جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


مد و دختران


مد و دختران
فاصله گرفتن از خانواده و نزدیک شدن به اجتماعِ غریبه دوستان و همکلاسی‏ها، پیامدهای بسیاری دارد. انکار قانونمندی‏ها و اصول سنتی خانواده یعنی قبول و پذیرش الگوهای جدید اجتماع بیرون از خانواده، دختران دبیرستانی بیشتر و زودتر از پسران هم‏سن و سال خود شیفته مظاهر دل‏فریب جهان بیرون می‏شوند. حس غریزی زیبانمایی، دختر را بسیار زودتر از پسر به تلاش وا می‏دارد؛ تلاشی که بتواند چهره او را بهتر و کامل‏تر از آنچه هست، نشان دهد. معمولاً خواسته‏ها و سلیقه دختر با آنچه پدر و مادر از او می‏خواهند، هماهنگ نیست. چرا که دختر از همان سال‏های آغازین نوجوانی، دوستان و نزدیکان دیگری برای خود دست و پا کرده است. بنابراین ریشه تفاوت‏ها و تضادهای او را با خانواده‏اش باید در همان الگوهای تازه‏یافته، جستجو کرد. دوستی‏های عاشقانه میان هم‏شاگردی‏ها سبب می‏شود آنها به دقت رفتار و گفتار یکدیگر را مورد ارزیابی قرار دهند. البته این ارزیابی نه به معنای انتقاد از رفتارهای غلط همدیگر، که به معنای «تقلید» از هم است. دوستان صمیمی که گاه پیمان خواهری با یکدیگر می‏بندند، مقلّدِ خُرده رفتارهای هم می‏شوند. هر چند ممکن است در بسیاری موارد این تقلید، یکطرفه و یک‏جانبه باشد.
بی‏تردید دختران در سنین نوجوانی و آغاز جوانی به شدت تحت تأثیر جلوه‏های بیرونی هستند. جهان بیرون، آنها را فریفته و شیدای خود می‏کند. آنها مبهوت زیبایی‏های تازه جهانی می‏شوند که هیچ شباهتی به توصیه‏های والدین ندارد. ممنوعیت و محدودیت اِعمال شده از سوی پدر و سختگیری‏های خیرخواهانه مادر، اشتیاق دختر را برای یکی شدن با جلوه‏های رنگارنگ و تازه به تازه دنیای پیرامون، بیشتر می‏کند.
«مُد» یکی از همان الگوهای بیرونی است که به آسانی و بی‏هیچ زحمتی به خانه‏ها راه می‏یابد. فرزندان جلوه‏های تازه مد را از کوچه و خیابان و مدرسه به خانه می‏آورند. رسانه‏ها نیز در این میان نقش مؤثر خود را به خوبی بازی می‏کنند. اما پدر و مادر به راحتی در برابر هجوم بی‏امان مدزدگی تسلیم نمی‏شوند. بحث‏های خانوادگی که معمولاً پرتنش و تشنج‏آمیز هم هست، بیشتر در باره مدل مو و رخت و لباس بچه‏هاست. والدین همه مسیرها و همه راهها را امتحان می‏کنند تا الگوهای آشنای سنتی را تحمیل کنند. ترغیب و تشویق به استفاده از الگوهای خودیِ خانواده و تحقیر مدهای عجیب و غریب و خنده‏دار، یکی از آن راههاست. چاره بعدی، تهدید و تنبیه است که تجربه و علم ثابت کرده‏اند همیشه بی‏حاصل است.
دخترهای خانواده‏های متوسط ـ چه از نظر فرهنگی و چه از نظر اقتصادی ـ معمولاً ویژگی‏های زندگی طبقه اجتماعی خود را نمی‏پذیرند. شاید بهتر است بگوییم آنها شیوه زندگی را برازنده شخصیت اجتماعی خود نمی‏دانند. طبقه اجتماعی خانواده یک دختر را نمی‏توان با ارزیابی شیوه‏های رفتاری، گفتاری و نوع پوشش دختر در اجتماع (دبیرستان، دانشگاه، خیابان و ...) معین کرد. «تیپ» اجتماعی دختر در بیشتر موارد با طبقه فرهنگی و حتی اقتصادی خانواده‏اش متفاوت است. این تفاوت در میان دختران اقشار متوسط و پایین‏تر از متوسط به خوبی قابل مشاهده است.
رسانه‏هایی چون تلویزیون، سینما و نشریات مختلف، زمینه‏های آماده و جذابی برای دختر است. امروزه، تلویزیون و مجموعه‏های داستانی رنگارنگش دم‏دستی‏ترین الگو برای نوع لباس‏پوشیدن، مدل اتومبیل و مبلمان و آداب معاشرت است. بی‏میلی دختر نسبت به آداب سنتی و بیزاری از الگوی تحمیلی مادر و پدر، تأثیرپذیری او را از الگوهای بیرونی دوچندان می‏کند.
عاملی که تأثیرپذیری دختر را از جهان بیرون، نسبت به برادرش شدت می‏بخشد، ویژگی‏های شخصیتی و ذاتی است. مهارت‏های کلامی دختربچه‏ها از همان دوران کودکی، سبب می‏شود آنها زودتر از پسرها با دنیای اطراف ارتباط برقرار کنند. توانایی‏های اجتماعی زودهنگام و میل مهارناپذیر دختر به دیده‏شدن و البته زیبا به نظر رسیدن، مهم‏ترین عاملی است که دختر را بسیار زودتر از پسر به سوی اجتماع و هیاهوی پرزرق و برق آن می‏کشاند. بنابراین بسیار طبیعی است که دخترها زودتر از پسرها به دنبال شکل‏های جدید و مدهای تازه راه بیفتند.
در واقع می‏توان گفت مدگرایی افراطی دختران نوجوان ریشه در طبیعتِ متفاوت آنها دارد. تنها مسئله‏ای که باید بدان پرداخت، مسئله مسخ تدریجی دختر نوجوان و یکی شدن با جلوه‏های ظاهریِ متنوع است. آنچه خانواده‏ها را نگران سر و وضع دخترشان در کوچه و خیابان می‏کند، پیروی موقتی دختر از جریان گذرای مد نیست. اشتیاق هرازگاه به آنچه جریان مداوم مد عرضه می‏کند، شوقی طبیعی و بی‏خطر است. آنچه هم خانواده‏ها و هم صاحب‏نظران جامعه‏شناسی را نگران می‏کند، فرو رفتن در این جریان است. «تابع» مد شدن و چشم به راه تازه‏های مد ماندن به اعتیادی بدل می‏شود که فرصت اندیشیدن را از انسان مدزده می‏گیرد. مد یک سرگرمی ظاهری است که پرداختن بیش از حد به آن، سبب می‏شود «روح» به عنوان جنبه بنیادین و برتر هستی آدمی به فراموشی سپرده شود. آرایه‏های ظاهر، زیبایی‏های دست‏نخورده باطن را پنهان می‏کند و رفته رفته آدمی را به یک صورتک زیبا مبدل می‏کند؛ صورتکی که پشت آن یک تهی بزرگ نهفته است.
دخترک نوجوانی که به مد روز بودن لباس و آرایش صورت خود به عنوان یک ضرورت نگاه می‏کند، ضرورت حیاتی آراستگی‏های جان و روح را فراموش می‏کند. او در گذر زمان به یک دست لباس مضحک و یک صورتک رنگ‏آمیزی شده تبدیل می‏شود. از او به عنوان یک انسان همین رنگ‏ها و همین رخت‏ها باقی می‏ماند.
نیرنگِ رنگ، عاقبت سیرت را مغلوب صورت می‏کند؛ و چه حماقت بزرگی است و چه ضرر و زیان بزرگ‏تری است که آدمی اسیرِ نیرنگ «رنگ» شود!
نویسنده: شهلا - زرلکی
منبع : باشگاه اندیشه