یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


عبور از تونل وحشت


عبور از تونل وحشت
«تسوی تینگ یین» نویسنده رمان های پرفروشی است که برای نوشتن رمان آخرش به نام «زندگی دوباره» تحت فشار ناشرش قرار گرفته است. در همین حین با مردی برخورد می کند که سابق بر این با هم دوست بوده اند و چند سالی است که از هم جدا شده اند. ضمن صحبت هایشان می فهمیم که مرد همسرش را طلاق داده و دوباره برگشته تا با او ازدواج کند. تینگ یین با عصبانیت او را رد می کند و از کافه بیرون می زند. بعد از این است که ما وارد جهان داستانی نویسنده یی می شویم که در طول نوشتن دائم فضاها و شخصیت هایی می آفریند که به دلایلی رهایشان می کند و از نو شروع به نوشتن می کند. وی در طول نوشتن رمانش وارد اعماق ذهن خود که پر از ایده های نیمه کاره است و گرفتار شخصیت های مرده و نیمه کاره خود می شود...
سینمای تایلند و هنگ کنگ را بیشتر با فیلم های رزمی و پلیسی می شناسیم تا سینمای وحشت. در واقع سینمای شرق در زمینه ساخت فیلم های ترسناک بسیار نوپا است و این نوع سینما بیشتر متعلق به سینمای غرب و بازتاب همان شرایط تاریخی است. با اینکه ژانر سینمای وحشت در اولین سال های سینمای ناطق به یکی از ژانرهای مهم سینما تبدیل شد (فیلم دراکولا که اقتباسی از یک نمایشنامه بود، اولین فیلم سینمای وحشت به حساب می آید.) ولی در شرق فیلم های ترسناکی که ساخته می شود تا چند سال پیش (شاید هم تا به امروز) فقط رونویسی از همان کار ها است و کار متفاوتی ساخته نشده است.
در «زندگی دوم» هم می توان ردپای فیلم های ترسناک سنتی را دید. فیلم هایی که عموماً از چهره ها و تصاویر غیر معمولی برای تر ساندن تماشاگر بهره می برند، که البته کمی هم صداهای نابهنجار، کات های بی موقع و حرکت های سریع دوربین را به آن اضافه می کنند تا تماشاگر را برای لحظه یی میخکوب کند.در این فیلم از زمانی که نویسنده وارد جهان ذهنی خودش می شود، جهانی شبیه به جهان ارواح، سعی می کند با غافلگیر کردن شخصیت اصلی (یعنی نویسنده) و تماشاگر ( چون به هر حال تماشاگر خود را با شخصیت اصلی که محور حوادث است همراه می کند) از واقعیت داستانی فاصله گرفته و صحنه های ترسناک ایجاد کند. ولی متاسفانه فیلمساز از تکنیک های قدیمی و نخ نما شده یی برای ترساندن تماشاگر استفاده می کند، تکنیک هایی که از فرط به کار رفتن حتی در خود فیلم هم کارایی اش را از دست می دهد و دیگر برای ما عامل ترس نیست بلکه باعث آزار است. مثل گرفتن نمای درشت از بازیگر و ایجاد صدایی مهیب، که بعد از آن دوربین به سرعت از بازیگر فاصله گرفته و نمای دورتری از او را نشان می دهد ( یا برعکس) یا در ابتدا با ایجاد یک فضای خالی و به هم ریخته همراه با سکوتی مطلق، تماشاگر را آماده یک اتفاق ناگوار می کند و بعد از چند لحظه با صدایی نابهنجار، به طور ناگهانی تعدادی جسد از آسمان به روی زمین می افتند و همه را می ترسانند (تکنیکی که چند بار در طول فیلم تکرار می شود.) یا با رفت و آمد مردگان (یا آدم های گل مالی شده) اطراف شخصیت اصلی که به ظاهر زیاد هم نمی ترسد سعی بر ساخت محیطی وحشتناک و دلهره آور دارد. در بخشی از فیلم شخصیت اصلی به جایی وارد می شود که پر از جنین کودکان است، کودکانی که در نطفه سقط شده اند و اجازه زندگی کردن به آنها داده نشده است. فیلمساز با بالا و پایین بردن دوربین و جابه جا کردن آن، همراه با موسیقی پرتحرک، می خواهد به تماشاگر برساند که اینجا جای خطرناکی است، هر چند که ما هیچ وقت متوجه نمی شویم چه خطری شخصیت را تهدید می کند.
تنها گره داستان رد شدن از این مراحل و رسیدن به انتهای گذرگاه است، که البته در تمام مسیر شخصیت بدون هیچ تلاشی از آنها عبور می کند، شخصیتی که نه مثل هری پاتر هوش و ذکاوت خاصی دارد و نه مثل قهرمان قصه ها قدرت بازویی و تماشاگر هیچ وقت نگران او نمی شود. تنها چیزی که باعث نگرانی یا ترس می شود حضور دستی از پشت سر یا شکلک مسخره یی است که صرفاً برای ترساندن او بیرون می آید نه چیز دیگری.
در این فیلم در واقع ما با سینمای وحشت مواجه نیستیم، بلکه با تونل وحشت مواجهیم. تصاویر و اصواتی که شاید ما را در کودکی می ترساند و از جا می پراند، و تجربه ترس های اولیه را زنده می کرد حالا کاملاً مصنوعی و خنده دار به نظر می آید. در اینجا ما هیچ موقعیت اضطراب آوری نداریم بلکه صداها و تصاویر نابهنجاری داریم که اسمشان سینما نیست.
با نگاهی به تاریخ سینما متوجه می شویم که سینمای وحشت در ابتدا با گوشزد کردن وضعیت خطرناک و دلهره آور در خارج از جامعه انسان ها (یا حتی ساخته دست انسان ها) تماشاگران با تجربه ترس در سینما آشنا کرد، با خلق جانورانی که به هیچ عنوان شبیه به آدم نبودند مثل دراکولا و فرانکشتین. بعد از تماشای این فیلم ها ما از اینکه روزی با یک موجود غیرمعمولی مواجه شویم می ترسیدیم (اتفاقی که به ندرت در زندگی کسی می افتد.) اما در سینمای مدرن دیگر ترس و خطر امری بیرونی نبود بلکه از ذهن و درون شخصیت هایی به ظاهر طبیعی و منطقی نشأت می گرفت. شخصیت های معمولی که ما همیشه در اطراف مان می دیدیم و شاید حتی با آنها زندگی می کردیم. در چنین حالتی است که ترس هیچ گاه رهایمان نمی کند و ما را در حالت تعلیق مداوم نگاه می دارد. در واقع بعد از فیلم «روانی» هیچکاک، سینما نوع دیگری از سینمای وحشت را به رسمیت شناخت که به مراتب هولناک تر بود، هر چند که گاهی حتی صحنه وحشتناکی هم در آن فیلم ها دیده نمی شد.
اما تفاوت هایی در این دو نوع فیلم وجود دارد. در انتهای فیلم های ترسناک کلاسیک، هیولا نابود می شود و دوباره امنیت برقرار می شود. اما در نوع دوم تاکید می شود که هیولا را نمی توان نابود کرد، و اگر هم در این فیلم نابود شد، هزاران هیولای دیگر مثل او در اطراف ما هست که از آنها بی خبریم. حالا با این اوصاف فیلم «زندگی دوم» را در کدام نوع سینمای وحشت می توان قرار داد؟،
به علاوه موضوع فیلم «زندگی دوم» هم یعنی برخورد نویسنده با شخصیت هایش، موضوع تازه یی نیست، چه در سینما یا ادبیات. شاید دم دستی ترین آن را در سینما بتوان فیلم «پنجره مخفی» با بازی جانی دپ نام برد، که شاید فیلم «زندگی دوم» تا حد زیادی وام دار آن است. اما چیزی که فیلمساز برای ایجاد وحشت در مخاطب قرن بیست و یکمی فراموش کرده، حس تعلیق است نه ایجاد شوک و غافلگیری.
غیر از تکرار صحنه های مشابهً غافلگیری، و مرده های متحرک، فیلمساز برای سبک کردن بار وحشت فیلم و استراحت دادن به تماشاگر به طور یکی در میان (دقیقاً متناوب) بعد از هر مرحله وحشتناک و پر سر و صدا، یک صحنه سوزناک و عاطفی یا تصویری کارت پستال مانند نشان می دهد. به طوری که در مراحل پایانی فیلم بعد از فرار از دست مردگان از خاک بر آمده، که البته مثل تمام فیلم های شرقی نه به تنهایی بلکه به واسطه راهنمایی های یک مرشدً پیر با محیطی پر از گïل و بلبل مواجه می شویم. خواندن پرندگان روی درخت و لبخندهای دلنشین بازیگر میان این فضای سرسبز، وسط چنین فیلمی فقط باعث خنده تماشاگران می شود، خنده یی نه از سر شادی، بلکه از روی تمسخرً خود به خاطر فریبی که خورده اند.
در انتهای فیلم ما می فهمیم کودکی که شخصیت اصلی را در تمام مراحل دشوار کمک کرده است، کودک سقط شده نویسنده است. که حالا رشد کرده، بزرگ شده و دائم از مادرش شکایت می کند که چرا این کار را با او کرده است. بدون اینکه بدانیم چرا تا به اینجا واقعیت را نگفته بود و شکایتی نداشت. البته در طول فیلم سوال های زیادی ایجاد می شود که هیچ کدام جواب نمی گیرند. سوال هایی که یک فیلم پیرنگ محور (فیلمی که هیچ کدام از آدم های آن شخصیت نمی شوند و ما فقط با یک سری تیپ طرف هستیم؛ نویسنده، عاشق، کودک معصوم...) حتماً باید جواب آنها را به تماشاگر بدهد تا از روایت فیلم جا نماند و شخصیت را تا انتها همراهی کند.اکران فیلم های خارجی در سینماهای ایران اتفاق خوبی است که در این وضعیت وانفسای فیلم های ایرانی می توان به واسطه آنها تماشاگر را به سینما کشاند و سرمشقی برای فیلمسازان ً فیلم نبین ایرانی ایجاد کرد. هر چند با سیاه کردن بدن بازیگران و تیره کردن بعضی از صحنه ها از کیفیت فیلم کاسته می شود.
▪ «زندگی دوم » Re-cycle
کارگردان؛ اوکسایدینگ چون، متولد سال ۱۹۶۵ هنگ کنگ. بازیگران؛ آنجلیکا لی،لارنس چو، سی یو، مینگ لائو. محصول مشترک سال ۲۰۰۶ سینمای هنگ کنگ و تایلند.
مهدی فاتحی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید