقف می‌سازد. پس مطلق‌نگری وقتی در حكومت‌ها و حامیان قدرت بروز می‌كند، بزرگ‌ترین آسیب‌ها را دارد می‌سازد. شعار "همه با هم" جای خود را به شعار "همه با من" و "یا با منی یا بر منی" می‌دهد. حكومت‌ها هم به چیزی كم‌تر از اطاعت مطلق و بیچون و چرا رضایت نمی‌دهند.
ترس بیمارگونه از جمع و جماعت در حاكمان به انواع و اشكال مختلف بروز پیدا می‌كند و سبب می‌شود هیچ تجمعی را، چه سیاسی و چه فرهنگی برنتابند؛ گردهم‌آیی و كار جمعی پنج‌نفر را هم برنمی‌تابند. فوبیای حزبی در حاكمان جامعه‌ی توسعه‌نیافته، بسیار آسیب‌زا است و از رشد تحزب ‌و كار جمعی و گروهی جلوگیری می‌كند.۳-۸) آفت سلطه‌گری و سلطه‌پذیری: ‌مطلق‌بینی و مطلق‌خواهی، ما را به جایی می‌برد كه خواهان مهار مطلق روابطمان با دیگران، خواه در یك شركت تجارتی-صنعتی یا یك حزب سیاسی، هستیم و جمع به‌وجود آمده به‌سرعت به دو گروه تقسیم می‌شود: یك گروه سلطه و هژمونی خود را حاكم می‌كند و بقیه هم ‌آن‌را می‌پذیرند و به‌آن گردن می‌نهند. این پدیده‌ی غیربهداشتی، آفت بسیاری از احزاب سیاسی ایران طی۶۰ تا۷۰ سال گذشته بوده است. پس از تشكیل حزب، به‌تدریج این وضعیت دوگانه به‌وجود آمده است و به‌دنبال آن جمعی كه خود را در تأسیس و حركت و رشد حزب مؤثر می‌دانسته‌اند، در واكنش به این سلطه و هژمونی گروهی دست به انشعاب زده‌اند یا بعضاً بی‌سرو‌صدا خود را كنار كشیده‌اند. مرحوم جلال آل‌احمد كه خود زمانی از نویسندگان برجسته‌ی عضو حزب توده بود، در توضیح علل انشعاب از حزب توده، همین نكته را یادآور می‌شود. آل‌احمد پس از جدایی از حزب توده با خلیل ملكی و سایر دوستان فعالیت سیاسی خود را در قالب دیگری ادامه داد اما باز پس از چندی بی‌سروصدا از این مجموعه هم كنار‌ه‌گیری‌كرد. وی در گفت‌وگویی با دانشجویان، علت كناره‌گیری خود را همان وضعیتی ذكرمی‌كند كه در حزب توده آن‌را تجربه كرده بود.
۴-۸) خصلت‌های منفی فردی: خصلت‌هایی همچون خودبینی، خودخواهی، خود‌پرستی و خودمحوری از عوامل بازدارنده‌ی كار جمعی است. به‌قول مهندس بازرگان:
"شاید در هیچ‌جای دنیا فردیت و خودمحوری به‌اندازه‌ی ایران نیست. ما وقتی‌كه نخواهیم و نتوانیم دور هم جمع شده، همكاری و همراهینماییم، نه مواهب طبیعی و درآمدهای ملی ما را خوشبخت خواهدكرد، نه از علم و فن بهره خواهیم‌گرفت و نه هوش و بینایی و نه حسن تشخیص‌های سیاسی رفع گرفتاری‌‌هایمان را خواهد‌كرد."
در درون هر یك از ما ایرانی‌ها "شاه" كوچكی نشسته است و "حكم" می‌راند. این شاه نفس درون ما، در فرصت‌های مناسب خود را بروز می‌دهد. یك نمونه‌ی آشكار آن، رانندگی‌ماست. هنگامی كه پشت فرمان می‌نشینیم و خود را فرمانده و سكان‌دار وسیله‌ی نقلیه‌ی خود حسمی‌كنیم، شاه درون ما حاكم می‌شود. هرطور دلمان خواست رانندگی‌می‌كنیم، بوق می‌زنیم به چپ و راست می‌پیچیم، می‌ایستیم، پارك می‌كنیم، سرعت می‌گیریم، از چراغ قرمز عبور می‌كنیم، حتی در بزرگراه برخلاف جهت می‌رانیم؛ درست مثل یك مستبد به تمام معنا. در تمام گروه‌ها، احزاب و قشرهای جامعه از چپ و راست، لیبرال، سوسیالیست، محافظه‌كار و سنت‌گرا علایم یادشده دیده می‌شود. همه‌ی این گروه‌ها از بروز این علایم رنجور هستند؛ اما شدت و ضعف آن متفاوت است. در میان روشن‌فكران شدت بروز این علایم و پیامدهای آن بیش‌تر است تا در میان محافظه‌كاران و سنت‌گرایان. برای این مشكل دو دلیل عمده‌می‌توان برشمرد، اول این‌كه جهان‌بینی سنت‌گرایان علی‌الاطلاق بر محور كیش شخصیت و تبلیغ و پرورش آن استوار است. مبانی و اصول حاكم در روابط سیاسی-اجتماعی مبتنی بر كیش شخصیت، هم‌آهنگ با جهان‌بینی، حكومت فردی و بازسازی استبداد در قالب دیگری است. دوم این‌كه انسجام سنت‌گرایان به‌علت محوربودن باورهای سنتی، بیش‌تر است.
بروز هر یك از علایم یادشده در كارهای دسته‌جمعی، زهری كشنده است و هر جمعی را برهم می‌زند. آن‌چه اشاره شد، علایم ناهنجاری بوده‌است نه علل و اسباب ناهنجاری.
ب) سبب‌ها
چرا ما ایرانی‌ها این ویژگی‌های رفتاری را داریم؟ چرا این رفتارها در روابط اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی ما بروز پیدا می‌كند؟
همان‌طور كه اجمالاً اشاره شد، این‌ها علایم هستند؛ علایم بیرونی یك آسیب با اتیولوژی یا اسباب آن آسیب متفاوت است.
علت‌های متعددی می‌توان برای این رفتارهای بیمارگونه ذكركرد اما در میان تمام علل و اسباب، شاید بتوان گفت كه استبداد كهن از مهم‌ترین علت‌ها و علت تامه است؛ توضیح آن‌كه، استبداد را نباید تنها در چارچوب مناسابت سیاسی تعریف و توجیه كرد. مناسبات سیاسی یك بُعد استبداد‌است! در نظام‌های استبدادی ابعاد دیگر این مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، مدیریتی، با ساختار سیاسی هم‌آهنگ می‌باشد. به‌عنوان مثال مدیریت كلان كشور در دوران استبداد سلطنتی، متمركز بود. شاه محور و نقطه‌ی كانونی مدیریت كلان بود و قدرت مطلق را داشت؛ غلظت یا وزن مخصوص قدرت نهادهای مدیریت، با دوری یا نزدیكی آن‌ها به كانون قدرت نسبت معكوس داشت؛ به‌این معنا كه فاصله‌ی بیش‌تر از كانون اصلی قدرت، برابر بود با قدرت كم‌تر. در تمام نظام‌های استبدادی این پدیده وجود دارد. در نظام‌های دموكراتیك، قدرت به‌طور كم‌بیش یكنواخت توزیع شده است. متأسفانه بعد از انقلاب، این رابطه و نسبت معكوس میان وزن مخصوص قدرت با نهادهای قدرت، یعنی مدیریت متمركز همچنان باقی مانده است. بحث ما درباره‌ی مدیریت نیست بلكه مثالی است برای فهم این‌كه استبداد، یك سیستم یا نظام است و اجزای آن در ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و مدیریت، همه با هم هم‌آهنگ می‌باشد.
نظام استبدادی، فرهنگ خاص خود را دارد. در مبارزه با استبداد، برهم‌زدن نظم‌ و ساختار سیاسی به سرعت امكان‌پذیر است. با یك انقلاب مردمی ساختار سیاسی نظام استبدادی فروریخت؛ اما مناسبات اقتصادی شكل‌گرفته‌ی هم‌آهنگ با ساختار سیاسی استبداد، هنوز به‌طور مؤثری وجود دارد ولی از آن بدتر، فرهنگ استبدادی است كه در جان و دل و روح مردم استبدادزده جا گرفته و ریشه دوانیده است.
علایم بیماری استبدادزدگی كه به آن‌ها اشاره شد، ژنتیكی و ارثی نیست. در كروموزوم‌های ما ایرانیان ژن مخصوص استبداد وجود ندارد بلكه فرهنگ استبدادی در شكل سنت‌ها یا هنجارهای رفتاری از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود؛ به‌عبارت دیگر امر محتوم نمی‌باشد و كاملاً قابل درمان و از این بردن است. برای روشن‌شدن مسأله، باز هم یك مثال پزشكی بزنم؛ در برخی از نقاط جهان، از جمله در منطقه‌ای در فارس و مصر مردم یك منطقه یا دهكده تماماً كوتوله بودند، سال‌ها تصور می‌شد كوتوله‌گی(Dalanfism) یك بیماری ارثی و غیرقابل درمان است؛ اما مطالعات انجام‌شده نشان داد كه بدن این افراد فاقد فلزی به‌نام روی (Zn) می‌باشد.
این فلز از اجزای اصلی آنزیم‌ها و پروتئین‌های خاص، نظیر هورمون‌های بدن انسان و پستانداران است. فقدان یا كمبود این فلز موجب اختلال در سنتز یا تولید این هورمون‌ها در بدن می‌شود. و به‌دنبال آن، فقر هورمون باعث عدم رشد فیزیكی یا كوتوله‌ماندن می‌شود. هنگامی‌كه به آب مصرفی این مناطق، مثلاً در هنگام تهیه‌ی خمیر و نان، روی(Zn) اضافه شد و نیاز بدن افراد تأمین‌گردید، به‌تدریج مردم این مناطق رشد طبیعی خود را كه چندین نسل متوقف مانده بود، باز یافتند.
در آسیب‌‌شناسی تحزب در ایران، علایم مذكور محصول یا انعكاس بیماری سرطان استبداد است. استبداد علت تامه و نابود‌كننده‌ی روابط و دیدگاه‌های ناسالم در تخریب همكاری‌های جمعی است. جامعه‌ی استبدادزده، نظیر مزرعه‌ای آفت‌زده‌است كه در آن، گیاهان و محصول رشدیافته از بین می‌رود.
اما سرطان استبداد غیرقابل درمان نیست. در علم پزشكی و درمان بیماری‌ها گفته می‌شود كه پیش‌گیری، ارزان‌تر و مؤثرتر از درمان است. برای پیش‌گیری از استبدادزدگی واكسنی وجود ندارد؛ برای درمان استبداد دارو و سرم وجود ندارد؛ برای مقابله با آن عزم و حركت ملی ضروریاست. هنگامی كه آفت نباتی در منطقه‌ای بروز پیدا می‌كند و محصولات كشاورزی در معرض خطر نابودی قرار می‌گیرند، مبارزه‌ی فردی یا ناامیدی كارساز نیست بلكه كشاورزان باید در یك اقدام جمعی تمام منطقه را سم‌پاشی‌كنند. برای درمان بیماری استبدادزدگی، به یك جنبش یا نهضت همگانی برای آگاهی از بیماری و مبارزه با علایم و آثار آن نیازمندیم. هر یك از ما ایرانی‌ها ناقل ویروس مهلك استبداد است؛ برای مقابله با آن، همه باید آگاهانه بكوشیم. این‌كه انجمن‌های غیردولتی (NGO)، سندیكا، اتحادیه، حزب و... درست‌كنیم، كافی نیست؛ كوشش‌های ما تنها هنگامی به نتیجه‌می‌رسد كه هر یك از ما كه در این نهادهای مدنی حضور پیدا می‌كنیم، آگاهانه با خصلت‌ها و هنجارهای نامطلوب ناشی از این بیماری مقابله‌كنیم و این امر مستلزم سعه‌ی صدر، تقوی، گذشت و فداكاری است. همه‌ی ما به درجات متفاوت، خودمحور و خودشیفته هستیم. همكاری جمعی در قالب یك سازمان در هر كجای دنیا محدودیت ایجاد می‌كند اما اگر ارزش دموكراسی را می‌دانیم، باید آماده باشیم هزینه‌ی آن‌را هم بپردازیم. دندان روی جگر گذاشتن و تسلیم رأی و نظر جمع‌شدن، هزینه‌ای است كه كم‌تر از زندان رفتن و شكنجه‌دیدن نیست. بسیاری از ما رنج زندان را راحت‌تر از تلنگر به ایگوهای بادكرده‌ی خود تحمل می‌كنیم.
برای ما هیچ راهی جز این وجود ندارد. "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مّما تحبون" طعم نیكی را هرگز نخواهید چشید مگر از آن‌چه دوست دارید، مایه بگذارید.
خداوند می‌فرماید: "ان الله لایغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم" خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی‌دهد مگر آن‌كه آنان نفس‌ها یا رفتارهای بازدارنده‌ی خود را تغییر دهند. كار حزبی یعنی گردهم‌آیی و كار جمعی همراه با سازمان‌یافتگی؛ یعنی همكاری و هماهنگی افراد برای یك هدف و برنامه‌ی واحد. در حزب با گردهم‌آیی و هماهنگی و همكاری، كاری كه یك فرد از جهات ذهنی، معنوی و مادی نمی‌تواند انجام دهد، صورت می‌گیرد. این یعنی همان‌كه: "قدرت خدا پشتیبان جماعت است"
۹) ضرورت همكاری احزاب با یكدیگر: گفته شد كه تنوع آرا و عقاید در جامعه‌ی بشری و متأثر از آن كثرت احزاب، اجتناب‌ناپذیر است. چه در جامعه‌ی دموكراتیك و چه در جامعه‌ی پیشا‌ دموكراتیك رقابت میان احزاب وجود دارد اما در هر دو مرحله، همیشه مسایل و موضوعاتی وجود دارد كه همكاری و هماهنگی میان احزاب را صرف‌نظر از هم‌اندیشی یا دگراندیشی ایجاب می‌كند.
در جوامع پیشا-دموكراسی نظیر كشور ما، تأمین شرایط مناسب قانونی و ایجاد جوّ سیاسی-فرهنگی هم‌آهنگ با فعالیت‌های جمعی، می‌تواند محور همكاری میان احزاب باشد؛ احزاب علی‌الاصول به‌دنبال آزادی فعالیت‌های حزبی خود هستند. توسعه‌ی تحزب یعنی دعوت مردم به ترك انفعال و بی‌تفاوتی، ترك كار فردی، خروج از صدف تنگ خودخواهی‌ها و ورود به عرصه‌ی فعالیت‌های سیاسی جمعی. نفع همه‌ی احزاب در اجرای قانون است، بنابراین احزاب می‌توانند پیرامون این محورها با هم هماهنگی و هم‌كاری نمایند و فضاسازی كنند.
در عالم اقتصاد و تجارت و تولید وقتی یك محصول جدید و نوظهور به بازار می‌آید، فروش آن نیاز به فرهنگ‌سازی دارد. تمام شركت‌های سازنده به‌رغم رقابت با هم، برنامه‌های تبلیغاتی مشتركی را در راستای تغییر الگوی مصرف مردم اجرا می‌كنند؛ مثلاً وقتی شركت‌های تولیدكننده‌محصولی را تولید می‌كنند، اول می‌بایستی مردم را به استفاده از آن محصول ترغیب‌كنند. بنابراین ابتدا تبلیغات عام و مشتركی را به اجرا می‌گذارند و وقتی مردم قانع شدند كه از آن محصول استفاده‌كنند، هر سازنده‌ای با تبلیغ مزایای محصول خود، بخشی از بازار مصرف را به خود اختصاص می‌دهد.
در كشوری مثل ایران، نفع مشترك تمام احزاب از راست تا چپ، محافظه‌كار یا لیبرال و... در تبلیغ تحزب است. خانه‌ی احزاب متأسفانه گرفتار تعارضات درونی است كه خود این از نشانه‌های بروز همان بیماری است كه به آن اشاره شد. حل این تعارضات، چالشی برای تمام احزاب است. راه‌حل برون رفت از بحران، تأمین سیطره و هژمونی یك گروه یا جریان خاص نیست بلكه رسیدن به تفاهم و توافق برای همزیستی مسالمت‌آمیز است. درصورتی ‌كه خانه‌ی احزاب به حل این بحران موفقشود و بتواند آن حد از توسعه‌یافته‌گی سیاسی را به نمایش بگذارد كه احزاب با هم به‌رغم تمام اختلافات همكاری كنند، در آن‌صورت می‌توان با تبلیغ آسیب‌های تحزب، پیامدهای استبدادزدگی را به حداقل كاهش داد و راه را برای ورود به توسعه‌ی‌سیاسی و دموكراسی هموار ساخت.
دکتر ابراهیم یزدی
منبع : ماهنامه نامه


همچنین مشاهده کنید