شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا


واقعیاتی برای نگفتن


واقعیاتی برای نگفتن
دولت نهم با شعار آوردن پول نفت بر سر سفره مردم و حمایت از اقشار تهی دست و طبقات فرودست جامعه بر روی کار آمد. اما از همان ابتدا با اتخاذ سیاست هایی که بنا به اذعان اکثر کارشناسان متناقض با شعارها و اهداف اعلام شده اش بود، بیشترین فشار را بر همین اقشار تهی دست و فرودست جامعه خصوصا کارگران آورده است.
هر چند وضعیت کارگران در طول چند دهه گذشته چندان مناسب نبوده است اما اتخاذ برخی از سیاست های اقتصادی که دست آورد مدیریت دولت نهم بوده مشکلات عمده تر و بیشتری را برای کارگران پدید آورده است. در واقع باید به این نکته مهم توجه داشت که در هیچ جامعه پیشرفت و شکوفایی اقتصادی و به تبع آن شکوفایی در عرصه های دیگر اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی پدید نیامده است مگر آن که وضعیت کارگران آن جامعه بهبود یافته باشد. در حقیقت کارگران تولیدکنندگان اصلی ثروت و موهبت های مادی و معنوی هر جامعه ای هستند که اگر به وضع آنان به انحای گوناگون بهتر رسیدگی شود، به طور قطع وضعیت جامعه نیز بهبود می یابد. به تعبیری دیگر یکی از مهم ترین شاخصه ها در توسعه هر جامعه ای شاخصه توسعه انسانی آن جامعه است که در میان عناصر تاثیرگذار در شاخص توسعه انسانی وضعیت معیشتی و موقعیت اجتماعی کارگران آن جامعه امری بسیار مهم تلقی می شود اما متاسفانه در همین چند سالی که دولت نهم عهده دار اداره جامعه بوده است به این مهم توجه نشده است و حتی وضع کارگران و در برخی موارد از گذشته نیز نه تنها بهبود نیافته بلکه بدتر نیز شده است. با یک نگاه کوتاه و گذرا می توان دید که در زمان فعالیت دولتی که قرار بود پول نفت را بر سر سفره مردم بیاورد شاهد بالا رفتن تورم و گرانی هستیم. دراین میان بیشترین ضربه را از این تورم و گرانی کارگران جامعه می خورند و بالاترین فشار بر گرده این قشر وارد می گردد. کارگرانی که حقوق و دستمزد آنان به اندازه میزان افزایش تورم و گرانی بالا نمی رود و اندک حقوق و دستمزدی که بعد از ساعت ها و روزها زحمت به دست می آورند، کفاف اداره یک زندگی شرافتمندانه و متناسب با استاندارد های یک زندگی با کرامت برای انسان ها را نمی دهد در حالی که دولت مهرورز نهم شعار حفظ و ارتقای کرامت انسانی سر می دهد، کارگرانی حتی با دو یا سه شغل نمی توانند به اندازه ای در آمد داشته باشند که بتوانند کمر خود و خانواده شان را در مقابل این تورم و گرانی سرسام آور راست کنند. در کنار این موضوع اما نکته درد آور دیگر آن است که در برخی از موارد حتی همین اندک حقوق و دستمزد کارگران نیز ماه ها پرداخت نمی شود. اگر نگاهی به اخبار اعتراضات کارگری بیندازیم، می بینیم که نزدیک به ۷۰ تا ۸۰ درصد از این اعتراضات کارگری به خاطر عدم پرداخت دستمزد و حقوق اندک کارگران است. کارگرانی که خود تولید کنندگان اصلی جامعه هستند، حتی پولی دریافت نمی کنند تا بتوانند از دسترنج و تولیدات خویش بهره ببرند. تاکنون نیز دولت نهم نه تنها هیچ راه و روشی برای حل این معضل بزرگ در نظر نگرفته است بلکه با در پیش گرفتن سیاست های نادرست از جمله واردات بی رویه و اتکای صرف به صادرات نفت، موجب آن شده است که صنایع داخلی به ورطه ورشکستگی نزدیک شوند و بهانه ای جدید برای عدم پرداخت حقوق کارگران به وجود بیاید.
در کنار این با ورشکستگی بسیاری از واحدهای صنعتی و تولیدی در چند سال گذشته کارگران بسیاری از کار بیکار شده اند و به خیل عظیم لشکر ذخیره بیکاران پیوسته اند. در کنار این همه موضوع خصوصی سازهای لجام گسیخته و بی برنامه دولت مساله دیگری است که موجب آن شده که برخی با خرید ارزان کارخانه ها و واحدهای تولیدی این واحدها را صرفا به خاطر زمین و وسایل تولیدی اش یا مواد اولیه و دیگر مزیت هایش به قیمت ارزان بخرند و با قیمتی گران تر در بازار آزاد بفروشند و کارگران بسیار دیگری را از کار و موقعیت شغلی محروم سازند و اگر اندک واحد تولیدی هم به کار خود ادامه دهد، کارفرمای جدید با کمترین حقوق و مزایای ممکن به کارگران اجازه ادامه کار می دهد. این در واقع با ادعای دولت در مورد بهبود وضع جامعه در صورت آزادسازی اقتصاد وخصوصی سازی در تناقض آشکار است.
در این میان بزرگترین مشکلی که اکنون کارگران جامعه ما با آن دست به گریبان هستند، مسئله قرارداد های موقت است که البته از گذشته وجود داشته اما در دو سه سال اخیر با روی کار آمدن دولت نهم این معضل بزرگ جامعه کارگری به اوج خود رسیده است. قرارداد موقت به نوعی کرامت و شخصیت انسانی کارگر را از وی سلب می کند در واقع انسان کارگر را از موجودیت انسانی خویش از خود بیگانه می سازد و وی را تبدیل به ابزاری می کند که کارفرما هرگونه که دلش بخواهد با وی برخورد می کند. قرارداد موقت در واقع کارگر را از داشتن هرگونه حق و حقوقی محروم می سازد. از منظری دیگر قرارداد موقت مرز بین شاغل بودن و بیکار بودن یک فرد کارگر را چنان مخدوش کرده است. یک کارگر که با قرار داد موقت به سر کار می رود را نمی توان شاغل نامید، چون اولا از هرگونه حق و حقوق معمول شاغلان که حتی در قوانین کار ناقص کشور ما نیز بر آن تاکید شده است محروم است و از طرف دیگر هیچ امیدی به آینده و بهره بردن از انباشت سرمایه ای که از نیروی کار وی پدیدی آمده ندارد و در واقع به راحتی می توان وی را از کار بی کار کرد. این موضوعی است که قرار داد موقت به واقع بزرگ ترین دشمن کارگران است که متاسفانه در چند سال اخیر دیگر به امری عادی تبدیل شده است و کارگران از داشتن همان اندک امکاناتی که در قانون کار برای شان در نظر گرفته شده بود، محروم می مانند. صرفا باید ساعت ها و روزها کار کنند تا بتوانند به اندازه زنده ماندن شان پول در بیاورند.
وضع زمانی اسف بارتر می شود که بدانیم این کارگران دراین شرایط از داشتن یک بیمه ساده نیز محروم هستند. کارگران در مقابل سوانح کار نیز بی پناه هستند. در چند ماه اخیر مساله سوانح کار بسیار در رسانه ها مطرح شده است. البته مطرح شدن این موضوع به قیمت جان ده ها جوان کارگر که در یک نمونه بارز آن مرگ ۱۷ کارگر جوان در سانحه فروریختن ساختمانی در سعادت آباد بود تمام شده است.
با وجود این که هر روز شاهد این دست از حوادث هستیم که متاسفانه ده ها کارگر در این حادثه ها جان خود را از دست می دهند اولا هیچ نهاد و ارگان خود را در قبال حفظ جان این کارگران مسوول نمی داند، دوما هیچ قانون حمایتی و بیمه ای نیز برای این کارگران در نظر گرفته نشده است در حالی که حتی زمزمه هایی نیز مبنی بر خروج بیشتر کارگران از شمول قانون های حمایتی نیز شنیده می شود.
در این جای مطلب بعد از بر شمردن تعدادی از مشکلات کارگران جامعه ما که مختص تمامی کارگران ساکن در ایران ورای قومیت، نژاد و ملیت شان بود، البته جا دارد ذکری نیز از هزاران کارگر خارجی که اکثریت قاطع آنان را کارگران افغانی تشکیل می دهند، داشته باشیم. کارگرانی که حتی بسیار کمتر از هم نوعان ایرانی خویش دست مزد می گیرند و شرایط کاری به مراتب سخت تر و ناگوارتری دارند. البته به راحتی به حقوق بدیهی و انسانی شان تعرض می شود و هیچ جایی نیست که از آنان حمایت کند. متاسفانه رفتاری که با کارگران خارجی خصوصا افغان های ساکن در ایران شده است را بسیار شرم آور باید دانست و متاسفانه دولت نهم نیز با اتخاذ سیاست هایی که در نوع خود کم نظیر بوده است با اعمال خشونت و به زور بیشتر این کارگران را از ایران اخراج می کند. در حالی که شاید بتوان گفت قسمت اعظم این کارگان کسانی هستند که در طی ۳ دهه گذشته که از کشورشان به خاطر جنگ و... فراری شده اند و دیگر در جامعه ایران حل شده اند و خود را جزئی از این پیکره می دانند و در واقع به اندازه خود ایرانیان متولد شده در ایران نیز در این کشور حق دارند چون در واقع سخت ترین کارها را در این چند سال انجام داده اند آن هم با کمترین دستمزد ها و با کلی تحقیر و تهدید! در آخرین نمونه از عملکرد ناروای دولت نهم با کارگران خارجی می توان به تخریب وخانه ها یا بهتر بگوییم آلونک های این کارگران زحمت کش در حاشیه شهر شیراز اشاره کرد که دیدن تصاویر این واقعه دل هر انسان با وجدانی را از هر ملیتی به درد می آورد.
این وضعیت در حالی است که کارگران حتی از داشتن یک تشکل و سندیکا اتحادیه مستقل محروم هستند. کارگران هیچ نهاد و سندیکایی ندارند که بتوانند به وسیله آن از اندک حقوق شان دفاع کنند. و هر زمانی که کارگران خواسته اند برای دست یافتن به حقوق خود اعتراض کنند متاسفانه دولت نهم به جای آن که براساس ادعاها و شعارهای خویش گوش شنوایی آن هم از نوع مهرورز برای شنیدن خواست ها و مطالبات کارگران داشته باشد سریعا هرگونه اعتراض کارگری را با دیدی امنیتی و سیاسی نگریسته و صرفا دست به سرکوب آن زده است.
این متن تنها گوشه ای از واقعیت های نامطلوبی است که در این ۳ سال روی کار آمدن دولت نهم بر کارگران جامعه ما رفته است. این در حالی است که می توان با کمی دقت در زندگی روزمره اکثریت جامعه ما بسیاری موارد دیگر از زیر پا نهاده شدن حقوق اولیه کارگران را دید در حالی که متاسفانه دولت احمدی نژاد و وزرای کابینه وی تنها به شعار دادن و دادن آمارهایی که چندان قابل اتکا نیستند در مورد کاهش نرخ بیکاری و بهبود وضع کارگران و غیره اکتفا می کنند. با این وضعیت به نظر نمی رسد چندان امیدی به بهتر شدن و روشن تر شدن آینده کارگران جامعه مان داشته باشیم مگر آن که یک تغییر بنیادین در شرایط موجود به وجود بیاید و سیاست های کنونی دولت نهم دگرگون شود.
نویسنده : فواد شمس
منبع : روزنامه مردم سالاری