یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ناگفته هایی از عملیات غرورآفرین فتح المبین


ناگفته هایی از عملیات غرورآفرین فتح المبین
در آخرین روزهای سال ،۱۳۶۱ جبهه های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران حال و روز دیگری داشت. جنگ وارد هجدهمین ماه خود شده بود. در این ۱۸ ماه، ارتش بعثی عراق سرزمین های بسیاری را از خاك ایران به تصرف درآورده و اشغال كرده بود. درشش ماهه اول تجاوز بعثی ها، انسجام گسترده ای برای مقابله و عقب راندن دشمن در جبهه های ایران، به چشم می خورد. اما از آغاز سال ۱۳۶۰ بود كه سپاه پاسداران توانست با انسجام سریع خود، شناسایی، برنامه ریزی، طراحی و اجرای عملیات هایی را برای توقف تجاوز دشمن و بیرون راندن او از سرزمین های اشغالی آغاز كند.
در سال ،۱۳۶۰ چند عملیات به نام های «فرمانده كل قوا، خمینی روح خدا» در دارخوین (شمال خرمشهر)، « ثامن الائمه » (شكست حصر آبادان) و طریق القدس (بستان و چزابه) انجام شد كه با همه دستاوردهای گرانقدرشان و ضرب شستی كه دشمن بعثی از نیروهای ایرانی خورد، اما لطمه چندانی به ماشین جنگی دشمن وارد نكرد. سرزمین های آزاد شده نیز با همه موقعیت های ارزشمندشان در جغرافیای جنگ، دشمن را از رویارویی با رزمندگان اسلام نا امید نكرده بود.
چرا كه هنوز خرمشهر (این قلب تپنده ایران) و مناطق غرب رودخانه كرخه در شمال خوزستان در دست عراقی ها بود و آنها با تسلط بر این نقاط براحتی روستاها و شهرهایی را كه مردم در آنها به سر می بردند، زیر آتش گلوله های سنگین و سبك خود داشتند. شهرهایی چون شوش، اندیمشك و بویژه دزفول و پایگاه مهم نیروی هوایی ارتش ایران در تیررس توپخانه دشمن بود.
پس در این شرایط با فرا رسیدن آخرین روزهای اسفند سال ،۱۳۶۰ ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران عملیات گسترده ای را طراحی كردند تا دشمن را در غرب رودخانه كرخه به عقب رانند.
علی صیاد شیرازی، فرمانده جوان نیروی زمینی ارتش از آن روزها در خاطراتش چنین یاد می كند: «بچه های سپاه، بشدت معتقد بودند كه عملیات را باید از چهار محور عین خوش، پل نادری، شوش و رقابیه به طور همزمان شروع كنیم.»
بنابراین باید چهار تا سازماندهی داشته باشیم و چهار تا قرارگاه تشكیل شود و عملیات هدایت شود. بچه های ارتش می گفتند اگر از چهار محور عملیات را انجام دهیم، این خطر هست كه در بعضی محورهای عملیاتی پیشرفت خوبی داشته باشیم ولی نیرو زیاد نداریم و اگر ، اصلاً نخواهیم جلو برویم كه كارمان ناقص می ماند.
بنابراین منطقی است كه تمركز نیرو را از دو محور بدهیم و در دو مرحله برسیم به كل اهداف عملیات. بحث های زیادی شد. از نظر علمی، بچه های ارتش درست می گفتند و از نظر تخصصی حرفشان درست بود ولی با روحیه ای كه در جلسه بود، می دیدیم این روحیه مناسب بچه های سپاه نیست. چون آنها برای نبرد انگیزه داشتند و ما با انگیزه آنها هماهنگ می شدیم. از آن جا كه از نظر فرماندهی، توافق میان من و فرمانده سپاه شرط بود، گفتم اشكال ندارد. ما می توانیم از این طریق جلو برویم.
شناسایی ها با دقت و گستردگی تمام در مناطق مورد نظر در حال انجام بود، در قرارگاه مشترك سپاه و ارتش ، یكی از مباحث مهم برای عملیات، جدول روشنایی بود. یعنی چه موقع برای عملیات مناسب بود و در چه ایامی ماه شب ها در آسمان نورافشانی می كرد. نتیجه این مباحث به هجدهم یا نوزدهم فروردین ختم شد. اما دشمن كه گویی از عملیات بزرگ روزهای آینده خبردار شده بود، حمله بزرگی را در منطقه رقابیه آغاز كرد.
این حمله برای این بود كه طرف مقابل را از عملیات گسترده خود، باز دارد. در چنین شرایطی بسیاری از محاسبات عملیات بر هم ریخت و تردید ها و نگرانی هایی را به وجود آورد.» سپهبد صیاد می گوید: «آخرین بررسی مشترك من و فرمانده سپاه به این نتیجه رسید كه باید این مطلب را به حضرت امام(ره) منتقل كنیم كه وضع ما نگران كننده است. ببینیم نظرشان چیست و در این شرایط چه باید كرد؟ متفق القول شدیم كه این كار درست است.
تصمیم گرفتیم كه بگوییم. چاره ای نداشتیم و گرفتار شده بودیم. چون هر دو نمی توانستیم برویم، با توافق هم، قرار شد آقای محسن رضایی بروند و برگردند. زمان هم تنگ بود. حتی اگر با هواپیما هم می رفت و برمی گشت، باز هم نمی شد. یك ساعت و نیم برود، یك ساعت و نیم برگردد و در تهران هم ترافیك هست.
این صحنه ها تاریخی است و باید توجه كرد. یك دفعه یكی از خلبان های با روحیه انقلابی ارتش، به نام حق شناس گفت من خلبان اف - پنج هستم. ما مجاز نیستیم در كابین كمك خلبان یك نفر دیگر را سوار كنیم، باید حتماً خلبان باشد. ولی من آمادگی دارم هر كدام از شما كه خواستید، سوار شوید، در مدت ۲۰ دقیقه به تهران برسانم و از آن طرف هم در مدت ۲۰ دقیقه بیاورم بقیه زمان صرف رفت وآمد تا جماران می شود.
این پیشنهاد جالبی بود. هواپیمای اف پنج آموزشی آماده بود كه دونفر توانستند با آن پرواز كنند. كسی هم كه می خواهد برود توی كابین، باید آزمایش بدهد، تست بدهد، چون می خواهد با سرعت صوت پرواز كند و كشش می خواهد. آقای رضایی رفت و وقتی برگشت، گیج بود! چنین حالتی به ایشان دست داده بود. در مدت دو تا سه ساعت كارمان انجام شد. به امام(ره) مراجعه شد و نتیجه را هم آورد. جمع شدیم و پرسیدیم: نتیجه چه شد؟
گفت: رفتم خدمت حضرت امام(ره) و به ایشان گفتم وضعمان خیلی خراب است و واقعاً مانده ایم كه چكار كنیم. مهمات كم داریم، دشمن به ما حمله كرده، نیروهایمان كم است، اصلاً منطقه، یك منطقه عجیب و غریبی است. خواهش می كنیم كه حداقل استخاره كنید كه حمله كنیم یا نه.
حضرت امام(ره) فرموده بودند من استخاره نمی كنم. ولی خودتان بروید به طلب خیر قرآن را باز كنید و نگران نباشید. مشكل تان حل می شود. بروید اقدام كنید.»
ساعت ۳۰ دقیقه بامداد دوم فروردین سال ۱۳۶۱ عملیات با رمز مبارك یا زهرا(س) آغاز شد. چهار قرارگاه قدس، نصر، فجر و فتح به نیروهای دشمن یورش بردند. در نخستین روز عملیات جاده دهلران- پادگان كرخه آزاد شد و نیروها در عین خوش مستقر شدند. همچنین منطقه كمر سرخ، امامزاده عباس و تپه های ۲۰۲ نیز به تصرف رزمندگان ایرانی درآمد.
مهمترین دستاورد مرحله اول عملیات شایدتصرف توپخانه بزرگی از دشمن در تپه های علی گره زد با بیش از ۸۲ قبضه توپ بود كه سقوط آن، به سرعت پیشروی رزمندگان و كاهش تلفات نیروهای انسانی بسیار كمك كرد. در جبهه نصر، این مهم بر عهده سه یگان از تیپ ۲۷ حضرت رسول(ص) بود. این سه یگان عبارت بود از گردان حمزه سیدالشهدا به همراه گردان ۱۶۹ از تیپ ۲ لشكر ۲۱ حمزه، گردان حبیب ابن مظاهر به همراه گردان ۱۴۴ از تیپ ۲ لشكر ۲۱ حمزه و گردان سلمان فارسی به همراه گردان ۱۴۱ از تیپ ۲ لشكر ۲۱ حمزه. ماجرای تصرف توپخانه بسیار شنیدنی است.
محمدكوثری یكی از فرماندهان سپاه كه شب عملیات در قرارگاه تاكتیكی جبهه نصر حضور داشت، می گوید: این خیلی خطرناك بود كه سرستون نیرو، در شرایطی كه از خط اول دشمن هم گذشته و در وسط مواضع نیروهای دشمن قرار گرفته اند، به هدف نرسند. قرار گاه فرماندهی جبهه نصر و به تبع آن، قرارگاه مشترك سپاه و ارتش با نگرانی و به صورت مستمر مسأله پیشروی گردان ها به سمت علی گره زد را پیگیری می كردند. در آن دل شب، بی سیم های قرارگاه تاكتیكی نصر حتی یك لحظه هم خاموش نبودند، همه از حاج احمد متوسلیان، فرمانده تیپ ۲۷ حضرت رسول(ص) یك سؤال داشتند؛ بالاخره نتیجه چه شد؟!در آن شرایط مضطرب كننده، حاج احمد برای این پرسش فقط یك جواب داشت. او گفت: «ان شاءالله بچه ها به هدف می رسند، ما خبر آن را به شما می دهیم.» اضطراب فرماندهان قرارگاه تاكتیكی نصر وقتی بیشتر شد كه خبر گم شدن گردان حبیب ابن مظاهر، یگانی كه قرار بود برق آسا بر سر توپخانه سپاه چهارم فرود بیاید، از بی سیم شنیده شد.
فرمانده این گردان، محسن وزوایی با احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول (ص) تماس می گیرد.
«وزوایی: احمد جان، خوب گوش كن! ما دیگر نمی توانیم راه برویم، مفهوم است؟
حاج احمد [با لحنی متعجب]: چی؟ چی؟ ابداً مفهوم نشد! محسن، تو چه می گویی؟!
وزوایی: حاج احمد، همان كه گفتیم. ما دیگر نمی توانیم راه برویم، نه این كه نخواهیم، نشانی را گم كرده ایم.
حاج احمد: محسن، مگر، مگر... ببینم مگر این شیبانی كریم را پیش تو نیاورده؟
مگر كریم هم اكنون با تو نیست؟!
وزوایی: نه، نه! من از آنها بی خبرم.
حاج احمد: خُب، هم اكنون شما موقعیت خودت را بگو.
وزوایی: نمی دانم، هیچ خبری در این باره نمی دانم.
حاج احمد: آقا محسن، گوش كن برادرجان، به خودت مسلط باشد، چراغی [فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا] و قجه ای [فرمانده گردان سلمان فارسی] منتظر شما هستند. دقت كن! نگاهی به اطراف خودت بینداز، حتماً یك چیزهایی را می بینی.
وزوایی: چه جور چیزهایی؟
حاج احمد: چراغی می گفت آن یارو [دشمن]، آن یارو، از طرف عارضه، آن عارضه پیاده، ترس برش داشته، دارد شلیك می كند... مفهوم است؟ خُب شما حتماً یك چیزهایی را باید ببینی! همان، جای این ها [گردان حمزه و سلمان] است.
وزوایی: حاج احمد، ما اینجا هیچ چیزی نمی بینیم».
پس از این مكالمه، احمد متوسلیان با جانشین فرماندهی گردان حمزه تماس می گیرد و از او می خواهد كه به جست وجوی نیروهای گردان حبیب برود و آنها را پیدا كند. نصرت الله قریب معاون گردان حمزه می گوید: «آن شب برادر وزوایی و نیروهای گردان او را گم كرده بودند، من حتی از بی سیم گردان خودمان صدای مكالمات بی سیم آنها را می شنیدم. حاج احمد متوسلیان ضمن تماس بی سیمی از قرارگاه تاكتیكی به من گفت: وزوایی راه را گم كرده، برو او را پیدا كن، دستش را بگیر و جلو بیاور تا با خودمان در یك خط قرار بگیرد. به محض ابلاغ دستور حاجی، من از بچه های گردان خودمان جدا شدم و پشت به آنها، روبه راه گذاشتم. حدود دو كیلومتر به عقب برگشتم. بعد صورتم را روی زمین قرار دادم و با دقت به اطراف و اكناف چشم دوختم. ناگهان سیاهی بزرگی توجه مرا به خودش جلب كرد.
بلافاصله بلند شدم و به همان طرف حركت كردم... بله، خودشان بودند. ستون نیروهای گردان حبیب را در آن تاریكی شب به حالت نشسته دیدم. معلوم شد گردان حبیب از مسیر اصلی خود به طرف شرق منحرف شده بود، پس سریع پیش محسن وزوایی رفتم و توانستیم سرستون آنها را در مسیر درست قرار بدهیم».
پس از این كه گردان حبیب به دو گردان حمزه و سلمان می پیوندد، ابتدا یك گروهان تانك دشمن در محدوده ای معروف به تپه تانك و تپه پیاده منهدم شده و سپس نیروهای این سه گردان به سوی جاده اندیمشك ـ دهلران می روند تا پس از تصرف آن، راهی «علی گره زد»، محل استقرار توپخانه سپاه چهارم عراق شوند. با نزدیك شدن رزمندگان ایرانی به «علی گره زد»، افسران توپخانه دشمن كم كم دست گیرشان می شود كه خبرهایی شده است. محمدابراهیم همت، رئیس ستاد تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) در آن زمان می گوید: «وقتی نیروهای توپخانه دشمن با رده بالاتر خودش تماس می گیرد و می گوید ما محاصره شدیم! از او می پرسند كاملاً در محاصره اید؟! می گوید كاملاً محاصره شده ایم.
به فرمانده توپخانه ابلاغ می شود كه عقب نشینی كنید. درست در همان لحظات، برادران استراق سمع در قرارگاه نصر كه این مكالمات فرماندهان دشمن را شنود كرده بودند، به حاج احمد اطلاع می دهند كه دشمن به توپخانه اش دستور داده از «علی گره زد» عقب نشینی كند.
حاج احمد بلافاصله به برادرهای استراق سمع دستور داد به شنود ما بگویید بروند روی خط فرماندهی دشمن و خیلی جدی خودشان را به عنوان «مركز پیام قرارگاه فرماندهی سپاه چهارم دشمن» معرفی كنند و به سرهنگ فرمانده توپخانه بگویند دستور مؤكد از جانب سپهبد ستاد هشام صباح فخری، فرمانده سپاه ۴ است كه عقب نشینی نكنید تا برای تان نیروی كمكی بفرستیم!
مسئول واحد شنود ما هم كه خودش در اصل عرب زبان بود، رفت روی خط فرماندهی توپخانه دشمن و گفت دستور قرارگاه سپاه ۴ را به شما ابلاغ می كنم، عقب نشینی نكنید ، برای تان نیروی كمكی فرستاده ایم.
آنها هم فریب این پیام حاج احمد را ـ كه از موضع بالا برخورد كرده بود ـ خوردند و عقب نشینی نكردند و آنجا ماندند تا بچه های گردان حبیب بروند سر وقت شان. در حقیقت این شگرد حاج احمد مؤثر افتاد و باعث شد غنایم زیادی به دست نیروهای اسلام بیفتد».
نزدیكی های طلوع آفتاب دومین روز فروردین، نیروی گردان ادغامی حبیب در حالی كه به صورت ایستاده و در حال حركت ، نماز صبح خود را به جا می آوردند، به تپه های علی گره زد رسیدند. عمران پُستی، یكی از رزمندگان گردان حبیب می گوید: «... همه به سراغ توپخانه دشمن رفتیم و با كم ترین تلفات، توپخانه را به تصرف درآوردیم. دشمن بعضی از توپ ها را برداشته بود كه با خود به عقب ببرد. بچه ها آنها را تعقیب كردند... من سعی كردم هر طور شده، برادر وزوایی را پیدا كنم. خیلی گشتم. سرانجام او را تنها با یك بی سیم چی و یك اسیر عراقی در آن بیابان پیدا كردم. وقتی او را دیدم، بغلش كردم.
- آقا محسن، مسیر بعدی ما كجاست؟
- بیا با هم برویم
- برادر وزوایی، بچه ها این طرفی رفتند؟
- خُب، برویم دنبال شان.
به موضع توپخانه دشمن رسیدیم... مدتی كه در آنجا بودیم، احساس كردیم دارند با تانك به طرف ما شلیك می كنند. فرمانده گروهان دوم، برادر مجید رمضان، آمد و روبه بچه ها گفت : برادرها، نباید بگذاریم این تانك های عراق از اینجا فرار كنند.
درگیری شدید شد. تانك ها و نفرات دشمن مقاومت می كردند. یكی از بچه ها شهید شد. از روبه رو نمی شد به تانك ها حمله كرد. برای همین یك گروه باقی ماند تا تانك ها را مشغول كند و دو گروه دیگر قرار شد بروند و از جناحین به آنها حمله كنند.
درگیری یكی، دو ساعتی طول كشید. سرانجام تانك ها از هر دو طرف چپ و راست، مورد هجوم بچه ها قرار گرفتند... در پشت تپه های علی گره زد، ستاد فرماندهی توپخانه دشمن قرار داشت. وقتی به آنجا رسیدیم، بچه ها تعداد زیادی اسیر گرفتند. اسیرها را به عقب منتقل كردند و ما هم همان جا اتراق كردیم».
مرحله دوم عملیات ساعت ۳ بامداد ۴ فروردین شروع شد. در این مرحله نیز دشمن شكست سختی در تنگه رقابیه و ارتفاعات این منطقه خورد و عقب نشست. نیروهای دشمن چنان تار و مار شده بودند كه فرماندهی واحدی، كنترل آنها را در اختیار نداشت و بالاخره مرحله سوم و آخر عملیات روز هفتم فروردین ماه انجام شد و هر چهار قرارگاه قدس، نصر، فجر و فتح توانستند، تمامی اهداف خود را به تصرف درآورده و پس از ۸ روز جنگ به میزان ۱۰۰ درصد، تمام آن چه كه پیش از عملیات طراحی و برنامه ریزی شده بود، به اجرا درآورند.
در این عملیات ۲۴۰۰ كیلومتر از خاك جمهوری اسلامی ایران شامل ده ها بخش و روستای منطقه، سایت رادار و جاده مهم دزفول به دهلران، آزاد شدند. نیروهای ایرانی در منطقه غرب شوش و دزفول به مرز نزدیك شدند و شهرهای دزفول، اندیمشك، شوش و مراكز مهمی چون پایگاه هوایی دزفول از دید و تیر دشمن خارج و بیش از ۴ لشكر از ارتش بعثی منهدم شدند.
در عملیات فتح المبین ۲۵ هزار نفر از نیروهای دشمن كشته و زخمی و ۱۷ هزار نفر به اسارت درآمدند. ۳۲۰ دستگاه تانك و نفربر، ۵۰۰ دستگاه خودرو و ۱۶۵ عراده توپ به غنیمت درآمد. ۳۵۰ تانك و ۱۸ فروند از هواپیمای دشمن نیز نابود شدند.
در طی هشت روز عملیات، ۱۲۴ گردان پیاده و ۹ گردان زرهی از نیروهای ایرانی با ۹۲ گردان پیاده، ۳۹ گردان زرهی، ۲۹ گردان مكانیزه، ۳ گردان گارد و ۱۲ گردان توپخانه از نیروهای دشمن بعثی با هم جنگیدند كه در نهایت با همه برتری نیروی انسانی و ادوات و تجهیزات دشمن، عملیات فتح المبین با موفقیت چشمگیری به پایان رسید و مردم ایران عیدی به یاد ماندنی و شیرینی را از رزمندگان دریافت كردند.
امام خمینی(ره) نیز در پیامی دلنشین به رزمندگان، چنین فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم
ان تنصروالله ینصركم و یثبت اقدامكم
اخبار غرورآفرین جبهه های نبرد علیه قوای شیطانی را یكی پس از دیگری دریافت نمودم. قلم قاصر است كه احساسات خویش را ابراز كنم. به قوای مسلح اسلامی ـ كه خدایشان نصرت آخرین را نصیب فرماید ـ تبریك عرض می كنم. مبارك باد بر شما عزیزان افتخارآفرین پیروزی بزرگی را كه با یاری ملائكه الله و نصرت ملكوتی اعلی نصیب اسلام و كشور عزیز ایران، كشور بقیهٔ الله الاعظم ـ ارواحناله الفداء ـ نمودید...
محمود جوانبخت
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید