چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

شهود استمرار


شهود استمرار
یکی از اصلی ترین شالوده های فلسفه برگسون، نظریات او در باب زمان است.
فلسفه برگسون اثری عمیق بر شکاف اذهان گذاشته است و ما را قادر ساخته تا به گونه ای ژرف تر به نهاد زمان بیندیشیم. بدون تردید مسیری که به وسیله آن به درک زمان می رسیم، شکل دهنده هسته ادراکی است که مابقی ادراک ما را شامل می شود. دیدگاه برگسون نسبت به زمان برخلاف سنت غالب قرن بیستم است. او از زاویه ای کاملاً متفاوت به این مسئله نگریسته است و از آنجا که به نظر او چیزی در فلسفه وجود ندارد که نتوان آن را با زبان روزمره بیان کرد، پس با بیانی نه چندان دشوار به طرح، بسط و توضیح این مفهوم در بستر فلسفه پرداخته است.
اندیشه های برگسون متأثر از آرا و نظرات زنون ایلیایی، افلاطون، ارسطو، افلوطین، عرفای شرقی و مسیحی، دکارت، لایب نیتس، بارکلی، هیوم، کانت، اسپنسر، داروین و انیشتین است.
هانری برگسون در ۱۸ اکتبرسال ۱۸۵۹متولد و در ۱۹۴۱در زادگاهش پاریس چشم از جهان فرو بست. در سال۱۸۹۱با لوئیز نیوبورگر که بسیار تحت تأثیر تئوری های زمان و حافظه برگسون قرار گرفته بود، ازدواج کرد.
زندگی او با یافته جدیدش که منجر به ایجاد شور و شعف شدیدی در اوایل دوران رسمی تدریس اش نیز شد، تحول یافت. به طوری که سال ها بعد در نامه ای به ویلیام جیمز -فیلسوف نامدار امریکایی و دوست صمیمی اش - چنین گفته بود که تا آن روز صرفاً با تئوری های مکانیکی انس داشته است. هسته مرکزی انتقادش به نظریه مکانیکی، نحوه برداشتش از مفهوم زمان بود.
«تحلیلم از مقوله زمان آن هنگام که وارد علوم فیزیک و مکانیک شدم تمامی باورهای تا بدان روز مرا متحول کرد. با تعجب فراوان دریافتم که زمان حقیقی با تعریف علمی اش بسیار تفاوت دارد که همین امر باعث تغییر کلی در نظراتم شد.»
وی نه تنها هرگاه که مناسب بود، به شواهد مفصل علمی متوسل می شد، بلکه برای رسیدن به مواضع اصلی فلسفه اش، نه آن طور که عموماً تصور می شد از داده های شهودی بهره می جست، بلکه با تأمل در تلقی علم و ریاضیات از مسئله زمان آغاز کرد.
از نظر برگسون، فلسفه همان دریافت شهودی زمان است که تا عصر برگسون کمّی بود. برگسون می گوید: این زمانی که ما به موجودات نسبت می دهیم، زمان کمّی است و همین زمان کمّی بستری است که هر چیز و هر کسی در قسمتی از آن وجود دارد.
به این ترتیب ما زمان را یک امر ممتد فرض کرده ایم و اگر زمان را این گونه فرض کنیم، از زمان غافل شده ایم. در واقع «شهود استمرار» محور اصلی فلسفه برگسون است. به تعبیری در اینجا شهود، روش فلسفه است؛ همان طور که عقل روش علم و ریاضیات است.
به یقین پایدار ترین تأثیر برگسون در تمایزی است که وی بین زمان تقسیم ناپذیر، از نظر کیفی ناهمگن و شناخته شده در تجربیات روزمره (استمرار) و زمان تقسیم پذیر، از نظر کیفی همگن و مورد مطالعه علم - که آن را چیزی شبیه مکان تلقی می کند- قائل است؛ هر چند از سال ۱۸۹۶ به بعد که «ماده و حافظه» را نوشت، هر دو را متعلق به خود جهان می داند.
به نظر او یکی از اشتباهات بزرگ علمی این است که زمان را یک امر کمّی به شمار می آورند، در حالی که یک امر کیفی است، یعنی فیلسوفان، دانشمندان و اکثر مردم زمان را یک کمیت می دانند. آن زمانی که از آن به عنوان استمرار یاد شد، همان زمان مطلق است که به وسیله وجدان (آگاهی) ادراک می شود. برگسون در این زمینه مثال خوبی دارد:
«دیدگان خود را بر هم بگذارید و ذهنتان را از همه امور خالی کنید و به درون نفس خود رجوع کنید. آنچه در حال ادراک می کنید، همانا حقیقت زمان است. در این لحظات امور عالم به طرزی مستمر جریان دارد.»
فاصله ای که از لحاظ استمرار زمان حقیقی پیش می آید، مربوط به تأثیر متقابل آگاهی های ما در روند رویکردهاست. در حالی که بیرون از ذهن ما، فقط مکان و فضا وجود دارد و مقارنه زمان به راستی مشاهده نمی شود. به نظر برگسون، زمان به بهترین صورت تنها در نفس قابل فهم است. تقریباً مشابه آنچه افلاطون و آگوستین درباره ارتباط میان نفس آدمی و زمان قائل بودند.
همان طور که گفته شد، او زمان را پدیده ای کیفی می داند و منظور از کیفیت آن چیزی است که در مقولات ده گانه ارسطویی هم مطرح شده است. به اعتقاد او، علاوه بر این که زمان مقوله ای کیفی است، امری کاملاً درونی و (ذهنی) هم هست. حتی در این راه دچار افراط می شود. این در حالی است که در متافیزیک زمان پدیده ای کمّی است. درواقع این تعریف او از زمان را می توان واکنش شدیدی نسبت به متافیزیک دانست.
زمان برای برگسون «انفسی» و مربوط به نفس است. هدف او این است که زمان را به احوال نفس برگرداند. به عقیده او ما زمان را شهود می کنیم و تعقل نمی کنیم، زیرا تعقل یعنی به واسطه فعالیت ذهن زمان را کمّی فرض کردن. بدین شکل که مثلاً ما یک دور چرخش زمین به دور خود را یک شبانه روز، معادل ۲۴ ساعت قرار می دهیم که این کار عقل است و بر خلاف نظر برگسون است که می گوید: ما زمان را شهود می کنیم. او در کتاب «ماده و حافظه» خود معتقد است که وقتی ما زمان را شهود می کردیم، می فهمیم که گذشته، حال و آینده نه تنها قطعات زمان نیستند، بلکه تصورات حافظه ما هستند به نظر او انسان، حیوان دارای شهود است و همان طور که پیش از این نیز اشاره شد، کلید اصلی فهم اندیشه برگسون، منظور او از شهود است و درک زمان کیفی که اصل زمان است، فقط با شهود ممکن است که این شهود همان طور که برگسون در تعریف انسان آورد، خاص انسان است و حیوانات فاقد هرگونه شهودی هستند.
برگسون در سال ۱۸۸۹ تز دکترایش را با عنوان «زمان و اختیار» به چاپ رساند. در همین رساله اش بود که بین زمانی که ما آن را در عمل احساس می کنیم -زمان مکانیکی در علم و زمان مؤثر-که او به آن استمرار واقعی می گوید، تمایز قایل می شود.
زمان بر مبنای یک کج فهمی: متشکل شده است از مفاهیم فاصله ای تحمیل کننده که به نسخه تحریف شده زمان اصلی تبدیل می شود. بنابراین توسط توالی و استمرارهای جداگانه، مجرد و ساخته های فاصله ای است که درک می شود. درست همان گونه که استمرار و تسلسل یک فیلم را درک می کنیم. این گونه که ما تصور می کنیم که شاهد جریان ممتدی از جنبش هستیم، اما در واقع آنچه ما به عنوان امر مستمر می بینیم، توالی چارچوب های ثابت و یا راکد است و این تصور که می توان استمرار واقعی را به وسیله شمارش ساخته های جداگانه فاصله ای سنجید، نادرست است.
برگسون معتقد بود که ما یک توجیه مکانیکی از یک حقیقت را بیان می داریم و سپس آن توجیه را اشتباهاً جایگزین خود حقیقت می کنیم.
او سپس در سال ۱۹۰۷ با انتشار کتاب «تکامل آفریننده» نشان داد که تکامل را رسماً به عنوان یک حقیقت علمی می پذیرد و جنبه حیاتی فراموش شده تئوری داروین را مطرح کرده و به آن نظریه می افزاید.
در واقع برگسون معتقد بود که غفلت از محاسبه زمان واقعی در این نظریه موجب اشتباه در شناخت منحصر به فرد بودن حیات گشته است. این نظریه او بیانگر این حقیقت است که این فیلسوف زمان که به فیلسوف حیات نیز معروف است، به تشریح ابعاد زمان و حیات در راستای هم پرداخته است.
برگسون با وجود آن که شاید نامش در فهرست مشهورترین فیلسوفان غرب نباشد؛ اما تا آنجا پیش رفته که حتی ادعا شده است که برخی از زوایای نظریه نسبیت انیشتین توسط او مطرح شده است و حتی در سال ۱۹۲۱ مقاله ای درباره مقولات استمرار و همزمانی با نگاهی به تئوری انیشتین می نویسد. در مناظره عمومی که بین او و انیشتین درمی گیرد، گفته شده است که انیشتین پیروز آن مباحثه بوده است اما به طور حتم در باب مسئله زمان برنده و یا بازنده مفهومی ندارد.
در پایان لازم به ذکر است که برگسون متفکری است که تقریباً هیچ یک از آثارش، از توجه به زمان دور نمانده است و همان طور که در تقسیم بندی ابتدای متن اشاره شد، او در زمره فیلسوفان زندگانی قرار دارد که به مسئله زمان بسیار توجه نشان داده است.
هر چند تصور برگسونی از مدت تداوم ممکن است به جهت ذهنگرایی آن و نیز به جهت پیوستگی نزدیک آن با تصور جریان یا گذر زمان، طرد شود، با این وجود کلمه «مدت» کاربرد روشنی در علم و زندگانی عادی ما دارد.
به عنوان مثال در گفت و گو از مدت یک ماجرا، ما به سادگی درباره فاصله زمانی میان آغاز و پایان آن ماجرا سخن می گوییم.
ناژین صفوی مقدم
منبع : روزنامه ایران