شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا


می‌خوانیم رفاه اجتماعی، می‌فهمیم رفاه اقتصادی


می‌خوانیم رفاه اجتماعی، می‌فهمیم رفاه اقتصادی
تا حد امکان قصد است که در این مقاله به پرسش کلی «رفاه اجتماعی چیست؟» پاسخ داده شود. برای این منظور آیا پاسخ مادی به همه نیازهای یک فرد به معنای ایجاد رفاه اجتماعی است؟ بی تردید رفاه جامعه به معنای آن است که به رفع نیازهای اساسی پاسخ مناسب داده شود اما مقاله حاضر تاکید دارد که نیازهای اساسی با ترجیحات شخصی متفاوت بوده و برای تامین نیازهای مربوط به ترجیحات فردی، تلاش های مضاعفی باید از سوی فرد صورت بگیرد. ----
هیچ مفهومی تا بدین حد دچار تضاد درونی نیست: می خوانیم رفاه اجتماعی اما می فهمیم رفاه اقتصادی. رفاه اجتماعی یعنی اینکه حداقل نیازهای اساسی مردم (مسکن، پوشاک، درآمد و بهداشت) از طریق راهکارهای گوناگون تامین شود.
شاید اولین گام برای تعریف رفاه اجتماعی این باشد که ضد رفاه را تعریف کنیم: می توان نامش را «شرایط سخت» گذاشت. شرایط سخت شرایطی است که در آن یافتن حداقل غذا و مسکن و بهداشت مشکل و حتی امکان پذیر نباشد. به عبارت دیگر برای تامین این نیازهای اساسی نه تنها تمامی درآمدمان را مصرف می کنیم، حتی آنی که تهیه می کنیم بدون کیفیت و از حداقل نیز پایین تر است. با فاکتور گرفتن از بسیاری عوامل و استدلال ها، شرایط سخت بستر مناسبی است که در آن بذر تبهکاری و نابهنجاری های اجتماعی پاشیده می شود. این بذر در این بستر مناسب در کوتاه ترین زمان رشد می کند و در صورت نداشتن برنامه مدون برای کنترل اینگونه مشکلات اجتماعی آسیب های فراوانی بر جامعه و اعضای آن وارد می کند. شرایط سخت که پرورش دهنده بزهکاری های اجتماعی است مانعی اساسی و محکم در مقابل توسعه اقتصادی است. این مختصر، نه به این معناست که در شرایط رفاه اجتماعی، تبهکاری و نابهنجاری وجود ندارد بلکه در شرایط سخت اینان بیشتر می شوند. شرایط سخت، حالتی برای روح و روان آدمی به وجود می آورد که بینش بی عدالتی و حق و ناحق شدن افراد، حتی در صورت واقعی نبودن این مساله، در افراد ایجاد می شود به عبارت ساده تر امکان بدبین شدن افراد در شرایط سخت بیشتر است. حتی شاید مقصر اصلی در عدم دسترسی به رفاه نسبی اقتصادی-اجتماعی خود فرد باشد اما از آنجایی که کمتر کسی در شرایط سخت خود را مقصر می داند، تمامی تقصیرها بر گردن دولت و برنامه ریزی های غلط اوست اما حقیقتاً شرایط سخت توسط فقط یک فرد یا برخی اعضای جامعه و حتی دولت ها و برنامه ریزی های غلطشان ایجاد نمی شود. شرایط سخت پیامدی اقتصادی - اجتماعی است که توسط برخی نهادها که هم افراد و هم برخی اعضای جامعه و هم برنامه ریزی ها و مجریان ناصحیح برنامه ها در آن وجود دارند، ایجاد می شود. این بحث احتیاج به مطالعه بسیار گسترده تاریخی- اقتصادی دارد اما نکته مهم در دو محور قابل خلاصه شدن است: یکی برنامه های غلط
اقتصادی-اجتماعی و دیگری اجرای ناصحیح اینگونه برنامه ها. در اصل تفاوتی که بین نوشته ها و اجرا وجود دارد منظور ماست.
از چرایی ایجاد شرایط سخت می گذریم (که این مقاله در حد بیان آن شرایط نیست) اما در شرایط سخت بسیاری از تعریف های جامعه رفاه دچار تناقض و وارونگی می شود. اگر بتوانیم این دو مفهوم را (تناقض و وارونگی تعاریف جامعه رفاه در شرایط سخت) بررسی کنیم، آنگاه تعریف رفاه اجتماعی را نیز به دست آورده ایم.
به عنوان مثال اعلام می کنند در کشوری ۶۰ درصد از واجدان شرایط دارای بیمه تامین اجتماعی هستند. این پیام پرسش های خاصی را ایجاد می کند: چرا ۶۰ درصد دارای بیمه تامین اجتماعی هستند؟ آیا باقی افراد خود نمی خواهند یا امکان بیمه شدن آنها وجود ندارد؟ حال این ۶۰ درصد آیا بیمه کامل هستند یا مقداری از هزینه های بیمارستان و... را می پردازند؟ تعریف بیمه تامین اجتماعی رایگان یا تعرفه دار چیست؟ پس مفهوم بیمه تامین اجتماعی در این کشور دچار تناقض شده است یعنی نمی دانیم چرا بیمه هستیم و چرا حق بیمه می پردازیم و چرا با پرداخت حق بیمه باید بخشی از هزینه های بیماری را بیمه شونده بپردازد؟
نکته مهمی را یادآور شویم درباره مفهوم «رفاه اجتماعی». رفاه به این معنا نیست که همه امکانات یک زندگی راحت و آسوده برای افراد جامعه تهیه شود. این نه تنها وظیفه دولت نیست بلکه وظیفه هیچ نهادی هم نیست. هرکسی برای آسوده بودن زندگی اش باید تلاش کند. منظور از رفاه اجتماعی یعنی قابلیت دسترسی به مسکن مناسب، شغل مناسب، درآمدی که نیاز انسان را برآورده کند، پوشاک مناسب، بهداشت و آسایش از بابت هزینه های بیماری یعنی رفع نیازهای اساسی مردم. در تعریف رفاه اجتماعی، رفع نیازهای اساسی در سطح بالا به هیچ وجه مدنظر نیست، بلکه تنها در سطح معمولی یعنی در سطحی که فرد احساس کند می تواند برای ادامه زندگی، برای فردا امید داشته باشد مورد نظر است. رفاه اجتماعی بیش از این خواستن توان و تلاش افراد جامعه را می طلبد. آیا تهیه اینان وظیفه دولت است؟ قطعاً بله.
برای ایجاد رفاه اجتماعی، زنده نگه داشتن امید در مردم و فردا را ترسیم کردن اصلی بدون انکار است. وقتی ذهنیت رفاه اجتماعی امکان پذیر است که امید زنده بودن (حتی با حداقل ها) ایجاد شود. نیمی از رفاه اجتماعی در به وجود آمدن ذهنیت رفاه اجتماعی در مردم است. حال اگر ذهنیت رفاه در مردم ایجاد نشود، کاری از دست عینیت بر نمی آید. وقتی فقط عینیت رفاه در جامعه وجود داشته باشد و ذهنیت، جامعه ای محروم را برای فرد ترسیم کند، رفاه اجتماعی اتفاق نیفتاده است.
وظیفه دولت این است که شرایط رفع نیازهای اساسی مردم در سطحی معمولی را مهیا کند اما به شرطی که هر شهروندی نیز مسوولیت شهروندی اش را به کمال بداند و اجرا کند. پرداخت به موقع مالیات یعنی ایجاد جامعه رفاه. مسلماً این ذهنیت در جامعه ای که تنها ۶۰ درصد از افرادش بیمه هستند و بیمه شان کامل نیست دارای تناقض است. یک فرد می تواند از خود بپرسد که من به عنوان یک شهروند، حق بیمه می پردازم اما بیمه ام کامل نیست و حق دارد از خود بپرسد که من مالیات می دهم اما اثری ملموس از آن در شهر و زندگی ام نمی بینم. پس پرداخت مالیات در کشورهایی که شهروندانش تعریفی علمی و دقیق از مالیات ندارند و حتی به این باور نمی رسند که مالیات یعنی طی کردن نیمی از راه جامعه رفاه است تناقض اصلی در مفهوم رفاه اجتماعی ایجاد می شود. در اینگونه کشورها رفاه یعنی داشتن همه چیز به شکلی تجملی و زیبا. برای اینچنین کشورهایی این تفکر وجود دارد که رفاه مال من نیست، مال دیگرانی که از من بهتر هستند، است.
جامعه رفاه قصدش حذف شرایط فقر است نه حذف فقیران. این ادعا وقتی ثابت می شود که تناقض های ذهنی شهروندان یک جامعه نسبت به بیمه و مالیات تغییر یابد. شهروند باید به این باور برسد که پرداخت بیمه و مالیات امری واهی و بیهوده نیست. البته پرداخت بیمه برای اغلب شهروندان امری پذیرفتنی تر است چرا که نتیجه ملموس آن را می بینند اما پرداخت مالیات بسیار سنگین و از کیسه رفته به حساب می آید.
می توان ادعا کرد جامعه مدرن (توجه داشته باشیم که جامعه رفاه در جامعه مدرن متولد شد) در جایی بین دو قطب افراطی زندگی می کند، رویا و آرزوی کمال. از یک سو آرمانی محیطی وجود دارد که مطابق آن مشکلات اجتماعی در قالب شرایط اجتماعی توصیف می شود. از سوی دیگر آرمانی آسیب شناختی وجود دارد که مشکلات اجتماعی را در آن به کاستی ها و غیراخلاقی بودن مفروض افراد منسوب می کنند. سیاست های اجتماعی یک کشور است که کدام سمت و سو را انتخاب می کند. برخی سیاست ها در پی این هستند که بی عدالتی هایی که شرایط اجتماعی مسبب آنند را رفع کنند و برخی دیگر نیز به بهبود رفتار وعادات افراد می اندیشند. البته این دو در نهایت اجرا شدن به شکلی کامل نیستند به عبارت دیگر مقداری از آن و مقداری از این می تواند در تصمیم گیری ها مفید واقع شود. اگر تک بعدی به قضیه نگریسته شود یا مشکلات جامعه اشتراکی گریبانمان را خواهد گرفت که فرد خفه خواهدشد یا فردیت ارتقا می یابد و بی عدالتی های اجتماعی افزون می شود. پس نوع سیاست های اجتماعی بسته به نوع شرایط اجتماعی است که انتخاب می شود. به عبارت ساده تر می توانیم بگوییم که تاکید آگاهانه بر تحول اجتماعی مضمون اصلی سیاست اجتماعی را تشکیل می دهد.
آیا جامعه رفاه دولت رفاه را تشکیل می دهد یا دولت رفاه جامعه رفاه را؟ مسلماً هر دو به هم وابسته هستند. دولت رفاه سیاست های اجتماعی ای را باید برنامه ریزی کند که شرایط اجتماعی اجازه می دهد. این سیاست ها باید شرایط اجتماعی سخت را به شرایط رفاه اجتماعی تبدیل کند. دولت رفاه مامور و معذور نیست طبق برنامه ای که با شرایط اجتماعی منطبق نیست حرکت کند. نرمش و انعطاف پذیری یکی از ارکان اساسی سیاست های اجتماعی است.
جامعه رفاه را تنها نیازهای مادی برآورده نمی کند. یکی از نیازهای اساسی که انسان ها بدان بسیار نیاز دارند، شادابی است. این شادابی از پیروزی تیم ورزشی محبوبمان شروع می شود تا موفقیت های شغلی و تربیت یک فرزند خوب. شادابی بستر مناسبی است که جامعه و دولت رفاه می توانند با کمترین هزینه اما با بیشترین ثمره برای باقی مراحل تدارک ببینند. شادابی یعنی آرامش خیال و اطمینانی که زندگی خانواده ات برای آینده ای دور هم برنامه ریزی شده و هم تضمین. دراین صورت است که گام های بعدی را می توان برداشت.
برای اینکه شادابی در جامعه پایدار بماند تامین مادی این شادابی مهم ترین وظیفه دولت رفاه است. شخصی که از امنیت شغلی، درآمد کافی و مسکن و بهداشت مناسب برخوردار باشد مسلماً شادابی اش را از دست نخواهد داد. ساده است دیدن تفاوت های رفتاری بین فردی که شغل مناسب و درآمدی کافی دارد با کسی که بیکار و هیچ درآمدی یا درآمد کمی دارد. فرد اولی قانونمدار و دومی قانون شکن است. اینجا پاشنه آشیل دولت رفاه نمایان می شود. اگر دولت رفاه نتواند این پشتیبانی را از شادابی جامعه داشته باشد مسلماً نمی تواند هیچ سیاست اجتماعی را پیاده سازد. تامین به معنای پیش آگاهی از این امر است که اوضاع و احوال یک فرد در آینده نزدیک دستخوش نابسامانی نخواهد شد.
شاید در این مرحله فرد احساس رفاه بکند با هم شغل مناسبی دارد، هم درآمد کافی، مسکن مناسب و از لحاظ بهداشتی هم دچار بحران مالی نخواهد شد. این فرد شاید بتواند با برنامه ریزی و صرفه جویی نیز برای خود اتومبیلی را خریداری کند. این فرد از رفاه بیشتری برخوردار خواهد شد. ذات رفاه در اندازه گیری آسان و دم دستی آن است. با داشتن اتومبیل من رفاهم بیشتر خواهد شد. در این مرحله از نیازهای اساسی افراد گذشته ایم و به ترجیحاتی که افراد دارند می رسیم. من ترجیح می دهم که با پولم اتومبیل نخرم، بلکه سهام خریده و با سود آن اتومبیلی مدل بالاتر بخرم یا همان اتومبیل ارزان قیمت را بخرم اما تابلویی زیبا را برای منزلم تهیه کنم. ترجیحات مفهومی محدود و فردی است اما می تواند به معنای واقعی میزان رفاه شخص را نشان دهد.
جامعه رفاه یا دولت رفاه به معنای حل معضل فقر و نبودن نیازمند است یعنی رفع نیازهای اساسی یک انسان. رفع نیازهای اولیه مساله ای انسانی است اما ترجیحات امری شخصی. توان دولت رفاه رفع نیازهای اساسی انسان هاست. بحث نیازهای اساسی بسیار دقیق و حتی پیچیده است. آیا نیازهای اساسی همان غذا و عوامل اصلی زیستی است؟ یا شامل حقوق طبیعی و تاریخی انسان هم می شود؟ حقوق شهروندی در این بین چه جایگاهی دارد؟
جامعه رفاه و استحقاق فردی در ارتباط کامل با یکدیگرند. جامعه رفاه انسان را مورد توجه قرار می دهد به عبارت دیگر هرچه افراد در جامعه نقش مشارکتی و رفتارشان را مناسب تر انجام دهند مسلماً جامعه رفاه پاداش در خور همان نقش و رفتار مناسب را می دهد اما از عقل به دور است که فردی مشارکت نداشته باشد و بخواهد از همان میزان پاداش جامعه رفاه برخوردار شود. حساسیت قضیه همین جاست. آن کسی که مشارکت کافی نداشته باشد اما توقع پاداش مناسب داشته باشد و بسیاری از عقده های درونی اش سربگشاید، آیا باعث تبهکار شدن او نمی شود؟
شخصی که کمتر از استحقاق اش دریافت کند از شخصی که به تناسب مشارکتش دریافت می کند از رفاه و بهروزی کمتری برخوردار است. فقط مشکل اینجاست که چگونه می توان میزان استحقاق افراد را مشخص کرد.
نکته مهمی که اینجا نباید فراموش اش کنیم این است که رفاه من با رفاه همگان در ارتباط کامل است یا به عبارت دیگر من خود را با دیگران از منظر رفاهی مقایسه می کنم. این مقایسه گاهی من را مرفه نشان می دهد و گاهی فقیر اما به طور کلی مقایسه کردن رفاه مندی افراد را سخت تر وپیچیده تر می کند.
رفاه آیا وضعیتی عینی است یا ذهنی؟ اگر ذهنی است، پس به احساسات، ادراک ، شناخت ها و تجارب همان فردی مربوط می شود که وی را موضوع رفاه قرار داده ایم. رفاه ذهنی به آن شخص یا خویشتن او وابسته است اما رفاه نه صرفاً ذهنی است نه عینی بلکه هر دو جنبه را باید دارا باشد. هستند کسانی که از لحاظ مالی خود را کاملاً در رفاه قرار داده اند اما از لحاظ روحی و روانی به هیچ وجه در رفاه نیستند یا همچنین برعکس، هستند کسانی که در رفاه مالی قرار ندارند اما از لحاظ روحی و روانی در رفاه کامل بوده و شاداب زندگی می کنند. پس رفاه هر دو جنبه را با خود به همراه دارد. رفاه با احساس، ادراک و تجربه ارتباطی مستقیم دارد اما دقت کنیم که نه با هر نوع احساس، ادراک و تجربه ای.
در همین راستا می توان مساله فراگیر یا محدود بودن رفاه را مطرح کرد. گذشته از نسبی بودن امر رفاه، آیا رفاه برای همه مردم صرف نظر از موقعیت مکانی و زمانی آنها یکسان است یا آنکه به موقعیت آنها بستگی دارد یعنی نسبت به زمان و مکان هایی که در آن زندگی می کنند، گاهی رفاهمند و گاهی بی رفاهند؟ پیرو عینی و ذهنی بودن رفاه، رفاه نه می تواند شامل تمامی نیازهای مردم شود نه می تواند براساس موقعیت افراد کم و بیش شود. رفاه شامل تمامی نیازهای اساسی مردم می شود بدون توجه به موقعیت جغرافیایی، سیاسی و مذهبی آنها. اما پرسش مهم این است که آیا در این تعریف جایگاه ثروتمند و کم مرفهان و فقیران با هم خلط نشده است؟ چگونه نیازهای اساسی یک ثروتمند با یک فقیر یا کمتر مرفهان برابر است؟
اگر دو موضوع گذشته راهکار تقریباً مشخصی داشته باشد پاسخ به این پرسش که در رفاه آیا اساس بر رفع نیازهای فردی است یا جمعی؟ بسیار سخت است. اگر نیازهای اساسی فردی مهم باشد مسلماً جمع فدا خواهد شد و عده قلیلی از اکثر مواهب استفاده خواهند کرد و عده کثیری بدون مواجب خواهند ماند. اگر به جمع توجه شود، مسائل روحی و روانی فردی از بین خواهد رفت. به عبارت دیگر در فردگرایی عینیت رفاه از بین می رود و در جمع گرایی ذهنیت. نظریه پردازان رفاه به دنبال پاسخ این پرسش هستند: آیا رفاه فردی می تواند متراکم شود به صورتی که تجمیع آحاد آن تشکیل رفاه اشتراکی دهد؟
حقیقتاً مفهوم رفاه اجتماعی در جامعه ما بسیار گنگ و مبهم است حتی اگر دولت برداشت مناسبی از رفاه و رفع نیازهای اساسی داشته باشد در واقع ابزارهای برآوردن آن را ندارد. بیمه تامین اجتماعی در ایران نظامی بسیار ناقص و از کارافتاده دارد. این مهم احتیاج به اثبات ندارد. هرکسی می تواند با در دست گرفتن دفترچه بیمه تامین اجتماعی مشکلاتی که برای رفع نیازهای پزشکی برایش به وجود می آید را درک کند و شاهد نابسامانی بیمه تامین اجتماعی در ایران باشد یا هر کسی می تواند تفاوت در قیمت های کالاهای اساسی از ماهی به ماه دیگر را درک کند در حالی که وظیفه اول رفاه اجتماعی ثابت نگه داشتن قیمت کالاهای اساسی است.
وحید اسلام زاده
منبع : روزنامه سرمایه