سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

پرونده هسته ای ایران؛ تداوم فشارهای تاریخی غرب


پرونده هسته ای ایران؛ تداوم فشارهای تاریخی غرب
تعامل واحدهای سیاسی با دیگر واحدها بویژه قدرتهای جهانی بیشتر متأثر از موقعیت جغرافیایی و جایگاه ژئوپلتیكی آنهاست. بعضی از كشورها مانند سوئیس به دلیل انزوای موقعیتی همواره از تجاوزهای خارجی مصون می باشند.
در مقابل، بازیهای ژئوپلیتیكی، امنیت ملی و ثبات سیاسی برخی كشورها را كه از موقعیت جغرافیایی استثنایی برخوردارند، خواسته یا ناخواسته با چالشهای اساسی رو به رو می كند. ایران نمونه بارز كشوری است كه به دلیل نقش ویژه خود در معادلات بین المللی، همواره صحنه منازعات قدرتهای جهانی بوده است؛ به طوری كه این سرزمین را گاهی «گذرگاه حوادث» و زمانی «پل پیروزی» نام نهاده اند.
بررسی تاریخی تهدیدها و فشارهای سیاسی- نظامی قدرتهای بزرگ گویای این واقعیت است كه ایران به واسطه موقعیت جغرافیای سیاسی ویژه خود، همواره از سوی قدرتهای حاكم بر جهان تحت فشارهای مستمر قرار داشته است؛ البته به استثنای زمانی كه خود به عنوان یك قدرت برتر مطرح بوده است.
از جمله دخالتهای مكرر قدرتهای بزرگ در ایران در طول دو سده گذشته می توان به جدا نمودن افغانستان از خاك ایران، عقد قرار داد معروف «ایجاد منطقه نفوذ» در سال ۱۹۰۷ بین دولتهای روس و انگلیس و تقسیم كامل سرزمین ایران براساس قرارداد ۱۹۱۵ بین آنها، قرارداد ۱۹۱۹، دخالت انگلستان در كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، انجام كودتای ۲۸مرداد ماه ۱۳۳۲ توسط آمریكا و انگلیس، نقض بی طرفی ایران و اشغال این كشور در جنگهای جهانی اول و دوم، جدا نمودن بحرین از ایران در سال ۱۳۵۰ در یك سازش بین آمریكا و رژیم پهلوی، حمله نظامی آمریكا به طبس، طرح ریزی كودتای نوژه با حمایت سازمان سیا، تحریك و تجهیز عراق به جنگ با ایران، ساقط كردن هواپیمای ایرباس، تصویب قانون تحریم ایران موسوم به «داماتو» از سوی آمریكا و... اشاره نمود.
جدیدترین سناریوی دشمنان برای اعمال فشار علیه ایران، خطرناك جلوه دادن برنامه اتمی ایران و تصویب قطعنامه های پی درپی در این خصوص است. استدلال مقاله حاضر بر این است كه غربیها با نگاهی ژئوپلتیكی موضوع هسته ای ایران را پیگیری می كنند؛ به این معنا كه هدف غرب صرفاً ممانعت از دستیابی ایران به فناوری پیشرفته غنی سازی اورانیوم نیست، بلكه هدف اصلی انزوای جمهوری اسلامی ایران و تضعیف موقعیت برتر جغرافیایی این كشور است.
با این توصیف، چنانچه ایران براساس درخواست غربیها از غنی سازی دست بكشد، سناریوی دیگری برای تحت فشار قراردادن كشور ارایه خواهد شد و غربیها همچنان پیگیری «سیاست همه چیز بدون ایران» را ادامه خواهند داد. بررسی جایگاه ژئوپلتیكی ایران و رفتار ابرقدرتها در قبال جمهوری اسلامی ایران نیز مؤید این دیدگاه است كه موضوع هسته ای، آخرین راهكار غرب برای اعمال فشار و تهدید علیه كشورمان نخواهد بود. به عبارتی، اگر غنی سازی اورانیوم را برای همیشه تعلیق نماییم، غربیها بازهم موضوعی برای تحت فشار قراردادن ما تولید خواهند نمود؛ همان گونه كه از دوره های گذشته نیز همواره بهانه ای برای تحت فشار قراردادن ایران پدید می آورده اند.
● جایگاه ژئوپلتیكی ایران
كشور ایران از جمله واحدهای سیاسی است كه همزمان دارای سه مزیت موقعیتی است: اولاً این كشور از سمت شمال متصل به موقعیت بری ارواسیا است. بخشهای شمالی ایران در «سرزمین قلب» یا «هارتلند» قرار داشته و سراسر فلات ایران، نقش حاشیه ای سرزمین قلب را ایفا می نموده است. ارزش موقعیت بری ایران همچنان پابرجاست؛ زیرا به همراه مكملهای ژئوپلتیكی خود، یعنی آسیای مركزی- افغانستان در مركز ژئو استراتژیك سه قدرت وسیع، پرجمعیت و البته مسلح به سلاح هسته ای قرار دارد كه اتحاد استراتژیك آنها می تواند موازنه قدرت جهان را به زیان آمریكا متحول نماید.
ثانیاً، ایران به دلیل دارا بودن سواحل طولانی در خیلج فارس و دریای عمان دارای موقعیت بحری است؛ «ماهان» در مورد اهمیت خلیج فارس می گوید: «كنترل خلیج فارس به وسیله یك دولت خارجی با نیروی دریایی قابل توجه و كشتی های جنگی كه دارای بندر نظامی نیرومند باشد، سلطه بر تمامی راههایی را كه به خاور دور، هندوستان و استرالیا منتهی می شوند، به همراه خواهد داشت.» این اظهار نظر نشان می دهد كه جایگاه ژئوپلتیك ایران در نظریه ماهان از اهمیت خاصی برخوردار است.
و ثالثاً، كشور ایران به لحاظ در اختیار داشتن تنگه هرمز از موقعیت گذرگاهی- استراتژیك برخوردار است. این تنگه یكی از حیاتی ترین شاهرگهای اقتصاد جهانی است كه در خصوص آن «كولین گری» می گوید: تنگه هرمز ممكن است ما را در جنگی زودرس گرفتار كند. «ریچارد نیكسون»، رئیس جمهور سابق آمریكا در كتاب «جنگ واقعی و صلح واقعی» می نویسد: نفت، خون صنعت نوین و منطقه خلیج فارس مانند قلبی است كه این خون را پمپاژ می كند و راههای دریایی پیرامون خلیج فارس شریانهایی هستند كه این خون حیاتی از میان آنها می گذرد، مضافاً اینكه اهمیت تنگه هرمز تنها منحصر به نفت نیست.
مهمتر از همه، اگر ایران در طول قرن بیستم در نواحی حاشیه ای هارتلند و یا بخش مركزی قلمرو هلالی شكل«ریملند» قرار می گرفت، پس از فروپاشی شوروی و رجحان یافتن قلمروهای ژئواكونومیك بر قلمروهای ژئواستراتژیك، سرزمین ایران در مركز هارتلندی به مراتب مهمتر از هارتلند مورد نظر «مكیندر» قرار گرفته؛ هارتلندی كه در میان دو دریای خزر و خلیج فارس جای گرفته و آماده می شود تا به منزله منبع اصلی تأمین كننده انرژی چند دهه نخستین قرن بیست و یكم، نقش ژئوپلتیك و ژئواستراتژیك بی بدیلی ایفا نماید.
براین اساس بود كه جهان اندیش خبره آمریكایی، پروفسور جفری كمپ در نوشته ای كه در سال ۱۹۹۷ منتشر كرد، مجموعه سرزمینهای دربرگیرنده خلیج فارس و دریای خزر را «منطقه بیضی شكل انرژی استراتژیك» نام نهاد؛ دو منطقه ای كه سرزمینهای ایرانی را در خود دارند و ایران چون پلی استراتژیك، این دو منبع بزرگ انرژی جهان را به هم پیوند می دهد. افزون بر این، ایران خود نیز یكی از مهمترین كشورهای دارای منابع سرشار طبیعی نفت و گاز است.
● رفتار تاریخی غرب در قبال ایران
جستاری تاریخی بر تعاملات ایران با قدرتهای بری و بحری از دو سده اخیر تاكنون تأییدی است بر نظریه «كمربندهای شكننده». كوهن كه معتقد است كشورهایی كه بین قدرتهای بحری و بری قرار می گیرند، در جریان رقابت میان آنها خرد می شوند.
در طول قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، ایران نقش حایل بین روسیه و انگلستان را بازی می كرد و محل رقابت قدرتهای جهانی به شمار می رفت؛ رقابتی كه به «بازی بزرگ» مشهور شد. قرارداد استعماری ایجاد مناطق نفوذ توسط روسیه و انگلستان در ۱۹۰۷ و امضای كنوانسیون سری قسطنطنیه در سال ۱۹۱۵ كه نقشه تقسیم كامل ایران را عملی می نمود، در اثنای رقابت بین این دو قدرت صورت گرفت.
موقعیت جغرافیایی ایران در جنگ جهانی دوم به عنوان كانال ارتباطی در حمل مهمات و اسلحه از خلیج فارس به جبهه شرق مورد توجه قرار گرفت و به اشغال متفقین درآمد؛ به گونه ای كه در طول مدت جنگ ۱۱۷/۱۵۹/۴ تن مهمات از مسیر ایران به جبهه شرق ارسال گردید.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، الگوی رقابت جدیدی بر سر ایران- شبیه آنچه در قرن نوزدهم رواج داشت- شكل گرفت. نخستین رویارویی دو ابرقدرت بر سر مسأله تخلیه آذربایجان ایران از نیروهای شوروی بود؛ به طوری كه ترومن، رئیس جمهور وقت آمریكا، استالین را در صورت خارج نشدن شوروی به حمله اتمی تهدید كرد. تفاوتی كه الگوی جدید با الگوی قرن نوزدهم داشت، تحول در تركیب قدرتهای صاحب نفوذ منطقه بود.
در قرن نوزدهم، روسها در شمال، انگلیسیها در جنوب و عثمانیها در غرب ایران حضور داشتند، درحالی كه در دوران جنگ سرد، شوروی در شمال، آمریكا در جنوب و متحدان ضمنی دو ابرقدرت در غرب و شرق كشور واقع بودند. (در غرب تركیه متحد آمریكا و عراق متحد شوروی؛ در شرق پاكستان متحد آمریكا و افغانستان متحد شوروی). افزون بر آن، خود ایران نیز متحد آمریكا به شمار می رفت و در پیمان نظامی سنتو عضویت داشت.
از دید آمریكاییان، ایران به منزله عامل ثبات منطقه ای و محور اصلی دفاع و اجرای استراتژی بازدارندگی در كمربند باریك ریملند شناخته می شد.وقوع انقلاب اسلامی و خروج ایران از اردوگاه آمریكا، موازنه قدرت منطقه ای میان ابرقدرتهای دوران جنگ سرد را دگرگون كرد و آمریكاییان را به واكنش واداشت كه از آن جمله می توان به تشكیل شورای همكاری خلیج فارس، تأسیس نیروهای واكنش سریع، اعلام دكترین كارتر، ارایه تئوری اتاق بحران از سوی برژینسكی و جنگ ستارگان ریگان، اشاره نمود.
پس از پایان جنگ سرد، سران آمریكا با الهام از پروژه فروپاشی شوروی، رویكرد نرم افزاری را در قبال ایران در پیش گرفته اند، كه غایت نهایی آن سقوط نظام جمهوری اسلامی و ترجیحاً تجزیه آن به چند كشور كوچك و ضعیف است. از منظر نومحافظه كاران افراطی آمریكا، تغییر رفتار و ساختار جمهوری اسلامی ایران و مهار اسلام گرایی در منطقه خاورمیانه، در واقع به مثابه پیروزی در جنگ چهارم جهانی تلقی می شود. بهترین حربه آمریكا برای تحقق چنین هدفی نیز راه اندازی جنگ روانی و بهره گیری از تكنیك قدیمی انسانیت زدایی از حریف است.
در حال حاضر، ایالات متحده برای تحمیل نظم نوین آمریكایی از طریق كنترل منابع عظیم نفت و گاز خلیج فارس و خزر، تلاش می كند با ارایه تصویری خشن از ایران به جهانیان، این گونه وانمود نماید كه ایران (به عنوان محور شرارت) اگر به سلاح هسته ای دست پیدا كند، با رویكردی سیاسی- امنیتی، عرضه انرژی در محدوده بیضی شكل انرژی استراتژیك را در اختیار خواهد گرفت و عرضه نفت را كه ستون فقرات جهان است، مختل خواهد كرد. بنابراین لازم است ایران همواره ضعیف و ترجیحاً وابسته باقی بماند.
● شرایط امروز ما
در پایان به جرأت می توان اذعان نمود كه تاریخ ایران عمدتاً متأثر از موقعیت جغرافیایی خاص آن بوده است و تعامل كنونی این كشور انقلابی با قدرتهای جهانی بویژه آمریكا تا حدود زیادی از الزامات ژئوپلتیكی پیش روی دولتمردان كشور متأثر است و نه رویكردی خاص.
در شرایط فعلی، آمریكا سیاست «همه چیز بدون ایران» را پیگیری می كند؛ زیرا معتقد است موقعیت ژئواستراتژیك و ژئوپلتیك ایران می تواند موازنه قدرت جهانی را به زیان غرب متحول نماید. پیگیری جدی پرونده هسته ای ایران (ارجاع به شورای امنیت و تصویب قطعنامه) نیز ابزاری است برای اعمال فشار بیشتر و انزوای جهانی ایران و نه صرفاً برای ممانعت از دستیابی ایران به انرژی هسته ای، چراكه وجود ایران قدرتمند كه توانایی دفاع از منافع مشروع خود در منطقه حساس خاورمیانه را داشته باشد با سلطه طلبی آمریكا در تضاد بنیادین است.
با این توصیف فشارهای غرب كه از گذشته نیز وجود داشته همچنان تداوم خواهد یافت. آنچه مهم است جمهوری اسلامی ایران باید با افزایش قدرت بازدارندگی خود از طریق تقویت همبستگی ملی و اسلامی و پیشرفت در زمینه های مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و... خود را از گزند تهدیدات مختلف آمریكا به صورت پایدار بیمه نماید.
زیرا چنانچه ایرانیها ارزش موقعیت جغرافیایی خود را بخوبی درك نكنند و با توجه به جایگاه ژئوپلتیك خود در صحنه سیاست بین الملل نقش آفرینی نكنند خیلی زود مزایای آزادی عمل و استقلال را از دست خواهند داد.
به نظر می رسد مردم و سران نظام نیز با درك جایگاه ایران و همچنین فشارهای تاریخی غرب علیه كشور، اكنون متفق القول بر این اعتقادند كه تنها راه تأمین منافع ملی در درون مرزهای جغرافیایی كشور (یعنی از طریق اتحاد ملی و انسجام اسلامی) نهفته است.
رضا جنیدی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید