یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

خودحق‌پنداری و ابژه‌گی


خودحق‌پنداری و ابژه‌گی
دوره متفاوت جدید که هنوز به دوره کامل چهار ساله نرسیده، چنان معبری برای گفتمان‌های تند و گفت‌وگو ستیز باز کرده که قلم‌ها از پرداختن به متن بازمانده و غالبا درگیر حاشیه شده‌اند.
‌پارادایم انقلا‌بی غالب و نگره تمامیت‌خواهی که خود را صاحب و مالک حقیقت می‌پندارد، هر پدیده ناهمجنس، مجزا و مستقلی را هم پیوند با <قوه شر> می‌انگارد و از این رو زمانه را به زمانه مخالف‌سازی، مخالف‌پروری و توهم توطئه بدل ساخته است.
علا‌ئم مشهود این روزها به ویژه بعد از بسط گزاره‌هایی چون کودتای خزنده، انقلا‌ب مخملین، براندازی نرم و... - که از جانب رسانه‌های رسمی‌و زبان گویای حاکمیت راه به فضای ادبیات سیاسی گشود - نشانه‌های نومیدکننده و دلهره‌آوری هستند که از فصلی سرد و زمستانی حکایت می‌کنند.
تجربه‌های تلخ تاریخ معاصر نه فقط در ذهن بلکه در جهان عین نیز از برابر چشم‌ها عبور می‌کند و رجعتی ناگزیر به ادوار عبرت‌انگیز - اما عبرت نشده و تکرارپذیر - گذشته را یادآور می‌شود. ‌
<هر که با ما نیست برماست> این گفته جورج بوش سیاستمدار افراطی نومحافظه‌کار و قدر قدرت که نمایانگر گفتمانی سراپا منفی‌نگر و منفی ساز و اسیر توهمات قدرت‌طلبانه است، تنها و تنها در ینگه دنیا به حوزه عمل و سیاست درنیامده است.
<خیر و شر>، <سپیدی و سیاهی> و <اهورایی و اهریمنی> دوگانه و دوقلوهای اسطوره‌ای ما ایرانیان که همواره در صور گوناگون و پیدا و ناپیدا در جهان فردی، اجتماعی و سیاسی‌مان شکل بیرونی به خود گرفته، حتی در عهد استیلا‌ی فرهنگ مدرن و انفجار اطلا‌عات و نفوذ اجتناب‌ناپذیر رسانه‌ها به خصوصی‌ترین عرصه‌ها نیز در قالب خودی و غیرخودی و <با ما> و <بر ما> اندیشی ظهور کرده و به نوعی به بازتولید رسیده است.
این گفتمان در دو ساحت نظر و عمل و حتی با وجود رسانه‌ها و اندیشه‌های متکثر، به آسانی راه را بر گفت‌وگو و تعامل مسدود می‌کند و زمینه‌های افتادن به ورطه مطلق‌خواهی و خودنگری و دگرگریزی را در فرد، جامعه یا نظام، تقویت می‌کند. اعتقاد به <من اهوراصفت> و <غیراهریمن خو>، ما را به جایی خواهد رساند که فرهنگ، اخلا‌ق و رفتار خود را عالی‌ترین و بی‌رقیب‌ترین فرهنگ، اخلا‌ق و رفتار فرض کنیم و هرچه را از دیگران تحت این عنوان موجود باشد باطل و مردود و غیرقابل پذیرش بپنداریم.
محق دانستن خود و قائل نشدن ذره‌ای حق برای دیگری، ساقط‌کننده هر قسم گفت و شنود و تعامل است. در نگرش مطلق‌بینانه و خودحق پندار - که حاکی از فرهنگ پیشامدرن است - غیر خود ره به سوی باطل و انحراف می‌رود و در چنین پارادایمی ‌خودگرا دیگر چه جای گفت‌وگو است؟
در فضایی آکنده از خود اسطوره‌بینی، افسانه‌پردازی و دگرگریزی، <دیگران( >آنان که بر مدار حرکتی ما نیستند) رقیب به حساب نمی‌آیند. رقابت تنها در اتمسفر گفت‌وگو و تعامل و حاکمیت استقلا‌ل و حقوق فردی محل بروز می‌یابد و در جایی که حق به صورت انحصاری، خدادادی و یا به حکم شرع و تاریخ متعلق به یک دیدگاه و قشر خاص باشد، <غیر ما> حامل کفر و الحاد و نادانی است و بنابراین مستوجب حذف. در این پارادایم، رابطه سوژه - ابژه و اسباب معرفت ، اموری تعطیل شده به شمار می‌روند، چرا که ذهن‌ها و فکرها از پیش انباشته از حقیقت و بی‌نیاز از دانستن‌اند و هیچ شک و پرسشی هم راه به اذهان نمی‌یابد.
می‌توان گفت تنها با حاکمیت عقلا‌نیت، نسبیت و شکستن پوسته سنت (قبول اصول و قواعد مدرنیسم) است که <شناخت> ضرورت می‌یابد و هر پدیده موجود و ممکنی به مثابه ابژه (عین) مورد شناخت واقع می‌شود و به این ترتیب علم و صنعت و دانش و اندیشه‌های بشری به انگیزه ارتقای بشریت رونق می‌گیرد. نگاهی نه‌چندان ژرف به تاریخ شرق‌شناسی غرب نیز گویای همین مساله است که خروج از وضعیت مطلق‌بینی کلیسایی و برون آمدن از دایره تنگ خودبرتربینی، زمینه‌ساز استقرار خرد محض و فرهنگ مدرن شد و این زمانی بود که انسان دریافت که حق هیچگاه تنها در تصرف او نبوده و بنابراین می‌بایست برای دستیابی به آن راه شرق و غرب در پیش‌گیرد و به جست‌وجوی زوایای حقیقت در هر گوشه عالم روانه شود. فرد غربی به نیکی دریافت مادامی‌که در مقام سوژه شناسنده و کاونده قرار نگیرد، همواره در جایگاه ابژه (مورد شناخت) باقی خواهد ماند.
به بیان دیگر، بی‌نیاز دانستن خویش از دانایی و توجه به غیر، صرف نظر‌کردن از سوژه‌گی و ماندن در وضعیت <ابژه> و <موش آزمایشگاهی> است که بواسطه شناخته شدن از سوی سوژه حاصلی جز مورد احاطه و چیرگی واقع شدن برای ما نخواهد داشت.
جواد ماه‌زاده
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید