یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

چالش های فراروی مطالعات اسلامی در غرب


مقصود از این مقاله ارائه منظر یك مسلمان در باب رابطه ایمان اسلامی با رشته های تحقیقی ای است كه آن را مطالعه می كنند. از آنجا كه تاریخدانان ادیانی كه درباره اسلام قلمفرسایی كرده اند اطلاعاتشان را اغلب از كارشناسان غربی «مطالعات اسلامی «اقتباس كرده اند، كانون توجه این مقاله بر خود مطالعات اسلامی خواهد بود. اصل مساله متنازع فیه این است: آیا اصطلاح «مطالعات اسلامی» به معنای كاوش عقلانی ای است كه تنها به وسیله محققان غربی كشف شده و تداوم یافته است؟ اگر چه به نظر می رسد این رای در غرب شیوع دارد معذلك مطالعه اسلام بوسیله خود مسلمین از زمان پیدایش اسلام در آن لحاظ نشده است. با این حال آیا مطالعه غربی اسلام ذاتا خطا و مضر است؟ این منظر نیز رایی است كه بر بسیاری از دستاوردهای آشكار كه بسیاری از آنها را غیر مسلمان به دست آورده اند، چشم فرو می بندد. مشكلاتی كه بسیاری از مسلمین در باب «مطالعات اسلامی» احساس می كنند در كجا نهفته است؟ داستان ذیل نكته ای را نشان می دهد كه باید بدان پرداخت. در هفتم دسامبر ۱۹۷۹، الاهرام، روزنامه مهم مصری حاوی داستان جالبی به نقل از یك نویسنده نامور بود. این نویسنده از دوست قدیمی اش سلاح سلجوق ـ سفیر سابق افغانستان در مصر و یك محقق و مرجع كامل در باب سوفیسم ـ نقل كرده بود كه روزی در حدود بیست سال پیش با او دیدار كرده در حالی كه بسیار آشفته حال به نظر می رسید. نویسنده می نویسد: «سلجوق به من گفت تا بپاخیزم و برای جلوگیری از یك فاجعه بزرگ مبارزه كنم! امریكا و روسیه دست به دست هم داده اند تا این بار تیشه به ریشه دانشگاه الازهر بزنند.
نماینده اتحاد شوروی و سفیر امریكا با رئیس جمهور ما (مصر‌) مشورت كرده اند تا الازهر را مدرن كنند و آن را با عصر جدید بیشتر مرتبط سازند.» نویسنده كه در اثر این درخواست سلجوق تحریك شده بود، برای خوانندگانش می نویسد كه نامه ای به رئیس جمهور مصر نوشت كه این نامه حاوی هشدارهایی در باب پیامدهای مصیبت بار چنان اقدامی بود. او همچنین نامه ای به تمامی روزنامه نوشت كه در آن اندیشه «مدرن سازی» مركز تعلیم دینی و عقلانی مسلمانان را به باد انتقاد می گرفت. او شان عظیم الازهر و رسالت اصلی آن بخصوص برای صیانت از قرآن و علوم دینی و سنتی را به رئیس جمهور و رسانه ها متذكر شد. اما این نویسنده پاسخی به درخواست هایش دریافت نكرد و هیچ یك از نامه هایش منتشر نشدند. در همین حال او از مطبوعات باخبر شد كه مسوول كمیته ای كه به فرمان رسمی تشكیل شده تا به اصلاح الازهر بپردازد یكی از آشنایان او یعنی رئیس دانشگاه قاهره است كه خروجش از مصر به مقصد اسپانیا به عنوان سفیر مصر روز پیش تصویب شده است. گزارش مطبوعات حاكی بود هنگام مسوولیت او كمیته به این نتیجه رسیده كه اكنون زمان تحول دانشگاه الازهر به یك دانشگاه مدرن كه شامل مدارس كشاورزی، پزشكی، تجارت و مهندسی باشد فرا رسیده است. تنها هنگامی كه سفیر از اسپانیا بازگشت نویسنده مطلع شد كه برخلاف اعلام قبلی رسانه ها آن كمیته اصلاحات پیشنهادی را رد كرده است. سفیر اضافه كرده كه ریاست عالیه دانشگاه الازهر در یك لحظه تاثر انگیز در جریان نشست های كمیته زیر گریه زده، زیرا به شدت از آسیبی كه در نتیجه اصلاحات پیشنهادی به الازهر و اسلام وارد شد خوفناك بود. پیش از اظهار نظر درباره این داستان اجازه دهید به زمان پیامبر محمد (ص) باز گردیم و خاستگاه های این موضوع گسترده یعنی مطالعات اسلامی را پی كاوی كنیم. خاستگاه و رشد مطالعات اسلامی در جهان مسلمانان
پیامبر در دوران رسالت دلمشغول این بود كه ارواح انسانها را با مشعل معرفت فروزان و درخشنده سازد و اصحابش را از بعضی تفكرات از جمله تفكر در ذات خداوند و حقایق نامرئی بر حذر كرده بود. از آنجا كه ذهن محدود از ادراك نامحدود قاصر است هرگونه تلاش برای عمل در ورای این محدوده ها فقط به اشتباه می انجامد. سوالات بسیاری در نتیجه رسالت پیامبر مطرح شدند و به روشهایی كه در قرآن و سنت پیامبر یافت شد پاسخ گرفتند. پیامبر خود هدایت بود. با این حال بعد از وفات پیامبر شتاب رسالتش همچنان اصحابش را هدایت كرد؛ اصحابی كه بالجماعه یا بالانفراد بارقه شور الهی را در قلوب و ارواح خودخواه كرده بودند. بعد از گذشتن از نخستین نسل مسلمان و با تحول تمدن اسلامی كه افراد غیر عرب زبان را شامل می شد فشار جدیدی بر گرده این جامعه نوظهور و بالنده وارد می آمد. غایت اصلی، مدد رساندن به افراد غیر عرب بود تا بتوانند اسلام را بدون این كه تحریفش كنند جذب زندگی شان نمایند. با ملاحظه این حقیقت كه بقایای قوای تمدن های باستانی و مستحكم مانند ایران و مصر اكنون تحت حاكمیت مسلمین بودند مساله تحلیل یا جذب اسلام وظیفه حقیری نبود.
وحدت اندام وار این تمدن اسلامی در حال رشد عاقبت شكسته شد. مساله ماهیت حكومت اسلامی و موضوع خلافت منجر به شكافی بین مسلمین شد كه بعد از آن دیگر مسلمانان یا خود را سنی و یا شیعه می دانستند. تجربه دردناك ملازم با این شكاف منجر به جدایی همزمان دیگری بین اجزای درون جامعه اسلامی شد؛ یعنی تمركز ملاحظات دنیوی در دستان پیروان سیاست قدرت و تمركز ملاحظات روحانی در میان كسانی كه خود را به تمامه وقف دین اسلام كرده بوند. این امر منجر به ظهور تصوف شد كه بسیاری از پیروان آن می خواستند بین خود و نهادهای تثبیت شده {حكومتی} فرق بگذارند. با رشد تمدن اسلامی یك نظام آموزشی به تدریج بسط و توسعه یافت كه سائق اسلامی اصیل سعادت فردی را بیان می كرد. از آنجا كه آموزش وسیله ای كه جامعه با آن ارزشها و میراث مورد احترام خود را صیانت می كند و انتقال می دهد، غایت آموزش در ممالك اسلامی هرگز از اعتقاد به خداوند یا از پایه های اصلی عقیده اسلام جدا نبوده است. این امر برغم آراء متشتتی كه در باب برخی از وجوه حاشیه ای محتوای این اعتقاد وجود دارد همواره صادق است.
جالب آن كه تا به حال تعریف واضحی از «مطالعات اسلامی» بما هو، وجود نداشته است. زیرا مفهوم مطالعه «اسلامی» در مقابل «غیر اسلامی» به ذهن محققان مسلمان متقدم خطور نكرده بود. بلكه تمام فروع و شاخه های معرفت در نزد آنان «اسلامی» بود.
مطالعات اسلامی در شرق و غرب
توجه آگاهانه به موضوعات اسلامی در مقابل غیر اسلامی، در نزاع بین شرق مسلمان و غرب مسیحی در خلال قرون وسطی حاصل شد. وقتی در قرون متاخرتر قدرت ممالك اسلامی تضعیف شد و این اراضی تحت حاكمیت استعماری غرب درآمدند دو مفهوم مقارن در باب مطالعات اسلامی ظاهر شد؛ یكی خارج از جهان اسلامی و دیگری درون آن. اغلب خوانندگان غربی با آثار و نقادی هایی كه اسلام منتشر كرده اند آشنا هستند. اما احتمالا این خوانندگان با تاثیری كه این آثار بر محققان مسلمان داشته آشنایی كمتری دارند؛ محققان مسلمانی كه خواسته اند تا از سنت خود بر طبق منابع، ضوابط و معیارهایی كه از قرآن و سنت پیامبر اخذ شده است، صیانت كنند.
نیاز قدرتهای استعماری به شناخت و فهم مردم تحت سلطه شان محرك و انگیزه مطالعات اسلامی غربی بود. كل میراث فرهنگ اسلامی به تنهایی، خواه در زمینه خود دین اسلام یا فلسفه یا هنر، تحت یك سرفصل تحقیق غربی قرار گرفتند: «مطالعات اسلامی» (كه در ابتدا «مطالعات شرق شناسی» خوانده می شد) این رشته بوسیله محققان اروپایی در دانشگاههای و برای دانشجویان اروپایی ترویج می شد. حاكمان استعماری در درون جهان اسلامی نظامهای «سكولار» آموزشی را بنیان نهادند كه بر اساس الگوی خودشان ساخته شده بود. نتیجتا نظامهای آموزشی سنتی مسلمان برچسب «دینی» خوردند. مراكز آموزشی سنتی مسلمانان بی درنگ تبدیل به مدارس «مطالعات اسلامی!» شدند.كشورهای اسلامی با به دست آوردن استقلال سیاسی، نهایتا وارد مرحله گذار به یك هویت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شدند كه می بایست بار دیگر با میراث دینی و فرهنگی آنان هماهنگ می شد. این مرحله، مرحله، توسعه دهه ۱۹۸۰ است. هر چند استقلال سیاسی نخستین و سهل الوصول ترین بود، معذلك استقلال اقتصادی و فرهنگی دشوارتر حاصل می آمد. برداشت های غربی در باب یك انقلاب اسلامی بیشتر به جنبه های سیاسی و نه اقتصادی، دینی و فرهنگی درونی آنچه در اینجا با واژه «گذار» بدان اشاره می كنیم، معطوف بود. گسترش سریع ارتباطات جهانی نتیجه رشد بی سابقه فن آوری است. بیشتر مردم امروزه بسیار به سفر می روند و با فرهنگهایی بالكل متفاوت با فرهنگ خود تماس پیدا می كنند. یكی از نتایج این امر آن است كه بیشتر تكنوكرات های كشورهای مسلمان در غرب تحصیل كرده اند.
زمانی آنان مفتون تكنولوژی و كل پیكره فرهنگ غرب بودند، اما با گذشت زمان «بیگانه» دلپذیری اش را از دست داد و تایید محتاطانه مواهب تكنولوژیك به عقب نشینی ها و مهمتر از آن محدودیت های این مواهب، جایگزین این دلدادگی شد. گو این كه حتی در غرب ایمان به علم و تكنولوژی به مثابه طرق رستگاری انسانی در حال زوال است تصدیق این كه ارزشها به همان میزان رشد مادی یك وجه اصلی زندگی سعادتمندانه هستند رو به افزایش است جستجوی معیارهای زندگی وسیع تر و بهتر مادی تنها مشتهبات روحانی را اعتلا می بخشد. مباحث اخیر در روانشناسی ناكافی بودن نظریه های رفتارگرایانه و روانشناسی محض را در بابه طبیعت انسانی تبیین كرده اند. انسان بودن بیش از آنچه ما می دانیم عمیق است. تشنگی رو به رشد برای مثل روحانی در غرب، موج عظیمی از علایق را سوی فلسفه ها و ادیان شرقی به مثابه گذرهای محتملی و ادیان شرقی به مثابه گذرهای محتملی برای وصول به یك ارضای شخصی (اگر نه سعادت فردی) سرازیر كرده است. با تداوم كوچكتر شدن جهان، فشار فزاینده ای بر هر یك از ما وجود دارد تا تلاش كنیم به عنوان یك اجتماع انسانی زندگی كنیم. فشار برای یكی شدن در واقع بر فرهنگ ها و مللی كه خارج از حوزه قدرتهای بزرگ هستند، اعمال می شود تا خود را با {قدرتهای بزرگ} هماهنگ سازند. در واكنش به این فشار، روشنفكران مسلمان خواسته اند آنچه را كه در عصر جدید ارزشمند و ضروری است با اصول اسلامی مطابق سازند. این امر، امروز بزرگترین چالش پیش روی محققان مسلمان است. هنوز نمی توانیم ادعا كنیم تلاش آنها به نتیجه رسیده است اما می توانیم تصدیق كنیم كه با مجاهدت های صمیمانه آنها پیشرفت هایی به دست می آید. مثلا ایجاد بانكهای اسلامی كه مقصود آشكار آن از همراهی با احكام اسلامی این است كه ضرورت نرخ بهره ثابت را برطرف كند؛ یا مقاومت در مقابل سكولاریزاسیون در دانشگاه الازهر كه بالاتر ذكر شد؛ و ایجاد كشور پاكستان این موارد صرفا معدودی از مثال های در دسترس بودند (نه مواردی استثنایی) كه سه جبهه متفاوت اقتصادی، آموزشی و سیاسی را نشان می دادند. بنابراین چالش رودروی «مطالعات اسلامی» در درون جهان اسلام ایجاد و حفظ نظامهای اسلامی قابل اجراست تا از عهده واقعیت های جاری برآید.
مسائل مرتبط با دو مبنای مطالعات اسلامی
بازگشت به داستانی كه در ابتدای این مقاله ذكر شد آرزوی عمیق یك مسلمان برای خنثی كردن بخش عمده قانون اصلاح الازهر ۱۹۶۱ را نشان می دهد. این داستان بازتاب دغدغه بسیاری از مسلمانان درباره منزلت و شرایط مدارس اسلامی در جهان اسلام است كه حوزه سنتی آنها استمرار مطالعات اسلامی به نحو كامل و تمام بوده است.مثلا به جای تلاش هوشمندانه و ظریف برای هماهنگ كردن الازهر با نیازهای برنامه درسی جدید در روش و محتوا، قانون جدید می خواست برنامه درسی با سابقه ـ كه مسلمانان در اعصار مختلف از آن تمجید بسیار كرده اند ـ را با اضافه كردن مواد درسی تخصصی در طب، كشاورزی، مهندسی و تجارت تغییر دهد. مركز مقدس تعلیم داشت سكولار می شد، حتی بدتر از آن شروط سنتی در حال الغا بود و خود برنامه درسی سنتی به طور چشمگیری مورد تجدید نظر قرار گرفت. پیش شرط پیشین پذیرش برای نخستین سطح كلاسهای ابتدایی ـ كه حفظ كل قرآن بود و منافع آماده كلیه علوم اسلامی را به دانش آموزان ارائه می داد ـ در حال حذف یا كاهش بود. این امر تنها می توانست منجر به مخاطره افكندن سریع و جدی معیارهای آموزشی اسلامی شود. یك عامل پیچیده كننده این بود كه با ورود موضوعات سكولار به برنامه درسی، مطالعات سنتی متنی و كلامی به همان میزان حذف می شدند. اصلاح نظام آموزشی می بایست به جای آموزش از طریق حافظه، پرورش تفكر مستقل و خردورزی نقادانه را هدف خود قرار می داد. می شد برای اصلاح به جای استفاده از خلاصه های خسته كننده و بی روح و جیزه هایی كه انتخاب آنها در زمانهای كمتر سازنده انجام شده بود استفاده شود، به متون سنتی گذشته رجوع كرد. چرا پرداختن به آثار و و صورتها را ادامه می دهیم نه پرداختن به محتوا و اصل را؟ اصلاح همچنین باید بر كتابخانه با مجلدات گرانقدر و هزاران نسخه خطی اش متمركز می شد. به جای این كه آن را تبدیل به یك موزه كنند كه فقط قدمت و عتیقه بودن محتویاتش برجسته شود، كتابخانه می توانست آنقدر سازمان یافته باشد كه تسهیلات مطالعه را افزایش دهد و خواننده را به استفاده ترغیب كند. امكانات میكروفیلم می توانست برای محققانی از همه جهان كه نسخ نادر آثار و مجلات در موضوعات اسلامی به علاوه مجموعه هایی از آثار منتشر شده جهان اسلام را می خواستند فراهم باشد. كتابخانه های دانشكده ها می توانست به نحو مشابهی مجهز باشد. دانشجویان باید ترغیب می شدند تا با تحقیقات غیر مسلمین آشنا شوند و باید بدانان تعلین داده می شد كه چگونه به این آثار به دیده تحسین و در عین حال با قوه تشخیص و تمیز بنگرند تا افق ها وسیعتر شوند و افیون سوء كلیشه ای به مبارزه طلبیده شوند. كوتاه سخن آن كه، لزوم اصلاح اینجا مورد نزاع نیست؛ سوال این است كه اصلاح باید به دنبال چه چیزی باشد و آن امر چگونه، محقق و اجرا می شود؟ از سوی دیگر مطالعات اسلامی در غرب نیز می باید مورد بررسی قرار می گرفت. علمای غربی كه با اذهان كنجكاو و روش هایی نظریه پردازانه بدلیل تماسشان با فرهنگهای شرقی ترغیب شده بودند، فراتر از پدیده های فرهنگی به قوای اجتماعی و تاریخی پشت سر آنها نظر داشتند.
مطالعات حاصل آمده تاكنون كمتر جنبه توصیفی و تحلیلی داشته اند و بیشتر تاریخی و مبتنی بر حدس و فرض بوده اند این معنا بخصوص درباره آثار تصنیف شده درباره دین اسلام صادق است. سوالاتی درباره منشا اسلام، سرچشمه علم و تصورات پیامبر، نظم زمانی سوره های قرآن و وثاقت حدیث و موضوعات دیگر به عناوین عمده تحقیقی تبدیل شدند. با این همه بسیاری از امور به ظن و گمان سپرده شد و روشهایی كه بسیار از رشته دور بودند برای تبیین اسلام به كار گرفته شدند. سوسیالیست ها برای یافتن راه حلی برای مسائل مربوط به علل تاریخی در نظریه تنازع طبقاتی به تفاسیر ماركسیستی روی آوردند و از احتمال اصالت اسلام چشم پوشی كردند. تصور می شود كه ریشه های اسلام در اروپای غربی و امریكا به خاك یهودی ـ مسیحی می رسد. حقایق مفروضی كه مسلمانان آن را پذیرفتند و در طول چهارده قرن گذشته از آن محافظت كردند ـ حیات پیامبر، سنت او، متن مقدس قرآن و نهایتا تمام محتوای دین مقدس مسلمانان ـ همواره در معرض تحلیل انتقادی اشتباه و گاه لاینقطع و همیشه بی ظرافت اسلام شناسان غربی قرار داشته است. میراث ناخوشایند تجربه سیاسی گذشته و تعصبات مداوم فرهنگی بر پیچیدگی وضعیت افزوده است. معذلك تعلق خاطر به مطالعه اسلام در موسسات غربی خالی از تاثیرات ثمر بخش نبوده است. این امر در حقیقت كتابخانه اسلام را از وجوه بسیاری غنی ساخته و چالش های مفیدی پیش رویی تحقیقی مسلمانان ایجاد كرده است. شرق شناسان بی طرف در نمایش و انتقال دستاوردهای تمدن اسلامی به جامعه غربی موثر بوده اند و با این همه هنگامی كه تحت عنوان علمیت داشتن با اسلام نشات گرفته از پدیده های اقتصادی یا دیگر پدیده های فرهنگی تبیین می شود این امر خطرناك است. فارغ از تمام آنچه درباره زمان و مكانی كه اسلام در آن ظهور كرده گفته شده، ادعای منحصر به فرد و آزمون شده اسلام بر پیروانش نباید كوچك شمرده شود. معاصران محمد (ص) واقعیتی تاریخی هستند، كه بعد از سالها مقاومت، تمسخر، انكار و ظلم، تعالیم پیامبر را به عنوان حقایق الهی پذیرفتند كه این امر به وسیله نیروی مجاب كننده معجزاتی بود كه او در رای العین آنان بدان دست یافت. ریشه های اسلام مانند یهودیت و مسیحیت وحی الهی است. ما چطور می توانیم بعد از هزار و چهار صد سال وانمود كنیم كه محمد (ص) آن را بالكل از یهودیان و مسیحیان اخذ كرده است؟ هیچ شاهد قابل ملاحظه ای از زندگی یهودیان یا مسیحیان در مكه كه محمد (ص) آنجا زاده شد و سالهای سازندگی حیات خود را در آنجا سپری كرد وجود ندارد. او در جریان سفرهای پر مشغله تجاری دو بار به سوریه رفت كه سفر آخر حدودا پانزده سال پیش از مبعوث شدنش به پیامبری روی داد. حتی اگر او می توانست در این محیط ها اینقدر تعلیم ببیند چرا باید این مدت طولانی را برای اعلم آن صبر می كرد؟ اگر آموزگاران مفروض او آنقدر حكیم بودند كه محمد (ص) را آگاه كنند. چرا بعدها وقتی ثمرات زحماتشان شروع به تغییر جهان اطرافشان كرد پا پیش نگذاشتند؟ محمد (ص) كه به تمام كسانی كه در حیاتت متقدمش نقشی داشتند تكریم فراوان ابراز كرده بود قطعا نمی بایست تكریم به هر آموزگار احتمالی خود را مخفی كرده باشد.آیا متن اصیل و بی همتای قرآن كریم می توانست صرفا داد و ستد الفاظ و اندیشه ها با انجیل باشد؟ حتی دشمننان محمد (ص) كه خدا را تصدیق نكردند اما نوعی فهم سبك شناختی داشتند تشخیص دادند كه قرآن محصول یك ذهن بشری نیست. چرا در زندگی پیامبر با غفلت از اطلاعات مربوط به حكمت و صداقت او در جستجوی ضعف شخصیت مفروض او باشیم؟ مثلا محمد (ص) تا سن پنجاه و سه سالگی كه شامل بیست و پنج سال از دوران ازدواج او با خدیجه بود، وضعیت تك همسری را حفظ كرد. تنها بعد از وفات خدیجه و بعد از این كه درخواست او برای كمك به مردم یثرب (كه بعدها مدینه نامیده شد) نظم مدنی به خود گرفت، او دارای چند همسر شد. چرا معقول شمردن عوامل منجر به چند همسری او در این جایگاه تازه كسب شده، اینقدر مشكل است؟
{مساله دیگر اینكه} هنگامی كه پیامبر تصمیم به مهاجرت از مكه گرفت به اصحابش فهماند كه باید به پیروی از او به یثرب بیایند تا از خشم احتمالی قریش وقتی خروج او معلوم شود دوری گزینند، چرا باید برخی «تحلیل گران» به پیامبر نسبت دهند كه او به بیعت یثربی ها اعتماد نداشت یا از ترس می خواست مطمئن شود كه یاران مكی اش او را در مدینه حمایت خواهند كرد؟
مسلمانان تمام نسلها باور كرده اند كه كل متن قرآن كریم از سوی خدا به پیامبر وحی شده است و به معاصرانش منتقل شده، به طوری كه اكثریت گسترده ای از آنان قرآن را در دوران حیات پیامبر (ص) به حافظه سپرده اند. همچنین قرآن در دوران حیات پیامبر، همانگونه كه او می پسندید به كتابت درآمد. قرآن مجید كه كلام خدا به انسانی است كه آن را با املا و اصوات مجاز قرائت می كند غیر قابل تقلید است و در محدوده و معرض ابعاد محدود زمان و مكان نمی گنجد. نظم آیات قرآن در هر كدام از ۱۱۴ سوره اش كه متقابلا ارتباط نزدیكی با هم دارند، نمی توانند در معرض محدوده هایی كه از سوی یك محدوده وضع شده قرار بگیرند. حتی امروز بعد از چهارده قرن تلاشهای جدی ای صورت می گیرد تا بر دامنه اتهامات بیفزایند، اتهاماتی كه بر مبنای اشتباهات زبانی و مفروضات نامناسب مدعی اند كه برخی بخش ها به قرآن كریم افزوده شده یا در نتیجه یك فرآیند ویرایش ادعا شده، تغییر داده شده است. دلیل این امر فقط حدس و گمان است. چرا برخی شرق شناسان سالهای بسیاری از عمر گرانمایه خود را تلف می كنند تا با این تصور كه دستی انسانی در تكوین متن قرآن نقش داشته، به نظم دهی دوباره قرآن بر اساس ترتیب زمانی بپردازند؟ چنان برنامه های تحقیقی نه تنها اهانت به شعور میلیون ها مسلمان است بلكه علاوه بر این خطاست و ارزش آن را ندارد كه یك تحقیقی تلقی شود. جستجوی دانش مربوط به مواضع و شرایطی كه اجزاء مختلف قرآن در آن وحی شده اند ـ بخشی كه اسباب نزول نامیده می شود ـ نشانگر یك رشته مشهور بین محققان مسلمان متقدمی است كه درگیر تفاسیر قرآنی و علوم فقهی بودند. این آثار یك «تاریخ» وحی كه هماهنگ با حیات نبی (ص) است ارائه می دهند. نه این كه سنت را ویران كنند.
با بیان دوباره احترام خودم به كارهای جدی بسیاری از محققان غربی كه ما را یاری كرده اند درباره اسلام بیشتر بیاموزیم، مقاله را به پایان می برم. بسیاری از محققان با تلاشهای سخت بی آن كه اصل ایمان اسلامی پیامبر یا معنای قرآن را تحقیر كنند به دانش اسلامی ما خدمت ارزنده ای كرده اند. چنان محققانی مسلمانان را مردمی با حق و عقیده محترم خود پنداشته اند نه موالی استعماری یا موضوع های كاوش و تحقیقی. چالش های رودرویی مطالعات اسلامی در غرب بخصوص ایالات متحده این است كه پل موثری بین غرب و جهان اسلامی ایجاد كند. سوالات مهمی رودرروی ماست. محققان مسلمان تا چه حد در شكل گیری سیاست خارجی ایالات متحده در مقابل كشورهای اسلامی نقش داشته اند؟ اسلام شناسان غربی چگونه می توانند در عطف توجه دیگران به جهانی كه اكنون عمیقا غرب را متاثر كرده كمك كنند؟ (علیرغم سوء فهم های فاحش گذشته) در جهان اسلام، اسلام راه قرن بیست و یكمی حیات است. وقتی پیامبر ما محمد (ص) در چهارده قرن پیش تبلیغ را آغاز كرد باید همینجا می ایستاد. علیرغم تقسیم بندی سنی ـ شیعه كه حاصل اختلافات سیاسی نخستین بود (و نه وضعیتی غیر معقول مانند سنن دینی عمده) اسلام یكپارچه باقی ماند. در جهان اسلام از این پس نیز وضعیت چنان خواهد ماند. بنابراین مطالعات اسلامی به عنوان یك رشته دانشگاهی در دانشگاههای امریكایی ها، هرگز موضوع نامربوطی نیست و همه این مطالب دلایلی برای این بود كه با دقت و ظرافت سراغ این رشته برویم.

منبع:
Muhammad Abdul – Rauf; Outsider’s Interpretans of Islams A Muslim’s point of view; C.Martin(ed), Approaches into Islam in Religious Richard Studies.
University of Arizona. press ۱۹۸۵
نویسنده: محمد عبد الرئوف
مترجم: محمود سیفی
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید