پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

جایگاه اصلا‌حات در برنامه‌های حکومتی امام علی(ع)


جایگاه اصلا‌حات در برنامه‌های حکومتی امام علی(ع)
امام علی(ع) آنگاه که دوران سکوت ۲۵ ساله ولی وحدت‌بخش حیات خویش را سپری کرد و با هجوم سیل‌آسای توده مردم به سوی او برای بیعت، دوران خلا‌فت و فرمانروایی آن حضرت در سال ۳۶ هـ. ق آغاز شد، با مخالفان دارای ویژگی‌های مختلف در سه جبهه مواجه گردید و به فرموده خود آن حضرت: <فلما نهضت بالا‌مر نکثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون>، <آنگاه که نهضتی را برای اداره امور مردم آغاز کردم، گروهی پیمان شکستند و جمعی از دین خارج شدند و عده‌ای راه انحراف و ستم را در پیش گرفتند.>
در میان این سه جبهه، گروه اول شامل اشراف و سرمایه‌دارانی بودند که چیزی جز نادیده‌گرفتن حقوق دیگران و دست‌بردن به ثروت‌های ملی و بهره‌مندی از خزانه دولت اسلا‌می و استقرار در پست‌های حساس جهت خودکامگی و ریاست بلا‌منازع بر مردم که هیچ شایستگی آن را نداشتند، را در سر نمی‌پروراندند. این گروه را که امام علی(ع) به سبب شکستن پیمان خود با آن حضرت <ناکثین> نامیده است، افراد شناخته‌شده‌ای همچون طلحه و زبیر که در جای خود قابل بحث است، رهبری می‌کردند. عاقبت آنان برای وصول به اهداف شوم خویش، مرتکب جنایت‌ها و تهمت‌های ناجوانمردانه‌ای شدند و عایشه همسر پیامبر(ص) را همراه خویش ساختند. ناکثین با سمپاشی‌ها و عوام‌فریبی‌ها و تبلیغات سوء، مبارزه را از میدان مذاکره به میدان نبرد کشاندند، ولکن شکست خوردند. امام(ع) در این‌مبارزه که بر عدل و مساوات از یک طرف و گسترش تبعیض و سودجویی و خیانت بر مردم از طرف دیگر مبتنی بود، بیشتر درصدد اصلا‌حات اقتصادی در جامعه برآمد.
در جبهه دوم، علی(ع) با کسانی به مبارزه پرداخت که آنان اساسا حکومت علوی را به رسمیت دیکتاتوری، حکومتی غیر از حکومت علی(ع) برپا سازند. بنابراین مبارزه با این گروه به سبب اینکه برخلا‌ف گروه اول که ابتدا حکومت علوی را پذیرفته بودند و تنها درصدد دست‌یافتن بر امتیازات جدید بودند، بسیار سخت بود، چرا که آنان از ابتدا درصدد سقوط حکومت علوی بودند. این گروه که در مرکز آن عنصری به نام معاویه فرزند ابوسفیان، بنیانگذار حزب طلقا بود، به جهت مقاومت شدید در برابر امام علی(ع)، از سوی آن حضرت به قاسطین یعنی ستمکاران شهرت یافتند. در این مبارزه که دو تفکر مبتنی بر حق و عدالت و نیز اندیشه استبداد و خودکامگی و جلوگیری از پاگرفتن یک حکومت عادلا‌نه در برابر هم قرار داشتند، سیاست امام علی(ع) بر اصلا‌حات اجتماعی و سیاسی استوار بود.
با توجه به آنچه اشاره شد، گرچه مبارزه با دو گروه ناکثین و قاسطین به سبب داشتن ویژگی‌های جداگانه ولکن منحصر به‌فرد از سوی علی(ع) آسان نبود، ولکن جبهه سومی که در برابر امام(ع) قرار گرفت، بسیار خطرناک‌تر از دو گروه قبلی بود و این نکته در فرمایشات خود امام نیز آمده است.
خوارج پیش از ورود به جنگ با علی(ع) دو گروه بودند. گروهی که در جنگ با آن حضرت اهدافی نداشتند و اظهار می‌کردند که نمی‌دانیم چرا با علی(ع) می‌جنگیم، ولی گروه دیگر در کار خویش ثابت‌قدم بوده و با تمام توان آماده نبرد با امام شده بودند.
در عین حال، در جبهه سوم مبارزه علی(ع) علیه جهل و ناآگاهی و خمودگی و نارسایی‌ها و فساد فکری بود. به طوری که گروهی کوته‌فکر و ناآگاه، خمود و دلمرده در لباس تقدس با منطقی کودکانه در برابر حکومت مبتنی بر تعقل و تفکر و ژرف‌نگری بپاخاسته و با طرح افکار انحراف‌آمیز و بهانه‌های ناصواب و نیز اصرار بر جهل و حماقت خود مطالباتی داشتند که بر امام(ع) غیرقابل پذیرش بود. علی(ع) این گروه را که در پایان جنگ صفین پدیدار شد، مارقین یعنی کسانی که از دین خارج شده‌اند، نامید. لذا در نبرد با مارقین مبارزه میان تعقل از یک طرف و خمودی از طرف دیگر است و امام(ع) می‌بایست دست به اصلا‌حات فکری می‌زد.
از نظر فکری این گروه که در تاریخ اسلا‌م به خوارج، نهروان، محکمه، حروری و شراه شهرت یافته است، ریشه در دوره حیات پیامبر(ص) دارد. چنان که پیامبر(ص) درباره حرقوص بن زهیر ملقب به ذوالخویصره و ذوالثدیه، رهبر این گروه فرموده بود که آثار شیطنت و نادرستی ازچهره‌اش نمودار است و آن حضرت دستور قتل وی را صادر کرد. آن حضرت در ادامه فرمود: <این شخص عاقبت یارانی پیدا خواهد کرد و او و یارانش در تلا‌وت قرآن و به‌پاداشتن نماز و پایداری در روزه و عبادت، گوی سبقت از شما خواهند برد و عبادت و بندگی شما در برابر آنان ناچیز خواهد بود، متاسفانه آن اذکار و عبادات فقط از زبانشان برمی‌خیزد و در دلشان اثری نمی‌گذارد و در نتیجه همانطوری که تیر از کمان جدا می‌شود، آنان نیز از دین جدا خواهند شد.
به هر حال، هنگامی که علی(ع) نزدیک بود قاسطین را به‌عنوان یکی از موانع جدی حکومت علوی از سر راه بردارد، خوارج به بهانه اعتراض به <حکمیت> میان علی(ع) و معاویه و با شعار <لا‌حکم الا‌ ا... لا‌ لک یا علی و لا‌ لمعاویه> و در هنگام ورود سپاه امام(ع) به کوفه از سپاه آن حضرت جدا شدند و به‌طوری سد راه علی(ع) شدند که آن حضرت نبرد با خوارج را بر سر کوی یاران معاویه در اولویت قرار داد.
با توجه به آنچه اشاره شد، مبارزه امام علی(ع) با این گروه از نظر سیاسی، مبارزه سخت و خطرناکی بود. چنان که خود آن حضرت می‌فرمایند: <نه کسی جز من جرات مبارزه با خوارج را نداشت، زیرا آنان کسانی بودند که بر عقیده سطحی خود، سخت مومن و پایدار بودند و هرچند که در تعقل ضعیف بودند، ولکن در عمل مردان عمل و تلا‌ش بودند. آنان گروهی بودند که می‌جوشیدند و می‌خروشیدند و جز در برابر مرگ و شمشیر، تسلیم هیچ قدرتی نمی‌شدند.> به همین سبب خوارج در برابر علی(ع) و یارانش، در حالی که سوابق درخشان و شخصیت علی را می‌دانستند، به یک‌باره شمشیرها را از غلا‌ف بیرون آوردند و غلا‌ف‌ها را به‌عنوان اقدام به آخرین راه مبارزه شکستند و همدیگر را به بهشت و شناختن بدان بشارت دادند و با شعار پرغوغای <لا‌ حکم الا‌ ا...> کوه و دشت را به لرزه درآوردند.
از موانع مهم در برابر علی(ع) برای نبرد با خوارج و نیز یکی از زمینه‌های مهم در پیروزی خوارج، ظواهر فریبنده آنان بود. آنان به طوری که اشاره شد، از نظر عبادت، شب زنده داری و تلا‌وت قرآن و پرهیز از حرام، ممتاز بودند و علی(ع) به همین جهت بود که فرمودند: <نوم علی یقین خیر من صلا‌ه من شک> یعنی <خواب یک انسان بیدار و اندیشمند و به حقیقت دست‌یافته، از بیداری و نمازگزاری در حالت شک و دودلی و رکود فکری و خمود عقلی بهتر است.> از سوی دیگر خوارج از دشمنان داخلی بودند. آنان افراد گمنام و بیگانه‌ای نبودند، بلکه خوارج افراد سرشناسی بودند که در سرزمین اسلا‌می و در میان خانواده‌های مسلمانان پرورش یافته بودند و به همین سبب در میان مسلمانان دارای خویشاوندانی بودند که هر آینه امکان تحریک عواطف آنان در حمایت از خوارج وجود داشت و نیز در سپاه علی(ع) کسانی بودند که از خویشاوندان خوارج به‌شمار می‌آمدند. شاید این سختی و پیچیدگی مبارزه را به روشنی از فرمایش امام علی(ع) که فرمودند: <خوارج گروهی هستند که هر شاخی از آنها بریده شود، شاخ دیگری می‌روید>؛ به آسانی می‌توان فهمید. نیز خوارج دشمنانی بودند که زمانی دوست بودند. آنان زمانی جزو سربازان امام(ع) بودند، لذا به تمام اسرای نظامی و سیاسی حکومت و همچنین به آب و خاک و مناطق سوق‌الجیشی آگاهی داشتند و به همین جهت مبارزه با دشمنی که بر موقعیت جغرافیایی منطقه و اسرای نظامی و چگونگی بهره‌برداری از نظامیان تسلط دارد که به مراتب از دشمنان خارجی سخت‌تر بود. علا‌وه بر آن، پایداری و استقامت خوارج از دیگر موانع جدی در راه مبارزه علی(ع) با آنان بود. خوارج کسانی بودند که از مرگ استقبال می‌کردند و آن را شهادت و دست‌یافتن به رضوان الهی می‌پنداشتند و هرگز تسلیم نمی‌شدند.
با این حال امام علی(ع) همچنان آگاه‌سازی، مذاکره و برخورد ملا‌یمت‌آمیز و براساس منطق را در برابر خوارج در پیش گرفت و این خود از سیاست‌های منحصربه‌فرد آن حضرت است، به طوری که این امر از سوی شخصیت‌های غیرشیعی و حتی غیرمسلمان هم مورد توجه قرار گرفته است، چنانکه طه حسین از صاحبنظران اهل سنت مصری در کتاب <آئینه اسلا‌م> می‌نویسد: <باید اعتراف کرد که حضرت علی(ع) هرگز دست به جنگی نزد مگر پس از آنکه دشمن را به صلا‌ح دعوت نمود و به سازش دعوت کرد و در این کار اصرار ورزید و با مخالفان خود احتجاج نمود...> و نیز جورج جرداق مسیحی در کتاب <علی(ع) صدای عدالت انسانی> می‌نویسد: <علی(ع) اعتقاد داشت که اصلا‌ح کاری است ممکن و می‌توان فساد را بدون خونریزی و اختلا‌ف معالجه کرد.>
بر همین اساس ایشان درصدد پاسخگویی به شبهات طرح شده از سوی خوارج برآمد. امام(ع) در پاسخ به تاکید آنان بر شعار <لا‌حکم الا‌ لله> فرمودند: <نکلمه` حق یراد بهاالباطل>؛ این شعار سخن حقی است، ولی از طرح آن منظور باطلی دارید.> چرا که آنان گرچه شعار خود را از آن قرآن کریم اخذ کرده بودند و لکن در تفسیر آن در اشتباه بودند و کلمه <حکم> را در آن که به معنای قانون بود، با فرمانروایی اشتباه می‌گرفتند. نیز آن حضرت در برابر آنان به انتخاب ابوموسی اشعری و عمروعاص به‌عنوان حکم در حکمیت فرمودند: <انا لم نحکم الرجال و انما حکمنا القرآن>؛ ما مردان را حکم قرار ندادیم، بلکه حکمیت را بر قرآن استوار ساختیم.> و امام(ع) فرمودند: <و اینکه مهلت دادیم به سبب آن بود که خداوند در این فرصت صلح و آرامش و آنچه شایسته و صلا‌ح امت بود، فراهم سازد و در شناخت حق شتاب نکنند.> در عین حال، در برابر این برخورد امام(ع)، خوارج همچنان بر خواسته‌های خویش اصرار می‌ورزیدند و دست به ترور یاران امام(ع) می‌زدند که ترور خباب بن ارت به همراه همسر حامله‌اش نمونه‌ای از این اقدامات بود و عاقبت امام(ع) وارد جنگ با این گروه شد و بر آنان غلبه کرد، ولی در پایان باید گفت که امام(ع) پس از پایان جنگ و حتی پس از ضربت‌خوردن از دست عبدالرحمن بن ملجم مرادی، یکی از چهره‌های خوارج، به تحریک قتاله، همچنان برخورد با خوارج در حد قتل را به صلا‌ح نمی‌دانست. چنانکه آن حضرت فرمودند: <لا‌ تقاتلوا الخوارج بعدی، فلیس من طلب الحق فأخطاه کمن طلب الباطل فأدرکه> یعنی <پس از من خوارج را نکشید، زیرا کسی که در یافتن حق اشتباه کند و به خطا رود، همانند کسی نیست که باطل را می‌جوید و بدان دست می‌یابد.> و احتمالا‌ نظر آن حضرت این بود که به سبب پراکندگی خوارج و مهم‌تر از آن خطر بسیار مهم معاویه و یاران او، پیروان علی(ع) در فکر مبارزه با معاویه باشند.
سیدمهدی جوادی
منبع : روزنامه اعتماد ملی