پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

جمهوری اسلامی، جمهوری ای از اسلام یا برای اسلام؟


جمهوری اسلامی، جمهوری ای از اسلام یا برای اسلام؟
درباره معنای جمهوری اسلامی،همچنان می توان اندیشید. مخصوصاً، انواع روابط بین جمهوریت و اسلامیت همچنان شایسته بازاندیشی است. موضوع بسیار مهم درك كسره ( ِ ) زیر اصطلاح جمهوری اسلامی می باشد كه حاوی معنای ارتباط بین دو بخش این اصطلاح است .در نگاه اول این كسره گویای آن است كه جمهوری اسلامی در مقام یك دولت دینی، جمهوری ای از اسلام است، یعنی ناشی از اسلام، به طور فكری برآمده از اسلام و یا نتیجه عقیدتی اسلام. در این معنا جمهوری اسلامی تبلور اسلام یا همان حكومت اسلام است.
به نظر می رسد چنین معنایی از جمهوری اسلامی در هر حال، بسیار متناظر با معنایی است كه یك دولت ایدئولوژیكی مدرن، مثلاً یك دولت سوسیالیستی دارد: همچنان كه دولت سوسیالیستی به واسطه اتكایش بر اصول، ایده آل ها و دكترین سوسیالیستی، دولتی سوسیالیست (یا ناشی از سوسیالیزم) است و بی مجامله به این عنوان نامیده و شناخته می شود به همان سان جمهوری اسلامی نیز به اتكای ابتنایش بر اصول و عقاید اسلامی به طور عقیدتی، رژیمی از اسلام یا منبعث و برخاسته از اسلام است. در یك دولت ایدئولوژیكی، اصولی فلسفی كه راهنما و ایجابگر عمل آن دولت است، پیشاپیش از طریق یك طراحی عام ذهنی(نظریه) مشخص شده است و پس از آن تقلای سخت و اغلب پرهزینه ای برای تطبیق عمل با نظریه یا نظریه با عمل صورت می گیرد. در كلی ترین تعریف، این تقدم یافتن نظریه بر عمل است.
در مقابل این تفكر عمدتاً دكترینی، اگر نگاهی كلی به تحولات تاریخی مربوط به زایش و تكوین جمهوری اسلامی بیفكنیم، ممكن است این دغدغه و چالش ذهنی پدید آید كه آیا تا كنون دولت جمهوری اسلامی هم در اصالت و هم در كاركردهای خود، بیشتر فرزند و جانشین اسلام و نتیجه و تبلور آن بوده است یا خدمتگزار آن ؟آیا جمهوری اسلامی زاده عمل به یك ایجاب فكری و فلسفی برای تأسیس دولت (اسلامی) بود یا حاصل اراده و احساس تكلیفی برای انجام این كار. آیا تأسیس دولت جمهوری اسلامی در راستای تحقق نظریات فقهی قبل و موجود شكل گرفته است یا در پرتو درك ضرورت عقلی تأسیس دولت برای خدمت به دین؟ خلاصه آیا تأسیس دولت جمهوری اسلامی، اجرای ظرفیت نظری مندرج در اعتقاد اسلامی بود یا پاسخی بود از طرف حضرت امام خمینی(ره) به ضرورت های تاریخی واقعی؟
بر این اساس، آیا بهتر و لازم است كه جمهوری اسلامی را ابتداً جمهوری ای از اسلام تلقی كنیم یا جمهوری ای برای اسلام آیا جمهوری اسلامی ایران در بنیاد خود، دنباله نظری و فكری اصول و عقاید اسلامی است یا حاصل اراده ای مستقل و مبتكرانه «برای» اعتلای آن عقاید ؟ آیا در طول نزدیك به سه دهه، سیاست داخلی و خارجی دولت جمهوری اسلامی بر طبق تفكر اسلامی، نظریه های اسلامی، نظام اندیشه اسلامی و ... اداره شد یا بر طبق داوری های عقل سلیم و البته با پشتوانه اعتقادات دینی؟ آیا متدینین معتقد به مشی سیاسی و عقیدتی امام خمینی(ره) آن را اداره كردند یا آنكه این سیاست ها كاملاً بر طبق اصول مشخص و روشن فقه و اندیشه اسلامی اداره شده است؟ آیا اصول رفتاری و عملی دولت جمهوری اسلامی بیشتر ناشی از اسلام بود یا بیشتر برای اسلام و محصول كوشش های عمدتاً عملی برای اسلام در پرتو اصول عقل سلیم؟
احتمالاً نظریه جمهوری اسلامی مصدر آثار نادرستی در درك معنای جمهوری اسلامی بوده است. نظریه فوق تا كنون نیروی عینی و ذهنی از انقلابیون و امام را از جمله در قالب كوشش ها برای تدوین استراتژی های جامع راهنمای عمل، برای طراحی نظری و عام، مثلاً در مورد اصول نظام مند تفكر سیاست خارجی جمهوری اسلامی و عمل بر مبنای آن، به هدر داده است.
به طور كلی اینكه یك رژیم سیاسی خاص بتواند ماهیتاً ناشی از یك ایدئولوژی یا مرام خاص باشد، گرایشی ایدئولوژیك و محصول تحولات فكری در قرون نوزده و بیست اروپاست. نظریه جمهوری از اسلام، اساساً نوعی تجریدی و نیز ذات گرایانه است كه نمی تواند توضیح دهنده شرایط عینی جمهوری اسلامی باشد و تا كنون نیز نبوده است.
اما برعكس، به نظر می رسد كه نظریه جمهوری برای اسلام، فلسفه زایش، كاركردها و تعینات دولت جمهوری اسلامی را می سازد و توضیح می دهد. داوری حضرت امام خمینی(ره) به عنوان بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی احتمالاً آن است كه چون جمهوری اسلامی دولتی برای (اعلای) اسلام است، پس دولتی از اسلام یا ناشی از اسلام یا دولتی اساساً اسلامی است. مثال این تصور آن است كه بگوییم چون من سربازی فقط و اختصاصاً برای ارتش ایران هستم، پس سربازی از ارتش ایران هستم و از طریق آن تعریف می شوم و هویت می یابم. شاید از نظرگاه حضرت امام، جمهوری اسلامی جمهوری ای ذاتاً از اسلام یا به طور طبیعی فرزند اسلام و ناشی از اسلام نیست، اما چون جمهوری ای فقط برای [احیاو اعلای] اسلام است و نه برای چیز دیگر، پس، جمهوری ای از اسلام است.
پس در تصور حضرت امام از اصطلاح جمهوری اسلامی، جمهوری از اسلام ناشی از جمهوری برای اسلام است، حال آن كه در تصور ایدئولوژیكی دولت سوسیالیستی، چنین دولتی ذاتاً و به طور فلسفی ناشی از سوسیالیزم است و خود آن را باید نمایش دهد. دولت سوسیالیستی، دولتی برای سوسیالیزم نیست، در خدمت آن نیست، بلكه قبل از هر چیز گونه ای تجلی ذاتی از آن است.
اگر این تصور درست باشد، آنگاه می توان گفت هم در تفكرامام خمینی(ره) و هم عملاً در طی تاریخ انقلاب اسلامی، هم به عنوان واقعیت و هم به عنوان یك رویكرد تحلیلی مفیدتر و توضیح دهنده تر، گزینش فكری درست عبارت از اولویت تلقی جمهوری برای اسلام بر جمهوری از اسلام است.
●افق های پیشاروی
ترجیح برداشت جمهوری برای اسلام به جمهوری از اسلام به معنای آن خواهد بود كه از این به بعد دولت جمهوری اسلامی تعاریف خود را نه از یك سلسله اصول و مفاهیم انتزاعی كه تحت عنوان اندیشه اسلامی فهرست می شود بلكه از طریق تعالیم مسلم و صریح دینی و رویه های آزموده شده در فرهنگ كهن ملت مسلمان ایران اخذ می كند.
بعلاوه در عرصه های سیاست خارجی، اقتصاد، مسائل امنیتی و غیره، مشتقات ایدئولوژیكی جایگاه خود را به عنوان راهنمای عمل از دست می دهند و دست آنها از سر تجربیات و مهارت های عملی و حاكمیت عقل سلیم در سیاست كشور برداشته می شود. روندی آغاز می شود كه در نهایت آن سیاست ملی ایران همانا سیاست دینی ایران و سیاست دینی ایران همانا سیاست ملی ایرانی خواهد شد. در پرتو این نظریه اصولاً فاصله فكری بین ایران و دولت جمهوری اسلامی برداشته می شود.
همچنین، در این راستا خط مشی های سیاسی (داخلی و خارجی) در نظام جمهوری اسلامی ابتدائاً اسلامی یا ذاتاً اسلامی نخواهد بود، بلكه سیاست مسلمانان متعهد به راه و خط امام خمینی(ره) خواهد بود و خلاصه سیاست در جمهوری اسلامی از قید نظریه های پیشینی یا مستثنی از تجربه با ماهیت فلسفه گرایانه اش، خلاص می شود.
●نقدی بر ادبیات پیشینی
از ابتدای انقلاب تا كنون، همواره در طی برخی مباحث روشنفكرانه بر تركیب متناقض اصطلاح جمهوری اسلامی تأكید شده است و براساس آن ادبیاتی نسبتاً وسیع اما غیر پربار سامان یافته است. غیر پربار از این رو كه محتوای این بحث ها نهایتاً جز مصادره به مطلوب نبوده است. ته این بحث ها خیلی ساده این است كه در اصطلاح جمهوری اسلامی، اسلام پدیده ای ماقبل مدرن و جمهوریت پدیده ای مدرن است و اجتماع این دو امر مستبعد یا غیرممكن است و نتیجه چنین تركیبی از پیش قابل درك است. در این مباحث روشنفكرانه بر تناقضی انگشت گذاشته می شود كه دست بالا می تواند یك تناقض معنوی باشد؛ اما تاحدی ناخودآگاه تناقضی عملی و اجرایی انگاشته و تصور می شود. تناقض بین دو رنگ سیاه و سفید یا بین بودن و نبودن، تناقضی منطقی و درست است اما تناقض بین دو نیروی متضادی كه مخالف هم حركت می كنند، در عمل می تواند به ثبات و تعادل منجر شود. این دو تناقض بنابراین یكسان نیستند. تناقض دوم حتی می تواند به تپش و زایش بینجامد و از هر نظر امكانات بی شماری برای زندگی خلق كند. به قول یاسپرس تناقض اخیر نشانه زندگی، جوشش و تپش است. از این نظر جمهوری اسلامی بالقوه و بالفعل، در عمل و نظریه، همچنان آكنده از تازگی هاست.
منبع : روزنامه همشهری