جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


تاریخ خور و خواب و خشم و شهوت


تاریخ خور و خواب و خشم و شهوت
در میان کتاب‌های سنگین و رنگینی که «روشنفکران» و «اهل نظر» می‌خوانند و می‌نویسند، آنقدر مطالب قلمبه – سلمبه و عبوس وجود دارد که غالبا فکر می‌کنیم ساده حرف زدن یا درباره امور به ظاهر ساده حرف زدن، خلاف شأن روشنفکری است. بویژه در ایران ندیده‌ایم یا کمتر دیده‌ایم که نویسندگان مطرح ما خواسته یا توانسته باشند که به زبان نزدیک به زبان عمومی سخن گفته باشند.
البته به خاطر دارم که حداقل مرحوم احمد شاملو، با آن زبان پرطنین شعری، در زمینه ادبیات کودک و نوجوان نیز کار می‌کرد و از سوی دیگر مسائل اجتماعی – سیاسی دوران خود را با کمک مضامین شناخته شده فرهنگ مردم ایران بازگو می‌نمود. یقینا صاحبنظران و صاحب‌قلمان دیگری نیز نظیر او بوده‌اند که متاسفانه تعداد آنها در مجموع چندان زیاد نیست.
چندی پیش به طور تصادفی در یک فروشگاه کتاب و لوازم آموزشی، با ترجمه مجموعه‌ای شش‌جلدی از کتاب‌های تاریخی مواجه شدم و آنها را برای فرزند نوجوانم خریدم. اما همانند فیلم‌های کارتون که بزرگترها مشتری اصلی آن هستند، فکر می‌کنم این مجموعه نیز چنان جذاب و هنرمندانه تهیه شده است که انبوه مطالب خواندنی و تکان‌دهنده آن به دلایل بسیاری، از جمله به خاطر از سرگذراندن دورانی پرهیاهو و پرتنش طی دهه‌های گذشته، برای ما پدر و مادرهای میانسال گیراتر باشد.
نام این مجموعه به فارسی «تاریخ ترسناک» ترجمه شده است که معادل horrible histories است. به نظرم به کار بردن واژه histories به جای history کاملا آگاهانه بوده چه اینکه اگر history به کار می‌رفت، همانند ترجمه فارسی، ممکن بود تصور کنیم تاریخ اصولا به خاطر وقایع مخوف و دردناک انباشته شده در آن ترسناک و هول‌انگیز است. اما histories به معنای آن است که وقایع مخوف و ترسناک تاریخ در این کتاب گزینش شده است، بنابراین از حضور متواتر رویدادهای وحشت‌انگیز نباید لزوما فلسفه تاریخی یأس‌آلود استنتاج نمود؛ هرچند شخصا فکر می‌کنم ذهن ما ایرانی‌ها مستعد پذیرش همین معنای آخری است.
نویسنده فکور کتاب تری‌دیری (Terry Deary) اکنون دیگر فردی شناخته‌شده است و ظاهرا اولین مجموعه از این کتاب در سال ۱۹۹۳ در بریتانیا منتشر گردیده و اگر اشتباه نکنم حدود ۹ میلیون از نسخه‌های آن تاکنون به فروش رفته است. اصل انگلیسی کتاب بالغ بر ۴۰ عنوان می‌شود که در ایران تنها ۶ جلد آن را آقای مهرداد تویسرکانی درنشر افق ترجمه کرده است و به خاطر همین ۶ جلد هم که باعث آشنایی ما ایرانی‌ها با این کتاب شده باید از او سپاسگزار بود.
هدف اصلی کتاب، این است که فهرست قابل ملاحظه‌ای از فجایع تاریخی را در کنار هم بگذارد تا نسل جدید بداند وضع کنونی از چه مسیر سیاهی از افکار و اعمال پوسیده و تباه‌کننده پدید آمده است. درسرآغاز جلد دوم مجموعه فارسی (با عنوان «جنگ فجیع جهانی اول») هدف از نوشتن کتاب به روشنی توضیح داده شده: «تاریخ پر از حقایق ترسناک است. ولی گاهی این حقایق به قدری ترسناک می‌شوند که بعضی از آدم‌های پیر کسل‌کننده‌ امل فکر می‌کنند نباید آنها را برای جوان‌ترها تعریف کرد. اما اگر شما حقیقت را یاد نگیرید از خیلی از مهمترین و به‌دردخورترین نکات زندگی محروم می‌شوید...
چیزی که نیاز دارید، کتابی است که بدون خجالت و رودربایستی، کارهای عجیب، کثیف یا حتی شرم‌آور گذشتگان را برای شما تعریف کند.» چنانکه می‌بینید زبان کتاب ساده و برخلاف محتوای آن، طنزآمیز و در لحظاتی فوق‌العاده خنده‌دار است و همین در خواننده احساسی متضاد ایجاد می‌کند. احساس نفرت از خشونت‌های حیرت‌آور همنوعان ما در طول تاریخ و نیز حس تحسین و طنز از بیان رندانه و پر از مطایبه نویسنده. همچنین کتاب پر است از طرح‌هایی که با همین دید کلی کشیده شده و خشونت و طنز در آن عمیقا به هم آمیخته است.
مشی نویسنده در تدوین کتاب کاملا انتقادی و به معنای مثبت آن پرده‌در و افشاگر است. این نگاه انتقادی هرچند به نحو بی‌رحمانه‌ای، گروه‌های حاکم و قدرتمداران را رسوا می‌کند اما به خود‌سانسوری دچار نمی‌گردد و در سوی دیگر، رفتارهای بی‌رحمانه توده‌های مردم را نیز در انقلاب‌ها و شورش‌های بی‌شمار یادآور می‌شود، از این لحاظ ممکن است شیوه و نگاه نویسنده را به چپ ملایم انگلیسی نزدیک ببینیم که به هیچ اسطوره مقدس از بیش تعیین شده‌ای باور ندارد و عمیقا به نگاه انتقادی در توضیح رخدادها پایبند و وفادار است.
فهرست طولانی و بلندبالایی که تری دیری از جهل و خشونت‌های بشر ارائه می‌دهد، حس غرور کاذبی را که در اغلب ما در نتیجه دیدن پیشرفت‌های امروز دنیا، وجود دارد، تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در واقع وی به صغیر و کبیر رحم نمی‌‌کند و نشان می‌دهد که همه در خرابکاری‌های دردناک تاریخ شریک‌اند. مثلا به وقایع قرن هفدهم بریتانیا و برخوردهای خشونت‌آمیز کاتولیک‌ها با پروتستان‌‌ها توجه کنید:«... شب پنجم نوامبر مردم آدمک‌های پاپ، رهبر کاتولیک‌ها را به آتش کشیدند و برای آنکه پاپ موقع سوختن جیغ بکشد، آدمک‌ها را با گربه زنده پر کردند ... پزشک شاه را در دادگاه مجرم شناختند و به دار آویختند. سپس درست پیش از آن که جان بدهد او را پایین کشیدند.
شکمش را دریدند و وادارش کردند که سوختن روده‌هایش (۱) را در آتش تماشا کند.» در کنار جهل، عامل عمده دیگری که بخش دهشتناک تاریخ را خلق می‌کند، عامل زور و قدرت مهارناپذیر است که هرگاه مانع محدودکننده‌ای را در برابر خود نبیند، کل مناسبات اجتماعی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و با اتکا به امکانات تکنولوژیک، حوزه نفوذ خود را به شکل جنگ‌های جهان‌گستر افزایش می‌دهد. در سرتاسر کتاب تری دیری، نقش زور در تباهی زندگی بشر به خوبی نشان داده شده است.
هرچند چنین توجهاتی در کتاب‌های تاریخ امری خارق‌العاده نیست اما چنانکه گفتیم اهمیت کار نویسنده در این است که فهرست بی‌پایان وقایع مخوف و هولناک را با چنان زبان طنزآمیز و البته گزنده‌ای و با کمک طرح‌های فوق‌العاده کتاب، بازگو می‌کند که مخاطب نوجوان و جوان، از خواندن آنها سرخورده نمی‌شود بلکه برعکس در می‌یابد که اولا آنچه آموزش و پرورش محافظه‌کار به وی می‌آموزد را با تردید و شک و نقد بررسی کند و ثانیا در مناسبات موجود زندگی خود هشیارانه‌تر تامل نماید و آنچه را در گذشته باعث خشونت‌ها و سرکوب‌های شرم‌آور شده در تاریخ کنونی سرزمین و جهان خود، شناسایی کند و در محور اضمحلال ارتجاع سرکوب‌گر که درهر لحظه امکان ظهور و بروز دارد، کوشش کند.
یکی از نمونه‌های بارز این رویکرد نویسنده، وقتی است که به نظرات ارسطو درباره انقلاب می‌پردازد: «ارسطو یکی از اهالی باهوش یونان باستان بود (۳۸۵ تا ۳۲۲ ق.م). او که همه چیز را در مورد انقلاب می‌دانست و خیلی آدم باکله‌ای بود، گفت: فرمانروایان، رعایایشان را در فقر نگاه می‌دارند. به این ترتیب، همیشه سر مردم به امرار معاش گرم می‌شود و وقتی برای توطئه‌چینی بر ضد حکومت پیدا نمی‌کنند... گرچه ارسطو ۲۳۵۰ سال پیش این حرف را زده، اما راستش، هنوز هم دولت‌ها، رئیس‌ها و معلم‌ها عقیده دارند که باید اتباع، کارگران و شاگردانشان را پی نخود سیاه بفرستند تا دردسر درست نکنند. پس نتیجه می‌گیریم که ارسطو آدم باستانی خیلی باکله‌ای بوده!»
● مرواریدی در سیل ادبیات داستانی
داستانی صمیمانه، روایتی صادقانه، بی‌ادعا، و درعین حال عمیق و تاثیرگذار از کنش‌ها و واکنش‌های آشنا و ملموسی که بیشتر آدم‌ها ساده از کنارشان می‌گذرند، اما با قلم نویسنده باقریحه و بااستعدادی مانند فریبا وفی ابعادی پیدا می‌کنند که گاه حتی تراژیک می‌شوند...تراژیک به معنایی که از تراژدی درمی‌یابیم، نه به معنای اثر محزون یا غم‌انگیز، هرچند که تراژدی‌ها غم‌انگیز هم هستند.
فریبا وفی نگاهی تیزبین و ژرف‌نگر دارد، به ساده‌ترین گفتارها و کردارها وزن می‌بخشد، از روابط آدم‌ها شناخت دارد، مکان و زمان روایت خود را می‌شناسد، اهل تصنع نیست، از ادا و اطوار«روشنفکرانه» دور است، از عمق جان می‌نویسد و به همین علت هم نوشته‌اش به جان ما می‌نشیند، و مجموع این ویژگی‌ها به او سیمایی می‌بخشد دوست داشتنی و صمیمی، که کمیاب است، به‌خصوص در زمانه ما که متاسفانه در آن ادا و اطوار و تکلف و تظاهر جای کار خلاق را گرفته است، ژست روشنفکرانه جای کار جدی فکری را گرفته، نقش‌ها و نقاب‌ها جای چهره واقعی را گرفته‌اند، و خلاصه به وضعی افتاده‌ایم که در آن هرکس با هر مایه‌ای به خودش اجازه می‌دهد هرچه دلش خواست یا نخواست روی کاغذ بریزد و چاپ کند.
سیل داستان به راه افتاده است و این سیل دارد ما را غرق می‌کند. همه دارند دست و پا می‌زنند و تقلا می‌کنند. عده‌ای بقیه را به زیر آب هل می‌دهند تا سرخودشان را بیرون نگه‌دارند. بلبشویی است. در اغتشاش و هیاهویی که بر داستان نویسی ما حاکم شده است، نسل جوان به زحمت می‌تواند خوب و بد را از هم تفکیک کند، هرچه دستش برسد می‌خواند، و خیال می‌کند داستان و ادبیات خوانده است. در چنین فضایی کتاب رازی در کوچه‌ها به مروارید کمیابی می‌ماند که در میان گل‌و‌لای پیدا کرده باشیم.
زمانی ادبیات ما شبیه برهوتی بود که در آن هرگل و بوته‌ای و درختی بلافاصله به چشم می‌آمد و ما برای پیدا کردن آثار برتر نیازی به جستجوهای دور و دراز نداشتیم، اما امروز، با سیل گل‌آلودی مواجه‌ایم که در آن برای پیدا کردن چیزهای باارزش باید غواصی کنیم یا منتظر بمانیم تصادفا به روی آب بیایند تا چشم ما به آنها بیفتد. خدا را شکر که این سیلاب هنوز متوقف نشده است، چون آن موقع فقط باتلاق و لجنزار می‌ماند و در آن همه چیز مدفون خواهد شد. من دراین یادداشت ظاهرا به خود کتاب نپرداخته‌ام، هرچند که تک‌تک‌ واژه‌هایم برانگیخته از آن بوده است.
نمی‌شد هم زیاد به کتاب بپردازم، چون اولا اینجا مجال بحث فنی و تخصصی نیست و ثانیا توضیح و تفصیل سبب می‌شود جاذبه داستان برای خواننده احتمالی از بین برود. همین قدر می‌گویم که زبان داستان سالم است، فارغ از پیرایه‌هایی که گوهرنما و بدلی‌اند؛ یک دستی قابل قبول دارد؛ و سوای برخی لغزش‌های قلمی، خطاهای نگارشی و عادت‌هایی که ریشه آنها به آموزش ما برمی‌گردد (و با کمی‌دقت و ممارست اصلاح می‌شوند)، زبان اثر درمجموع در خدمت روایت است.
از روده درازی خبری نیست، حالات و روحیات آدم‌ها با واژه‌های مناسب خودمانی توصیف شده‌اند، نثرنویسنده شوک وارد نمی‌کند، خواننده مدام به دست انداز نمی‌افتد، و ما با راوی مشخصی سروکار داریم که زبان مشخصی هم دارد. از ویژگی‌های دیگری هم می‌توان یاد کرد که نقطه قوت نویسنده‌اند، اما همانطور که قبلا گفته‌ام، مهم‌ترین ویژگی کتاب و نویسنده کتاب همان دوری از تکلف است. نویسنده ما قادر است جدی‌ترین دغدغه‌ها و بغرنج‌ترین فکرها را به ساده‌ترین نحو بیان کند. کاش بخش سخت افزاری کتاب هم این احساس را در خواننده تقویت می‌کرد (منظورم حروفچینی، صفحه‌آرایی، چاپ و صحافی، گرافیک، پشت جلد،و نظایر اینهاست)، اما تا همین جا هم باید به ناشر تبریک گفت.
فریبا وفی بعد از پرنده من، رویای تبت و رازی در کوچه‌ها جایگاه درخوری در ادبیات داستانی معاصر پیدا کرده است و امید می‌رود که با تقویت قلم خود این جایگاه را نه تنها حفظ کند بلکه ارتقا هم ببخشد. من به عمد بر طرح داستانی تاکید نمی‌کنم، زیرا پسند و سلیقه ما در تایید یا عدم تایید طرح داستانی دخیل است و من نمی‌خواهم از پسند و سلیقه خودم بگویم. اما می‌خواهم براین نکته مهم تر تاکید کنم که نحوه بسط طرح یا پرورش ایده است که نویسنده‌ای را از نویسنده دیگر متمایز می‌کند. فریبا وفی این کار را بلد است و فوت و فن نویسندگی را می‌شناسد، بدون آنکه اسیر «استیل» و «سبک» و بقیه چیزهای «توی گیومه» بشود که من اسم آنها را می‌گذارم تصنع، تازه در بهترین حالت. بیایید قدر این داستان‌نویس کوشا و صمیمی‌را بدانیم.
او نویسنده‌ای است که اصول و قواعد را می‌داند. اما از این اصول و قواعد برای ایجاد احساس استفاده می‌کند. مگر هدف هنرمندان راستین چیزی غیر از این است؟ خوشا به حال هنرمندی که به‌سوی چنین هدفی می‌رود و مخاطب را نیز با خودش همراه می‌کند. فریبا وفی قادر است در آینده نیز با آثاری دیگر چنین کند. او می‌تواند از سیلی که دارد ما را غرق می‌کند بازهم بالاتر بجهد. می‌تواند مایه افتخار ادبیات ما بشود. بسیار با استعداد اما فروتن است، که این هم کمیاب است، چون حتی آدم‌های کم استعداد این سرزمین هم فروتن نیستند.
علیرضا رجایی
منبع : شهروند امروز