دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


جوهر تکنولوژی، تکنولوژیک نیست


جوهر تکنولوژی، تکنولوژیک نیست
● هایدگر و نگاه ذات گرایانه به فناوری
معروفترین مقاله ای كه تاكنون در باب فناوری نگاشته شده مقاله «درباره فناوری» مارتین هایدگر است. با این مقاله فلسفه فناوری ظهور می كند. نقدها و تحلیلهای زیادی در باب این مقاله نگاشته شده اند كه آنچه در پی می آید یكی از آنهاست.
پرسش هایدگر از فناوری موقعیت غریبی در دانشگاههای امروزی پیدا كرده است. پس از جنگ جهانی دوم علوم انسانی و اجتماعی به سمت دترمینیسم فناوری سوق داده شدند. اگر فناوری برای مدرن كردن ما مورد ستایش نیست، باید آن را به جهت بحرانهای فرهنگی كه به وجود آورده سرزنش و نقد كرد. خواه دترمینیسم را خوشبینانه ببینیم یا بدبینانه، این مفهوم تبیینی بنیادین از مدرنیته ارائه می كند. گویی مدرنیته، پدیده ای واحد است. اما این رویكرد هم اكنون از سوی اندیشه هایی كه تفاوتها - از جمله تفاوتهای فرهنگی - را در پذیرش و اتخاذ مدرنیته مهم می دانند، رد شده است. با این همه، خلل وارد شدن به اندیشه دترمینیسم ساده انگارانه، به رشد فلسفه فناوری كمك نكرده است.
حق آن است كه مطالعات فرهنگی و جامعه شناسی ساختارگرا و همچنین تاریخ، فناوریهای مختلف را به روشهای نو بررسی كرده اند. نسل اول پژوهشگران كه پرسشهای اولیه در باب مدرنیته را مطرح می كردند، بندرت در فلسفه فناوری متأخر مورد توجه قرار می گرفتند. در حالی كه دترمینیسم اولیه استقلال فناوری را بسیار مورد توجه قرار داد، رویكردهای جدید چنان پرسشهای در باب فناوری را تكه تكه كردند كه این امر باعث خالی شدن پرسشهای فلسفی شد. بدین جهت، هم اكنون بسیاری از پژوهشگران تصور می كنند لازم نیست فناوری را به مثابه یك كل بررسی كنند .
در همین حین، آنها كه به مسیر پژوهشهای اولیه در باب فناوری ادامه می دادند، پرهیز داشتند از اینكه نقاط قوت و پیشرفتهای آن را برجسته كنند.این امر یك موقعیت بد را به وجود آورده است. موقعیت تكثر فرهنگی متكثر نمی تواند به سادگی رد شود و این نظر بر خلاف سنت اولیه تفكر در باب مدرنیته و فناوری است. بر طبق این سنت، فناوری بیش از پیش به تأثیرش بر زندگی اجتماعی ادامه خواهد داد و تفاوتهای فرهنگی نمی توانند جلو آن بایستند. در این رویكرد این ایده كه عقلانیت علمی - فناوری به فرهنگ متكی است، جایگاهی ندارد؛ همچنان كه حضور و وجود خرده فرهنگها مطرح نمی شود.
تصویر جدید از مطالعات اجتماعی در زمینه علم و فناوری مشخص می كند عقلانیت جنبه ای از زندگی اجتماعی است كه بیش از پدیده های فرهنگی دیگر میان فرهنگها مشترك است. توجیهی ندارد كه عقلانیت را به عنوان اسطوره ای غربی نفی كنیم و همه تمایزهای جامعه مدرن و جامعه پیشامدرن را نادیده بگیریم. بدون چنین مفاهیمی كه از «ماكس وبر» به ما رسیده اند، تصویری از تحولات چند قرن اخیر نداریم.
با این همه، اینها مفاهیمی متقن به شمار می آیند كه به نظر، دیدگاهی دترمینیستی را ترویج می كنند و از فرهنگ جدیدی خبر می دهند. آیا راه حلی برای این مسأله وجود دارد؟ آیا ما باید میان عقلانیت جهانشمول و تنوع فرهنگی یكی را انتخاب كنیم یا اینكه رابطه این دو دیالكتیكی است و یكی بدون دیگری معنایی ندارد؟
اینها پرسشهایی بنیادین هستند كه با تأمل در اندیشه های متفكران بزرگی كه در زمینه اندیشه و تفكر مدرن و همچنین فناوری مدرن تأمل كرده اند، به ذهن متبادر می شوند. متفكرانی چون «هایدگر» و «هابرماس» و دیگران با وجود تفاوتهایی در این نكته مشتركند كه مدرنیته را با شكل واحدی از عمل و فكر تكنیكی معرفی می كنند كه ارزشهای غیرتكنیكی را تهدید می نماید و در زندگی اجتماعی ساری و جاری می شود. آنها نظریه هایی جوهری در باب فناوری ارائه می دهند. ابزارهایی كه ما در زندگی خود به كار می بریم، همه وجه فردی و اجتماعی زندگی مان را تحت تأثیر قرار داده اند. در این موقعیت، ابزارها و غایات از هم جدا نیستند . طبق این رویكرد، اینكه ما با اشیا چه می كنیم؟ كیستی و چیستی مان را سامان می دهد و بدین جهت، فناوری انسانی تازه ساخته و می سازد.
چنین چیزی مانند این دیدگاه در تصور خوشبینانه ماكس وبر از قفس عقلانیت به كار می رود، هرچند كه او آن را به فناوری پیوند نمی دهد.
«ژاك ایلول» كه او نیز یك نظریه پرداز جوهرگرا محسوب می شود، این پیوند را آشكار می سازد و از این نكته بحث می كند كه پدیده های فناوریك مشخصه قطعی جوامع مدرن هستند و این امر را باید بدون ایدئولوژی سیاسی در نظر گرفت.
به نظر وی، تكنیك امری خودمختار شده است یا همانطور كه مارشال مك لوهان به صوت چشمگیرتری گفته است، فناوری ما را به ارگانهای جنسی جهان ماشینی فروكاسته است.تصدیق به اهمیت محوری پدیده های فناوریك در فلسفه هایدگر و هابرماس نویدبخش این نكته است كه نظریه اجتماعی و فلسفه بیش از پیش انضمامی و عینی شده است. با این همه هر دو این افرد از دیدگاهی ذات گرا دفاع می كنند و قادر نیستند تحققهای گوناگون اصول تكنیكی را در نظر بگیرند. در نتیجه فناوری به عنوان امری ثابت و سفت و سخت در اندیشه های آنها وجود دارد . در این منظومه، دورنمای اصلاح اندك است. با وجود تفاوتهایی كه میان آنها وجود دارد، آنها انتظار دارند كه بتوان از تأثیرات انسان براندازانه آن جلوگیری به عمل آورد، اما دلیلی برای این امید ارائه نمی دهند.
ما با دیدگاه جوهرگرایانه و نه خوشبینانه نسبت به فناوری دچار چالش هستیم. مهم آن است كه چگونه تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی را باید پررنگ كرد و در مقابل این ذات گرایی ایستاد . مدعا آن است كه تفاوت فرهنگی در خود ساختار فناوری مدرن وارد می شود و افراد و نظامهای اجتماعی را نه از جهت صوری كه از جهت تكنیكی نیز متفاوت می كند. در این میان، باید از هایدگر شروع كرد.
مدعای هایدگر این است كه فناوری به صورت بی رحمانه ای گوی سبقت را از ما برده است. ما در تغییر كل این جهان به كار گمارده شده ایم تا محصولات خام را به فرایندهای تكنیكی تبدیل كنیم. ما چیزی بیش از موضوعات تكنیك نیستیم كه در مكانیسمی كه به وجود آورده ایم، غرق گشته ایم. جوهر این فناوری، برنامه ریزی روشمند برای آینده است. برنامه ریزی در جهانی عمل می كند كه این جهان چنان از جهت مفهومی كوتاه شده است تا با فعالیت قدرت انسانی جور درآید. نظم مجدد تجربه حول یك برنامه، خشونتی غیرمجاز را برای موجودات انسانی و طبیعت به وجود می آورد. ابزارگرایی جهانشمول، وحدت همه چیز را به هم می زند. انبوهی از امور بی تجسد جایگزین اشیا شده اند .
اگر بخواهیم عبارات هایدگر را به زبان خودمان ترجمه كنیم، می توانیم بگوییم كه او تصریح می كند، كه فناوری نوع جدیدی از نظام فرهنگی را می سازد كه جهان ما را به عنوان شیئی برای كنترل بازسازی می نماید. این نظام با دینامیك گسترده تعریف می شود كه به هر حوزه پیشامدرنی وارد می شود و همه زندگی اجتماعی ما را شكل می دهد.
این ابزارگرایی انسان و جامعه چنان تعین پذیرفته كه راه فراری برای آن وجود ندارد. تنها امید یك احیای معنوی مبهم است كه بسیار انتزاعی است و نمی تواند فعالیات تكنیكی جدید را معرفی نماید. همان گونه كه وی در آخرین مصاحبه اش گفته «تنها خدا می تواند ما را از این نیروی مخرب پیشرفت محافظت كند.»این نقد از خطر بالقوه ای كه فناوری مدرن برای جهان ما به وجود آورده، نیرو می گیرد. اما تردیدها آنگاه پررنگ می شوند كه هایدگر میان كار اصیل صنعتگر یونانی برای ساختن یك كاسه و ساختن سد راین تمایز قایل می شود.
صنعتگر یونانی با شكل دادن به ماده ای چون خاك، كاسه خود را می سازد، اما فناوریست ماده اصلی را از خاصیت اصیلش تهی می كند، جهانی دیگر می سازد و خواهان تغییر جهان مطابق برنامه خودش است. در نهایت اینكه این انسان نیست، بلكه ابزارگرایی است كه این عمل را صورت می دهد. این كار صرفاً قصدی انسانی نیست، بلكه راهی ویژه است كه در آن وجود خودش را از طریق قصد انسانی ظاهر و مخفی می سازد.
بی شك، در این مدعا كه فناوری مدرن بیشتر از فناوری سنتی مخرب است، حق با هایدگر است. این نكته هم درست است كه ابزارهای فناورانه خنثی نیستند و اینكه محتوای جوهری آنها بر جامعه مستقل از اهدافی كه محقق می كنند، تأثیر می گذارند. بنابراین، مدعای اصلی وی آن است كه ما در دامی كه خود پهن كرده ایم افتاده ایم و این نظر قابل باور است. ما بصیرت فهم آنچه را در فرایند تبدیل انسانی فدا می شود، از دست داده ایم و نمی توانیم بفهمیم كه منابع برای اهدافی كه مبهم هستند، در حال فدا شدن هستند.
معنایی برای این خسران فاجعه بار مدرنیزاسیون موجود نیست چرا كه این تغییر از سنت به مدرنیته پیشرفتی به حساب می آید كه این پیشرفت بر معیار كارآمدی كه ذاتی مدرنیته است و از سنت بیگانه است، استوار است. نظریه جوهری هایدگر در باب فناوری تلاش می كند ما را از این خلل آگاه سازد. قصد آن نیست كه گفته شود ماشینها بدند یا در حال افولند، بلكه در انتخاب آنها در میان بسیاری از بدیلها ما گزینه های غیرعامدانه دیگری را برگزیده ایم. تأثیر كلی مواجهه ما با فناوری نمی تواند به عنوان نسبت وسیله و هدف توجیه شود.
برخی ابهامها در رویكرد هایدگر موجودند. او ما را هشدار می دهد كه جوهر فناوری، تكنولوژیك نیست. یعنی فناوری نمی تواند از طریق كاركردش فهم شود. بلكه باید از طریق مشاركت فناوریك با جهان فهم گردد. اما این پرسش مطرح است كه آیا این مشاركت صرفاً گرایش است یا با طرح بالفعل ابزارهای فناوریك مدرن ظهور می یابد؟ در مورد اول می توانیم رابطه آزادانه با فناوری داشته باشیم كه هایدگر بدون تغییر خود فناوری، خواستار آن است. اما این راه حلی ایده آل به معنای بدكلمه است و نسلی از فعالان محیط زیست قاطعانه آن را رد می كنند.
هایدگر تصریح می كند كه نقد او از فناوری صرفاً به حالات انسانی توجه ندارد، بلكه به شیوه ای توجه دارد كه «وجود» خود را نشان می دهد. این بدان معناست كه جهان مدرن شكلی فناورانه دارد همان طور كه جهان قرون وسطا شكلی دینی دارد. شكل در اینجا صرفاً پرسشی از حالت نیست، بلكه زندگی مادی و ابزاری را مد نظر دارد.
نیروگاههای برق، كلیساهای گوتك زمان ما هستند. اما این تفسیر از تفكر هایدگر، این توقع را مطرح می كند كه معیاری برای اصلاح فناوری به مثابه واقعیت مادی و نهادی در نقد وی مطرح شود. به طور مثال، تحلیل وی از تمایل فناوری مدرن برای جمع و ذخیره قدرتهای طبیعت، اولویت یك فناوری دیگر را كه با طبیعت در چالش نباشد، پیشنهاد می كند.
متأسفانه استدلال هایدگر در چنان سطحی از انتزاع مطرح می شود كه وی نمی تواند میان بمب اتم و نیروگاههای برق تمایز قایل شود. اینها همه صرفاً نوعی ارتباط با وجود قلمداد می گردند. از آنجا كه وی بازگشت به جهان قبل از فناوری را رد می كند، به هیچ بدیل نیز تن نمی دهد. از این رو، بسیار دشوار است بدانیم كه كدام ارتباط فراتر از تغییر صرف این رویكرد می رود و این ابهامها در اندیشه وی وجود دارند.
آندره فینبرگ
ترجمه: حسین كاجی
منبع : روزنامه قدس