شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
هدیه
در یك جاده دورافتاده جنوب، اتوبوسی به راه خود ادامه می داد. روی یكی از صندلی های اتوبوس، پیرمردی نشسته بود و دسته گل تازه ای را در دست می فشرد. وسط اتوبوس دختری ایستاده و به گل های پیرمرد زل زده بود.
موقعی كه پیرمرد می خواست از ماشین پیاده شود، دسته گل را به دختر داد و گفت: «می بینم كه خیلی گل دوست داری. فكر می كنم همسرم از این كه این گل ها را به تو بدهم خوشحال می شود.»
دختر گل ها را پذیرفت. وقتی اتوبوس ایستاد و پیرمرد از اتوبوس پیاده شد، دختر دید كه او به طرف قبرستان كوچكی می رود.
منبع : روزنامه ایران
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس جمهوری اسلامی ایران حجاب دولت رئیسی رئیس جمهور گشت ارشاد دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی توماج صالحی پاکستان
تهران قتل سیل کنکور هواشناسی شهرداری تهران سلامت وزارت بهداشت سازمان سنجش پلیس زنان اصفهان
قیمت دلار قیمت طلا خودرو دلار قیمت خودرو بازار خودرو بانک مرکزی سایپا مسکن ارز ایران خودرو تورم
فضای مجازی کیومرث پوراحمد پایتخت تلویزیون سینمای ایران سریال پایتخت سریال ترانه علیدوستی رهبر انقلاب سینما موسیقی مهران مدیری
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
اسرائیل آمریکا رژیم صهیونیستی فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال بازی تراکتور تیم ملی فوتسال ایران باشگاه پرسپولیس بارسلونا لیگ برتر انگلیس
هوش مصنوعی سامسونگ فناوری ناسا اپل بنیاد ملی نخبگان ربات مریخ
سازمان غذا و دارو کاهش وزن مالاریا آلزایمر زوال عقل