دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تاملی در الگوهای توسعه در ایران


تاملی در الگوهای توسعه در ایران
این پرسش که «جامعه کنونی ما بر اساس کدام متد در حال ساخته شدن است؟» در بادی امر، بی‏ربط و پاسخش بدیهی و سهل تلقی می‏شود. در برابر این پرسش، بلافاصله و بی‏تردید ابراز می‏شود که «ما مسلمانیم و جامعه‏مان نیز بر مبنای قواعد اسلامی ساخته می‏شود.»
اندکی توقف و تامل، بر ما آشکار می‏سازد که این پاسخ بیش و پیش از آنکه ناظر بر واقعیات موجود باشد، اشاره به آمال و آرمانهای ما دارد. به واقع چون دوست داریم که اجتماع‏مان بر اساس قواعد اسلامی بنا شود، تصور می‏کنیم که آنچه در حال رخ دادن است نیز بر همان طریق جریان دارد.
کوتاه سخن اینکه، بازخوانی آنچه در اطراف جامعه ایرانیان مسلمان می‏گذرد، بسیاری از تصورات قاطع و مطلق ما را متزلزل می‏سازد.
پرسش نخستین ما، در صدد ایجاد شبهه در اسلامیت جامعه‏مان نیست. چرا که تردیدی در مسلمان بودن مردم ـ لااقل به لحاظ ظواهر امر ـ نداریم. بلکه نگاه به آنچه در دنیا روی می‏دهد ما را مجاب می‏سازد که در باب الگوی سازندگی کشور تامل نمائیم. هر چند همین نیز آنچنان در نگاه خیلی‏ها ساده و بدیهی است که سریعاً به اتخاذ این موضع می‏انجامد که «این همه استاد و روشنفکر در جامعه ما پیرامون موضوع توسعه و سازندگی کتاب نوشته‏اند پس چه نیازی به تامل و پرسش در این باره وجود دارد.» ما این را نیز رد نمی‏کنیم. چه بسیارند افرادی که روزانه دهها ساعت در موضوع توسعه و حتی توسعه اسلامی تدریس و تحقیق می‏کنند. با این حال آنچه برای ما محل اهمیت است، وضع موجود اجتماع است. آیا این تدریس و تحقیق‏ها به تعیین تکلیف الگوی سازندگی و توسعه کشور منجر شده‏اند؟ اگر شده باید براحتی تشخیص داد که جامعه ما به چه شبیه است؟ آیا اسلام و الگوهایش از سر و روی جامعه می‏بارد؟ یا کاملاً غربی و غیراسلامی است؟ تصور می‎شود که پاسخ به این پرسش بسیار مهم و اساسی باشد.
ممالک موفق ـ به زعم خودشان ـ آنهایی هستند که راهبرد سازندگی‏شان کاملاً شفاف و نظام‏مند است. به واقع تکلیف‏شان را با خود و دنیای اطرافشان روشن کرده‏اند. کاملاً می‏دانند که چه می‏کنند و نتیجه برنامه‏ریزی‏شان ـ هر چند در نگاه دیگران نامطلوب آید ـ چه خواهد بود. آیا ما نیز اینگونه‏ایم؟
نه با تسامح که با قاطعیت می‎توان ادعا نمود که جامعه ما در برزخی میان اسلام و الزامات دنیای جدید معلق است و در فضایی به وسعت تردید، سرگردان. و این اساسی‏ترین گرفتاری جامعه کنونی ایران است. فرهنگ، اقتصاد، اجتماع، سیاست، آموزش، خانواده، اخلاق و مفاهیمی از این دست، مصادیق ادعای ما هستند. هزینه‏های ناشی از این معطلی و بلاتکلیفی آنچنان سنگین و گران است که شاید نتوان با معادلات سوداگرانه امروزی آن را محاسبه و احصاء نمود.
از اسلام و مزایایش در اداره اجتماع، به وسوسه مدرنیته غربی دل می‏کنیم و وقتی که با مدرنیته مواجه می‏شویم به یاد تعلقات اعتقادی و اخلاقی‏مان می‏افتیم. و همین کافی است تا معلق شویم.
عامیانه ترین تعبیر برای ترسیم این وضعیت همین است که بگوییم: از اینجا رانده و از آنجا مانده ایم.
هزاران نفر در این سرزمین با پیشوند دکتر در شاخه‏های مختلف علوم، مدعی هستند. در اینصورت ما باید به تعداد همین افراد، «دکترین» برای ساخت و اداره جامعه داشته باشیم. آیا اینگونه است؟ جامعه‏شناسِان ایرانی، کدام دکترین‏ و راهبردها را برای اداره بهتر جامعه ایرانی عرضه داشته‏اند؟ چه تعداد از این اساتید، صاحب نظر و تئوری‏اند؟ تصور ما این است که اگر فضای بسته‏ در علوم انسانی مرتفع شود، حتماً شاهد عرضه تئوری‏ها خواهیم بود ولی فعلاً آنچه خوانده می‏شود و آنچه اثبات می‏شود همان ایده‏هایی هستند که سالها پیش و در شرایطی غیر از شرایط جامعه ما ساخته و پرداخته شده‏اند و جالب اینکه هر کس که می‏خواهد «دکترا» بگیرد باید همان اثبات‏شده‎ های پیشین را بداند. به همین منوال است اقتصاد و سیاست ما.
اگر یکبار برای همیشه تکلیف خود را با مظاهر مدرنیته روشن سازیم، خواهیم توانست گام های بهتری در مسیر سازندگی برداریم. اگر هم در این شبهه هستیم که ، اگر آنچه در غرب روی داده است را به کلی فراموش کنیم نخواهیم توانست جایگزینی برای آن بیابیم، بهتر است فکری به حال اسلاممان کنیم. اگر مدعی هستیم - که هستیم- که اسلام قابلیت برنامه ریزی، تصمیم سازی و نظام مند بودن را دارد، پس این منشور کجاست؟ برای جمع آوری، تدوین و اجرایی کردن این قابلیت های بالقوه چه کرده ایم؟
در شرایطی که کانون های تصمیم ساز و موثر در برنامه ریزی جامعه، دچار تردید در مبانی فکری خویش باشند، چگونه خواهند توانست جامعه را سامان بخشند؟ براحتی می توان اذعان نمود که کشور ما جزء معدود ممالکی است که با این مفاهیم تعارف دارند. همانگونه که خیلی از عناصر حیاتی را به بازی می گیریم، به همان شکل نیز اساس و مبداء تصمیمات خود را نیز جدی نمی گیریم. کمترین تاثیر این وضعیت، سردرگمی اجتماع و اهالی اش است.
ما امروز شاهد بازخوردهای معطلی یادشده هستیم. زندگی روزمره مردم تحت تاثیر این شرایط، بی نظم و بی هدف و بدقواره دنبال می شود. مردم حتی در غایت زندگی نیز دچار تردید شده اند. و این هشدار بزرگی است برای آینده سرزمین ایران.

روح الله رشیدی
asretadbir.blogfa.com
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید