سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


تأملی در زندگی و شعر نیما یوشیج


تأملی در زندگی و شعر نیما یوشیج
بیگانه نیست شاعر امروز
در پاییز ۱۲۷۶ (۲۱ آبان) در روستای یوش از توابع مازندران كودكی دیده به جهان گشود كه گرچه نام اصلی اش علی اسفندیاری بود اما بعدها با نام نیما یوشیج به شهرت رسید. درباره تخلص وی گفته اند: ظاهرا به اعتبار نام یكی از اسپهبدان طبرستان و نام محال نیما رستاق در مازندران بوده است و یوشیج در لهجه طبری یعنی اهل یوش.
سید جواد بدیع زاده، آهنگساز، خواننده و موسیقیدان معروف در گفت وگو با خبرنگار روزنامه كیهان در این باره گفته است: آقای امین دوست مشترك من، صبا و ابراهیم خان آژنگ، امروز به نام نیما پدر شعر نو معروف شده است. وی اضافه می كند: روزهایی كه به منزل ابوالحسن صبا می رفتم غالباً استاد محمدحسین شهریار و نیما یوشیج را نیز در منزل صبا می دیدم. صبا همیشه نیما را آقا امین صدا می كرد زیرا نیما مقلوب كلمه امین است و گویا نیما قبلاً به امین اسفندیاری معروف بوده و نیما را به عنوان تخلص خود انتخاب كرده است.۱
علی اسفندیاری دوران كودكی را در یوش گذراند:
زندگی بدوی من در میان شبانان سپری شد.
…از تمام دوران بچگی خود به جز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی كوچ نشینی و تفریحات ساده آنها در آرامش یكنواخت و كور و بی خبر از همه جا، چیزی به خاطر ندارم.
نیما، خواندن و نوشتن را در یوش نزد ملای ده آموخت و در این راه بارها متحمل آزارها و اذیت های استاد شد.
او مرا در كوچه باغ ها دنبال می كرد و به باد شكنجه می گرفت. پاهای نازك مرا به درخت های گزنه دار می بست و مرا با تركه های بلند می زد. ۲در سال ۱۳۲۷ هجری زمانی كه فقط دوازده سال داشت به همراه خانواده از یوش به تهران آمد و پس از گذراندن دوره دبستان به قصد فراگیری زبان فرانسه و به پیشنهاد اقوام وارد مدرسه سن لویی كه مؤسسه ای متعلق به هیأت كاتولیك بود، شد. نیما از این دوران به تلخی یاد می كند:دوره تحصیلی من از این جا شروع شد. سالهای اول زندگانی من در این مدرسه به زد و خورد با بچه ها گذشت. وضع رفتار و سكنات من، كناره گیری و حجبی كه مخصوص بچه های تربیت شده در بیرون شهر است، موضوعی بود كه در مدرسه مسخره برمی داشت. هنر من خوب پریدن و با رفیقم حسین پژمان فرار از محیط مدرسه بود. من در مدرسه خوب كار نمی كردم و فقط نمرات نقاشی به داد من می رسید. آشنایی نیما با استاد نظام وفا از همین مدرسه آغاز شد. نظام وفا كه خود از شاعران كهن گرا بود با تشویق ها و رهنمودهای ارزنده خود نیما را به خط شعر وشاعری انداخت. او علاقه خاصی به نیما داشت و پس از خواندن شعر موشح نیما به نام وفا در حاشیه آن شعر چنین نگاشت:روح ادبی شما قابل تعالی و تكامل است. من مدرسه را به داشتن چون شما فرزندی تبریك می گویم. ۳حوادث ناشی از جنگ جهانی اول تأثیر بسزایی در زندگی نیما گذاشت و آشنایی او با زبان فرانسه و استفاده از آثار ادبی شاعران فرانسوی، پنجره تازه ای مقابل چشمان او گشود كه بعدها در منظومه افسانه آشكار شد.۴
ازدواج نیما با عالیه خانم (از خانواده میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل) در اردیبهشت سال۱۳۰۵ روی داد. ثمره این ازدواج پسری بود به نام شراگیم كه تنها یادگار نیما و عالیه خانم شد.نیما در سال ۱۳۰۹به آستارا رفت و مدتی در دبیرستان حكیم نظامی به تدریس ادبیات فارسی پرداخت. در ۱۳۱۱ به تهران بازگشت و سپس به مازندران رفت و مدتی در آن دیار به سر برد. در سال ۱۳۱۷ در سلك نویسندگان مجله موسیقی درآمد و در این مجله با صادق هدایت نویسنده نوآور و مین باشیان موسیقیدان نامی همكاری كرد. وی مقالات و اشعار خود را در این مجله به چاپ رساند:
… اشعار من متفرق به دست مردم افتاده یا زبان شناس ها در خارج آنها را خوانده اند. فقط از سال۱۳۱۷ به بعد كه جزو هیأت تحریریه مجله موسیقی شدم، به حمایت دوستان خود، اشعارم را مرتب منتشر كردم! ۵از جمله مقالات او در این مجله سلسله مقالاتی با عنوان ارزش احساسات در زندگانی هنرپیشگان بود كه مورد استقبال قرار گرفت. وی در این مقالات می گوید:هر یك از شخصیت های هنری (هنرپیشگان = هنرمندان) نتیجه تحولات تاریخی بر اثر تغییر اساس زندگی (كار یا ماشین) هستند كه در آنها سایه و انعكاس خود را باقی می گذارند. شخصیت های با اهمیت تر متولد شده از تحولات با اهمیت تر هستند.
حوادث سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ ذهن شاعر را به كلی آشفته و نگران می كند چنان كه امید و یأس، صبح روشن و شب تاریك در ذهن خلاق شاعر جای خود را به یكدیگر می دهند:
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
نیست یك دم شكند خواب به چشم كس و لیك
غم این خفته چند
خواب در چشم شرم می شكند
نیمای خسته و شكسته از روزگار را به زندان می برند. مدت كوتاهی در زندان می ماند اما اثر آن تا مدت ها جان و روح شاعر را آزرده می كند. پس از رهایی از زندان از بیم آن كه مبادا آثارش را از بین ببرند، آنها را از جایی به جای دیگر می كشد.روزها را به سختی می گذراند. دیگر آرزوها و امیدهایش را به خاك سپرده است. زیاد نمی خواند، كم می نویسد. تنهای تنها مانده است.گاهی برخی دوستان و شاگردان به دیدنش می روند و در همین دیدارهاست كه یدالله رؤیایی از نیما می پرسد: چرا دیگر شعر نمی گویی؟
و نیما پاسخ می دهد:
زبانی را كه می خواستم استعمال كنم، كردم. لغات وفرهنگ شعری را كه داشتم به كاربردم. خیالم را راحت كردم و اكنون از نساختن شعر دغدغه ای ندارم. ۶سال ۱۳۳۸نیما با همسرش عالیه خانم و یگانه فرزندش شراگیم درخانه ای درتهران به سرمی برد. پس از سال ها زندگی درتهران، نیما هنوز هم دلبسته یوش بود و با بهانه و بی بهانه خود را به یوش می رساند تا غربت شهر را در كوچه پس كوچه های یوش گم كند و دل تنهایی اش تازه شود.زمستان۱۳۳۸بازهم دلش هوای كوهستان كرد و خواست به دیدار طبیعت زادگاهش برود.
با هزار سختی خود را به یوش رساند و در راه بازگشت ازمازندران به سرماخوردگی و ذات الریه مبتلا شد. پسرش شراگیم آخرین ساعات زندگی نیما را چنین توصیف می كند:یازده شب بود و مادر هنوز بیدار. نیما بدجوری مریض بود. عالیه خانم تمام این یازده شب مثل پروانه دور نیما گشته بود. من كلاس چهارم دبیرستان بودم. می دیدم مادر از پادرآمده است. آن شب به عالیه خانم گفتم بخوابد. مادر خوابید. نیما هم خوابیده بود، بی حال بود. من نشستم به كشیدن طرحی از چهره ویكتورهوگو. بعد نیما را صدا زدم. پرسیدم: نقاشی خوب است یا بد؟ بلندشد. نگاهی كرد و گفت: باشد صبح. صبح همه چیز را بهتر می شود دید. اما نیما نه صبح را دید و نه نقاشی مرا. این آخرین شعر شفاهی نیما بود. آن شب چندبار صدایم كرد كه بروم كنارش. رفتم، بغلم كرد. بغل كردنش وحشت آور بود. ترسیدم. مادرم را صدا زدم. نیما ازحال رفت. چندبار صدایش زدم. سرش را بلندكرد. گفت: ها… این آخرین كلمه ای بود كه از او شنیدم. ۷نیما در یكی از آخرین نوشته هایش (پنج روز پیش ازخاموشی) چنین نگاشته است: من زندگی ام را با شعرم بیان كرده ام. درحقیقت من این طور به سربرده ام. احتیاجی ندارم كسی بپسندد یا نپسندد، بدبگوید یا خوب بگوید. اما من خواستم دیگران هم بدانند چطور می توانند بیان كنند و اگر چیزی گفته ام برای این بوده است و حقی را پشتیبانی كرده ام. نیما در ادبیات معاصر ایران پدیده ای بود كه به قول خودش چوب در لانه مورچگان كرد و جماعت بی آزاری را كه راحت و آسوده و بی مدعی درگوشه امن خود آرمیده و ستاره می شمردند، سراسیمه كرد.كار نیما در آغاز شكستن و فروریختن نبود. او از اصول جاذبه شعرفارسی منحرف نشدو شعرهای اولیه خود را درهمان قالب های معمول و معهود ریخت. ۸ قصه رنگ پریده نخستین اثر منظوم نیما در قالب مثنوی و درزمینه شعر جدید بود كه در اسفند۱۲۹۹برای دل های خونین سرود و این شعر بیانگر رنج های فردی شاعر بود و لحن دردمندانه این شعر نشان از زندگی رنج بار شاعر داشت. وزن و قافیه و قالب دراین منظومه مطابق شعر كهن بود. تركیبات شعر بیشتر قدیمی و مضمون برخی ابیات نماینده بینش نو شاعر و دوری از سبك قدیم و نشانگر انحراف شاعر از تصور سكون و ثبات طبیعت و نگرش یكسان به مفردات جهان بود.پی آمدهای سیاسی اجتماعی كودتای معروف سوم اسفند (۱۲۹۹) نیما را به كناره گیری از اجتماع و دوری از محیط ناخوشایند تهران واداشت. جنگل های انبوه و كوههای سربه فلك كشیده و هوای آزاد كارخود را كرد و نغمه افسانه ازچنگ و ساز جان نیما بازشد. بخشی از این شعر در سال ۱۳۰۱ در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی درچندشماره پیاپی به چاپ رسید و مورداستقبال قرارگرفت.افسانه پیش از چاپ از صافی ذوق و سلیقه نظام وفا، استاد و راهنمای شاعر، گذشته و اصلاح شده بود.بنابراین شاعر به پاس این خدمت ارزنده استاد كه بی شك در توفیق شعر او بی تأثیر نبود، در سرلوحه منظومه افسانه چنین نگاشت۹:
به پیشگاه استادم نظام وفا تقدیم می كنم.
هرچند كه می دانم این منظومه هدیه ناچیزی است اما او اهالی كوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهدبخشید.
نیما یوشیج دی ماه۱۳۰۱
افسانه ، مهمترین اثر نیماست كه بازتاب آشفتگی ها، هجران ها، ناكامی ها و عشق دردمندانه شاعر است.نیما نخستین انحراف خود را ازاسلوب اندیشیدن و بیان شعر هزارساله پارسی، دراین منظومه نشان داده است.این قطعه كه حتی دشمنان شعر نیما هم به توصیف آن پرداخته اند، درگرایش های بعدی تأثیر فراوانی گذاشت و درواقع نقطه آغاز نهضت نوگرای شعر فارسی شد.این شعر از یك طرف گفتاری است بین عاشق مأیوس و ازطرف دیگر افسانه؛ افسانه دقیقاً سمبل تجارب و خاطرات گذشته شاعر است، این اثر نه تنها درنوشتار تجربی، جهت جدیدی را نشان داد بلكه نوعی قطعه توصیفی عاشقانه را نیز ارائه داد كه شاعران جریان نوین فارسی به سختی بدان دست یافته اند.۱۰
تو دروغی، دروغی دلاویز
تو غمی، یك غم سخت زیبا
بی بها مانده عشق و دل من
می سپارم به تو عشق و دل را
گرتو خود را به من واگذاری
راستی افسانه كیست؟ نیما خود این گونه پاسخ داده است:
تو یكی قصه ای؟ آری آری
قصه عاشق بی قراری
ناامیدی، پر از اضطرابی
كه به اندوه و شب زنده داری
سالها در غم و انزوا زیستاین افسانه گاه اشك چشم است و گاه عشق فانی كننده . حدیث افسانه، حدیث دل بستن به رؤیاهای مه آلود و بارانی است. شاعر عاشق در دنیای خاص خود در اشك و لبخند خاطرات گذشته خود غوطه ور است. خاطراتی كه پیشتر در زادگاه شاعر تولد و مرگ یافته اند. شاعر همواره با خاطرات گذشته و انبوه یادهای پیشین خود به سر می برد و با آنها زندگی می كند:
عاشق: آن زمانها كه از آن به ره ماند
همچنان كز سواری، غباری. . .
افسانه: تندخیزی كه ره شد پس از او جای خالی نمای سواری
طعمه این بیابان موحش
افسانه آغازگر فصل نوینی در شعر ایران بود. البته ادبای سنتی مانند وحید دستگردی و دیگران، آشكار و پنهان به ابراز مخالفت با شعر نیما پرداختند و مهر بی سوادی بر شعر او زدند اما افسانه كم كم جای خود را باز كرد. نخست میرزاده عشقی در سه تابلوی مریم، سپس محمدحسین شهریار در دو مرغ بهشتی و پس از آن ها شاعرانی چون پرویز ناتل خانلری، گلچین گیلانی، فریدون توللی و… تحت تأثیر افسانه به نیما روی آوردند.۱۱سبك ، زبان و فضای شعر هر شاعر از كیفیت ایجاد ارتباط و چگونگی برخورد شاعر با جهان مشخص می شود. وقتی نیما می گوید:
خانه ام ابری است
یكسره روی زمین ابری است با آن
این فقط اوست كه می تواند چنین بگوید و نه هیچ شاعر دیگری. او با زبان ویژه خود، زبانی كه به سادگی از نثر فاصله می گیرد، سخن وپیامش را به مخاطب می رساند. نیما با استفاده از دو كلمه (با آن) به خواننده چنین تفهیم می كند كه به علت ابری بودن خانه او، جهان هم ابری است و چون چنین است (یعنی خلاف واقعیت) پس این گفتن مستقیم خانه ام ابری است نیست و این در بند بعد نمایان تر است:
از فراز گردانه، خرد و خراب و مست
باد می پیچد
یكسره دنیا خراب از اوست
و حواس من
حواس شاعر یعنی نقطه عطف منطق شعری او، حواس آشفته از باد كه به ناگزیر خانه را ابری احساس كرده است. خانه ای ابری كه همه جهان نیز همراه با آن ابری است و بادی كه تعیین كننده زاویه دید اوست، چون پس از آن می گوید: آی نی زن كه تو را آواز نی برده است دور از ره كجایی؟۱۲نیما شعر را به طبیعت بیان نزدیك كرد، اما این بیان به هر حال بیان شعری است. دنیای نیما، دنیای خاص خود اوست. تقلیدناپذیر است. حتی فضای شعری او را هم نمی توان تقلید كرد. فكرها و تعبیرهای او با همه قومیت و سادگی مأنوس نیست.۱۳(م. آزاد)به نظر نیما ساختن نو آسان است. هیچ چیز نیست كه ناگهان تغییر كند. هیچ سنتی هم نیست كه ناگهان عوض شود. ادبیات ما باید از هر حیث تغییر كند. موضوع تازه كافی نیست. پس و پیش كردن قافیه ها و افزایش و كاهش مصراع ها یا وسایل و ابزار دیگر نیز كافی نیست. عمده كار این است كه طرز كار عوض شود. شعر فارسی باید دوباره قالب بندی شود. ۱۴
امروز شعر حربه خلق است…
بیگانه نیست شاعر امروز
با دردهای مشترك خلق
او با لبان مردم لبخند می زند
درد و امید مردم را
با استخوان خویش
پیوند می زند
آثار نیما در روزنامه و مجله های بهار، قرن بیستم، موسیقی، پیام نو، مردم، علم و زندگی، سخن، صدف، اندیشه و هنر به چاپ رسیده و آثار وی را به بخشهای مختلفی تقسیم كرده اند: ۱۵
الف) مجموعه شعر: افسانه، ماخ اولا، شعر من، شهر شب شهر صبح، قلم انداز، فریادهای دیگر و عنكبوت رنگ، مانلی و…
ب) نامه ها: دنیا خانه من است، نامه های نیما به همسرش، كشتی و توفان، ستاره ها در زمین و…
پ)اندیشه ها و نظریه ها: ارزش احساسات، حرفهای همسایه و…
ت) كتاب كودكان: آهو و پرنده ها، توكایی در قفس
بخشی از آثار نیما به زبان های انگلیسی، فرانسه، روسی و عربی ترجمه شده است.
پی نوشت:
۱ـ كیهان. ۲۲ خرداد ۱۳۵۷
۲ـ آرین پور، یحیی. از نیما تا روزگار ما. ص۵۸۰
۳ـ دستغیب، عبدالعلی. نیما یوشیج (نقد و بررسی) ص ۵
۴ـ یاحقی، محمدجعفر. چون سبوی تشنه. ص۹۰
۵ـ دستغیب، عبدالعلی. همان كتاب. ص۱۱
۶ـ آرین پور، یحیی. همان كتاب. ص۶۰۰
۷ـ دستغیب، عبدالعلی. همان كتاب. ص۸
۸ـ آرین پور، یحیی. از صبا تا نیما. ص۴۷۰
۹ـ یاحقی، محمدجعفر. همان كتاب. ص۹۲
۱۰ـ آژند، یعقوب، ادبیات نوین ایران. ص۱۸۹
۱۱ـ ادبستان. شماره سی و هفتم. ص۱۷
۱۲ـ حقوقی، محمد. ادبیات امروز ایران. ص۵۴۲
۱۳ـ آل احمد، جلال. نامه ها. ص۱۹
۱۴ـ آرین پور، یحیی. از نیما تا روزگار ما. ص۶۱۹
۱۵ـ حقوقی، محمد. همان كتاب. ص۵۴۱