یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
مامان رنگی من!
از جلسه امتحان که برگشتم از گرما مثل لبو سرخ شده بودم. مامانم با لبخند در را برایم باز کرد. بعد یک لیوان آب هویج خنک برایم آورد. یکسره تا ته آن را نوشیدم و گفتم: ”دست شما درد نکنه، دلم خنک شد!“ مامان پرسید: ”این که خوردی چه رنگی بود؟“ فهمیدم که باز فکری توی سرش است. جواب دادم: ”خوب معلومه، نارنجی!“
گفت: ”آفرین! نارنج رنگ چیه؟“
گفتم: ”من نمیدونم، شما خودتون بگین.“
گفت: ”رنگ شهامت و جسارت! اینو دادم که بتونی همیشه در نهایت آرامش حقتو بگیری!“
به قیافه حق به جانب مامان نگاه کردم. یک بلوز آستین سرخود یقه هفت قرمز آتشی با یک دامن ژرژت مشکی دو دامنه با خالهای کوچک سفید و گلهای بزرگ قرمز پوشیده بود. پرسیدم: ”پس این قرمزی که شما پوشیدین رنگ چیه؟“
جواب داد: ”خوب معلومه، قرمز رنگ عشقه! یعنی دلم برای شما بچهها میتپه!“
فردای آن روز مامان یک تیشرت مغز پستهای با راههای باریک سفید و یک دامن تنگ چاکدار مغز پستهای کمرنگ پوشیده بود. خیلی به هم میآمدند. به شوخی گفتم: ”مامان امروز خیلی بهاری شدین!“
خندید و گفت: ”من بهارم، شماها هم گلهای من هستین!“
روز بعد مامان یک بلوز یقه خشتی بنفش کمرنگ با گلهای کوچک سبز و سفید پوشید. دور یقه بلوز با یک نوار قشنگ، تزئین شده بود و یک لایه تور بنفش روی آستر زیر دوخته شده بود، با یک دامن تنگ بنفش که پررنگتر از بلوز بود. من میدانستم که بنفش رنگ دلخواه مامان است. در اتاق خوابش به هر چیزی که نگاه کنی بنفش است، حتی قاب ساعت دیواری و در سطل زباله! کنار تخت یک شمع گلدار و معطر بنفش خودنمائی میکند. ملحفهها بنفش طرحدار هستند. روتختیها از یک پارچه راه راه پهن به رنگهای کرم و بنفش کمرنگ هستند. احساس کردم بنفش معنی خاصی دارد که مامان نمیخواهد به من بگوید! زمانهائی که به مسافرت میرویم و از جاهای خوش منظره عبور میکنیم، مامان به آسمان، دریا و جنگل نگاه میکند و میگوید: ”خدایا! چهقدر نقاشیات خوبه، اگه من معلمت بودم همیشه بهت نمره بیست میدادم.“
مامان پری من حتی پای کامپیوتر هم رنگی فکر میکند. مثلاً وقتی میخواهد برای دوستانش پیام کوتاه بفرستد برای قلم، رنگ سیکلمهای و زمینهای با ماهیهای رنگی که شنا میکنند انتخاب میکند. او حتی در کلاس ورزش هم لباس قرمز و صورتی میپوشد که جورابش هم همان رنگ لباس است. به قول خودش همیشه دمبلهای سبز را انتخاب میکند!
برای غذاها هم همینطور، هویج پاک کرده را اریبی میبرد، میپزد، همراه با نخودفرنگی و ذرت پخته دور غذا را تزئین میکند. البته تخم مرغ پخته ورقه شده هم تزئین جالبی است. برای میهمانیها لیموترش بزرگ زرد را ورقه ورقه میکند بهطوری که ته آنها به هم چسبیده باشد، بعد لای هر لایه یک برگ نعنا میگذارد و آن را کنار دیس قرار میدهد. سالاد چند رنگ هم جلوه خاص خود را دارد. وقتی دارد اینها را آماده میکند مرتب میگوید: ”خدایا قربونت برم که اینقدر دنیاتو رنگی آفریدی!“ او میگوید سبزی خوردن زینت سفره است، بهخصوص اگر پیازچهها ریشه ریشه شده باشند و تربچهها به شکل گل درآمده باشند که دیگر بهتر است!
برای تولد مامان، مانده بودم که چه کار کنم. یادم آمد که مامان یک دامن نارنجی دارد، بهطوری که متوجه نشود آن را از کمدش برداشتم و یک تیشرت خوشگل نارنجی که به دامن بخورد پیدا کردم. خیلی خوشحال شد. بعد گفتم: ”حالا شما هم جرأت و جسارت پیدا کردین که حقتون رو بگیرین!“ مامان چیزی نگفت، فقط خندید و تشکر کرد. البته این را هم بگویم که این لباسها را وقتی که خودمان تنها هستیم میپوشد. وقتی میهمان میآید یا در بیرون از خانه لباسهایش کاملاً سنگین و خانمانه است.
چون مامان رنگهای شاد را خیلی دوست دارد، بابا گاهی به شوخی به او میگوید: ”گلپری جون!“ و مامان هم با لبخند جواب میدهد: ”بله!“
راستی تا یادم نرفته بگویم که مامانم یک دامن ژرسه سرخابی گلدار دارد. اگر شما جائی بلوز خوب دیدید که به این دامن بخورد مرا خبر کنید تا آن را برای روز مادر بخرم. قبلاً از همکاری صمیمانه شما تشکر و قدردانی میکنم! عزت زیاد!
پری نقاشپور
p۲۳۵۰nagash@yahoo.com
گفت: ”آفرین! نارنج رنگ چیه؟“
گفتم: ”من نمیدونم، شما خودتون بگین.“
گفت: ”رنگ شهامت و جسارت! اینو دادم که بتونی همیشه در نهایت آرامش حقتو بگیری!“
به قیافه حق به جانب مامان نگاه کردم. یک بلوز آستین سرخود یقه هفت قرمز آتشی با یک دامن ژرژت مشکی دو دامنه با خالهای کوچک سفید و گلهای بزرگ قرمز پوشیده بود. پرسیدم: ”پس این قرمزی که شما پوشیدین رنگ چیه؟“
جواب داد: ”خوب معلومه، قرمز رنگ عشقه! یعنی دلم برای شما بچهها میتپه!“
فردای آن روز مامان یک تیشرت مغز پستهای با راههای باریک سفید و یک دامن تنگ چاکدار مغز پستهای کمرنگ پوشیده بود. خیلی به هم میآمدند. به شوخی گفتم: ”مامان امروز خیلی بهاری شدین!“
خندید و گفت: ”من بهارم، شماها هم گلهای من هستین!“
روز بعد مامان یک بلوز یقه خشتی بنفش کمرنگ با گلهای کوچک سبز و سفید پوشید. دور یقه بلوز با یک نوار قشنگ، تزئین شده بود و یک لایه تور بنفش روی آستر زیر دوخته شده بود، با یک دامن تنگ بنفش که پررنگتر از بلوز بود. من میدانستم که بنفش رنگ دلخواه مامان است. در اتاق خوابش به هر چیزی که نگاه کنی بنفش است، حتی قاب ساعت دیواری و در سطل زباله! کنار تخت یک شمع گلدار و معطر بنفش خودنمائی میکند. ملحفهها بنفش طرحدار هستند. روتختیها از یک پارچه راه راه پهن به رنگهای کرم و بنفش کمرنگ هستند. احساس کردم بنفش معنی خاصی دارد که مامان نمیخواهد به من بگوید! زمانهائی که به مسافرت میرویم و از جاهای خوش منظره عبور میکنیم، مامان به آسمان، دریا و جنگل نگاه میکند و میگوید: ”خدایا! چهقدر نقاشیات خوبه، اگه من معلمت بودم همیشه بهت نمره بیست میدادم.“
مامان پری من حتی پای کامپیوتر هم رنگی فکر میکند. مثلاً وقتی میخواهد برای دوستانش پیام کوتاه بفرستد برای قلم، رنگ سیکلمهای و زمینهای با ماهیهای رنگی که شنا میکنند انتخاب میکند. او حتی در کلاس ورزش هم لباس قرمز و صورتی میپوشد که جورابش هم همان رنگ لباس است. به قول خودش همیشه دمبلهای سبز را انتخاب میکند!
برای غذاها هم همینطور، هویج پاک کرده را اریبی میبرد، میپزد، همراه با نخودفرنگی و ذرت پخته دور غذا را تزئین میکند. البته تخم مرغ پخته ورقه شده هم تزئین جالبی است. برای میهمانیها لیموترش بزرگ زرد را ورقه ورقه میکند بهطوری که ته آنها به هم چسبیده باشد، بعد لای هر لایه یک برگ نعنا میگذارد و آن را کنار دیس قرار میدهد. سالاد چند رنگ هم جلوه خاص خود را دارد. وقتی دارد اینها را آماده میکند مرتب میگوید: ”خدایا قربونت برم که اینقدر دنیاتو رنگی آفریدی!“ او میگوید سبزی خوردن زینت سفره است، بهخصوص اگر پیازچهها ریشه ریشه شده باشند و تربچهها به شکل گل درآمده باشند که دیگر بهتر است!
برای تولد مامان، مانده بودم که چه کار کنم. یادم آمد که مامان یک دامن نارنجی دارد، بهطوری که متوجه نشود آن را از کمدش برداشتم و یک تیشرت خوشگل نارنجی که به دامن بخورد پیدا کردم. خیلی خوشحال شد. بعد گفتم: ”حالا شما هم جرأت و جسارت پیدا کردین که حقتون رو بگیرین!“ مامان چیزی نگفت، فقط خندید و تشکر کرد. البته این را هم بگویم که این لباسها را وقتی که خودمان تنها هستیم میپوشد. وقتی میهمان میآید یا در بیرون از خانه لباسهایش کاملاً سنگین و خانمانه است.
چون مامان رنگهای شاد را خیلی دوست دارد، بابا گاهی به شوخی به او میگوید: ”گلپری جون!“ و مامان هم با لبخند جواب میدهد: ”بله!“
راستی تا یادم نرفته بگویم که مامانم یک دامن ژرسه سرخابی گلدار دارد. اگر شما جائی بلوز خوب دیدید که به این دامن بخورد مرا خبر کنید تا آن را برای روز مادر بخرم. قبلاً از همکاری صمیمانه شما تشکر و قدردانی میکنم! عزت زیاد!
پری نقاشپور
p۲۳۵۰nagash@yahoo.com
منبع : مجله موفقیت
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت حجاب مجلس شورای اسلامی مجلس دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران گشت ارشاد رئیسی پاکستان امام خمینی رئیس جمهور
هواشناسی آتش سوزی سلامت تهران قتل پلیس کنکور شهرداری تهران وزارت بهداشت فضای مجازی زنان پایتخت
خودرو قیمت دلار دلار قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا مسکن ارز تورم ایران خودرو
سریال محمدرضا گلزار سینمای ایران تلویزیون سینما موسیقی سریال پایتخت مهران مدیری ترانه علیدوستی کتاب تئاتر
اینترنت خورشید کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل جنگ غزه غزه رژیم صهیونیستی فلسطین روسیه چین اوکراین حماس ترکیه ایالات متحده آمریکا طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی فوتسال آلومینیوم اراک تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس سپاهان لیورپول
هوش مصنوعی تبلیغات اپل فناوری سامسونگ ناسا بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
بارداری دندانپزشکی کاهش وزن مالاریا زوال عقل