دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

دین در آمریکا


دین در آمریکا
ایالات متحده آمریکا که در عرصه های علمی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و یا به عبارتی در رابطه با ابعاد خشن و لطیف قدرت جایگاهی متمایز و به دور از رقابت دارد در عین حال تجلی گر اقتدار و وجهه ذهنیت الهی نیز است. در فضایی که تمامی جنبه های مدرنیته در وسیع ترین ابعاد آن در برابر منظر قرار دارند، تأثیرگذارترین کلیت دینی در غرب را نیز نظاره گر هستیم.
آنچه به این اثربخشی اهمیت و جلوه خاص می دهد طبیعی بودن یا به عبارتی بطنی بودن آن است. به جهت تأیید تاریخی، نیازی به درهم فروریزی و تخریب آن و یا بازآفرینی ایدئولوژیک دین در آمریکا احساس نشده است. در اروپا و بالاخص قسمت غربی آن که به الگوبرداری از ذهنیت حاکم بر انقلاب فرانسه پرداخت الزام تقبیح دین موضوعیت اجتماعی یافت. عملکرد دولت فرانسه در رابطه با منع سمبل های مذهبی نتیجه طبیعی دین ستیزی در گستره وسیعی از اروپا است.
در آمریکای لاتین به جهت وسعت گستره بینش مذهبی در بین مردم عادی، ملهم شدگان از مفهوم مارکسیستی آگاهی کاذب به بازآفرینی انگاره های دینی در قالب «الهیات آزادیبخش» پرداختند. اما در آمریکا هیچ گاه ضرورتی برای به صلیب کشیدن مجازی انسان مذهبی در هیبت هستی زدایی دینی به مانند اروپا فرصت تبلور نیافت. در عین حال در کشوری که ۴۶درصد مردم مسیحی دوباره متولد شده هستند و ۹۰درصد آنان به خدا اعتقاد دارند و برای ۸۹ درصد آنان معجزه باورپذیر است، در هیچ برهه زمانی نیازی به بازآفرینی روایت های دینی به مانند آمریکای لاتین احساس نگردید، چرا؟ در بین مهاجرین اولیه به آمریکا، تنها گروهی که به دلیل دغدغه های هستی شناسی و وجودشناسی به ترک اروپا اقدام کرد مذهبیون یا پیوریتن ها بودند.
پیوریتن ها که از ۱۶۲۰، سواحل شمال شرقی قاره جدید را موطن خود ساختند، به لحاظ ماهیت ارزشی محور مهاجرت به سرزمین جدید، فزونترین تأثیر و اثرگذاری در شکل گرفتن الگوهای ارزشی و بنیان های ساختاری را داشتند. آمریکای امروز به شدت متأثر از ملاحظات ارزشی، چشم اندازهای فکری، قالب های معنوی و بنیادهای ایجاد شده به وسیله پیوریتن ها است.به همین دلیل است که مشاهده اینکه رئیس جمهور در آغاز جلسه کابینه به دعا بپردازد برای مردم آمریکا بسیار طبیعی و مطلوب جلوه می کند. در حالی که تصور اینکه یک رهبر کشور اروپایی در سخنرانی های خود مداوماً در قالب اسطوره های دینی و تمثیل های مذهبی به تحلیل بپردازد بسیار دور از ذهن و غیرقابل قبول جلوه می کند.
دین در آمریکا از اعتبار ارزشی و آبروی ساختاری برخوردار است. برخلاف اروپا دین در آمریکا از «ازدواج رسمی» با حکومت اجتناب ورزید. در آمریکا به لحاظ ذهنیت حاکم بر مذهبیون به جهت تجاربی که در انگلستان به دست آورده بود هیچ گونه استعدادی برای «نزدیکی انتخابی» دین و حکومت ایجاد نگردید، پیوریتن ها تجربه انقلاب شکوهمند در انگلستان را مناسب نیافتند و بدین روی به اتحاد با حکومت روی نیاوردند. اینان در ضمن تجربه انقلاب فرانسه را مطلوب در نظر نگرفتند و به جنگ با حکومت هم نپرداختند، با توجه به تجارب کشورهای اروپایی بود که مذهبیون در آمریکا حرکت را بر دین استوار کردند که خود را آلوده سیاست های حکومت نکنند.
این نه به جهت مخالفت با حکومت بلکه برای دفاع از هویت انسان محور و قدرت ستیز کلیت دینی بود، به جهت این نگرش بود که با حمایت گسترده پیوریتن ها، نمایندگان حاضر در کنوانسیون قانون اساسی در سال ۱۷۸۷ در اولین ماده قانون اساسی به صراحت ذکر کردند که در آمریکا دین رسمی وجود ندارد. پیوریتن ها بر این اعتقاد بودند که ساختار حکومتی به لحاظ الزامات سیاسی باید پایبند «اخلاق موقعیتی» باشد و به همین روی این اجبار برای واحد سیاسی است که به استفاده ابزاری از دین بپردازد. در چنین صورتی پرواضح است که ایده های دینی قربانی نیازهای موقت حکومت قرار بگیرند.
پیوریتن ها بر این باور بودند که ائتلاف رسمی بین کلیت مذهبی و حکومت به ضرورت طبیعت انسان و به لحاظ الزامات ساختاری، اقتدارگرایی را اجتناب ناپذیر می سازد. در اروپا در قالب دینی رسمی ارتباط ابزاری بین حکومت و کلیت دینی شکل گرفت که این به حذف محوریت قدرت ستیزی و انسان نوازی دین در راستای منافع حکومت که غالباً پایگاه و ملاحظات طبقاتی دارد منجر شد. پیوریتن ها در آمریکا با در نظر گرفتن ضرورت حفظ وجهه انسانی و ظلم ستیز دین بود که هر گونه ائتلافی را با حکومت به طور قانونی با ملحوظ داشتن منع ذکر دین رسمی در قانون اساسی منتفی کردند. دین در آمریکا از الحاق استراتژیک به حکومت بر اساس یک درک تاریخی اجتناب نمود. با توجه به این واقعیت است که دین بهره مند از یک ماهیت ارگانیک در جامعه بهره مند گشته است.
دین به طور رسمی در خدمت ضرورت های شرایطی حکومت قرار نگرفت و حکومت هم به جهت عدم وجود دین رسمی ضرورتی برای استفاده ابزاری از دین نیافت. دین در آمریکا از اعتبار هنجاری و مشروعیت بسیجی برخوردار است چرا که به تعارض و یا همکاری استراتژیک با حکومت نپرداخت. حکومت، ارزش های مذهبی را مطلوب یافت و بدین روی در راستای انسجام اجتماعی به تقویت آن پرداخت. کلیت دینی هر زمان منافع مذهبی توجیه ساخت به حمایت از حکومت پرداخت، اما آنچه باید در نظر گرفت این واقعیت است که دین هیچگاه خودش را فاسد نساخت چرا که تنها هنگامی به تعارض و یا تقویت حکومت اقدام کرد که چارچوب دینی آن را عقلایی و انسانی تصویر کردند. بدین روی به لحاظ فقدان دین رسمی در آمریکا این فرصت برای حکومت ایجاد نشد که به نام دفاع از مذهب، بنیادی ترین ارزش های انسانی _ اخلاقی را به سخره بکشد و این ضرورت برای کلیت دینی حیات نیافت که به جهت حمایت از حکومت در برابر منع و تحریف اصول مذهبی اخلاقی توسط رهبران سیاسی سکوت اختیار کند.
دکتر حسین دهشیار:
منبع : نوگرا