یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


محاکمه تاریخ از عاشورا تا امروز


محاکمه تاریخ از عاشورا تا امروز
من قاضی‌القضاتم که مرگ مرد مهر کردم به مهر" " یکی از نمایش‌های بخش ویژه همایش آئین‌های عاشورایی است که با محور قرار دادن حادثه عاشورای حسینی، روایتی هوشمندانه از جبر ظالمان، مظلومیت عدل و سکوت جمعیت را فرا روی مخاطبش قرار می‌دهد. ‌
مهمترین مشخصه کار قادری که نخست باید آن را در حوزه آفرینش متن مورد بررسی قرار داد، خارج ساختن موضوعیت رخداد نمایشی از ظرف زمان و مکان است. گرچه داستان و روایت اصلی نمایش قصد دارد واقعه عاشورا را به عنوان رویداد اصلی مطرح کند و با توجه به مناسبت اجرایی مورد پرداخت قرار دهد، اما قادری هیچ گاه اثرش را به رخداد عاشورا و آن چه که در صحرای کربلا‌ بر امام حسین(ع) و خاندان رسول الله(ص) می‌گذرد محدود نکرده و برعکس تلا‌ش کرده تا این واقعه را همچون موضوعی قابل تکرار و مضمونی همیشگی، به عنوان یک هشدار تاریخی، اجتماعی و انسانی مورد اشاره قرار دهد.
بنابراین"من قاضی‌القضاتم... " با چنین رویکردی و با محوریت شخصیت یک زن که ماهیت حضورش در تاریخ سیال است، حتی از واقعه سال ۶۱ قمری به عقب‌تر رفته و با قرار دادن وجدانی انسانی و تاریخی به نام مریم مجدلیه بستر رویدادهای مشابهش را وسیع‌تر کرده است. با چنین پرداختی حتی می‌توان حدس زد که دامنه مخاطبان اثر و تعمیم‌پذیری موضوع داستان از آن چه به نظر می‌رسد نیز گسترده‌تر شده باشد، چرا که وجود مریم مجدلیه و صحبت او درباره تصلیب عیسی(ع)، از طرفی ظلم جمعی و جبر یهودایی بر مسیح را در کنار سکوت جمعیت و حکم جابرانه قاضی شریح در زمانه امام حسین(ع) قرار می‌دهد و در ادامه عمق فاجعه و مظلومیت کربلا‌ئیان را در مقابل آن چه بر مسیح(ع) گذشته ـ از زبان مریم مجدلیه که شاهدی آگاه به هر دو ماجراست ـ بسیار سخت‌تر و دشوارتر معرفی می‌کند. ‌
آن چه در مورد نمایش نصرالله قادری و در مقایسه با بسیاری از آثار مذهبی دیگر ـ با موضوع عاشورا ـ به نظر مهم می‌رسد همین تکثیر واقعه در زمان و مکان و از میان برداشتن محدودیت‌های جغرافیا و دوران است که به دنبال آن گستردگی و انتشار همیشگی محتوا و ژرف ساخت معنا می‌شود. ‌
زن نمایش، روایت را این گونه آغاز می‌کند:<این واقعه به سال ۶۱ قمری اتفاق افتاد.> و با فاصله کمی از آغاز همین زن که جیران است در چرخشی نامحسوس تغییر نام می‌دهد و خودش را مریم معرفی می‌کند:<منم جیران که از جلجتا آمده‌ام؛ آن زمان مریم‌ام‌می‌خواندند، مجدلیه! و امروز جیرانم.> زن در ادامه و بدون این که تغییر یا ترفندی در کار باشد به تاریخ امروز اشاره می‌کند و از سال ۲۰۰۸ میلا‌دی و ۱۴۲۹ قمری می‌گوید. بدین ترتیب نمایش از همان ابتدا محدودیت و قید و بند زمان را از میان برمی‌دارد و با تغییراتی اندک(شاید با صدا و افکت و حتی با حرکت) جغرافیا و مکان را نیز از وابستگی به یک رویدادگاه مشخص جدا می‌کند. بنابراین سه محدوده تاریخی تصلیب عیسی(ع)، شهادت امام حسین(ع) و حادثه بمب‌گذاری در بین‌الحرمین در همنشینی با یکدیگر و در اشتراک با موضوع جبر و مظلومیت یا آن چه که قادری اصرار دارد آن را بنامد ـ ترور ـ وسعت می‌یابند. موضوع به جای قرار گرفتن در تاریخی دور به راحتی امروزی می‌شود و نزدیکی‌اش به دنیا و جهان، مخاطبان امروزی را در معرض بازخورد با تماشاگر می‌گذارد.
در این گستره موضوعیت و محتوا اهمیت و تاکیدی ملموس‌تری پیدا کرده و تاثیر بیشتری نیز بر مخاطبان می‌گذارند. قادری حتی به تاثیری این چنینی نیز در سیستم ارتباطی نمایش‌اش اکتفا نکرده و در چند فصل از نمایش با خارج ساختن بازیگران از محدوده صحنه، فاصله میان تماشاگر و اجرا را از بین می‌برد و با این کار واقعه و اتفاق را از امروز به لحظه می‌آورد و با قرار دادن بخشی از میزانسن‌ها در میان تماشاگران ـ البته به صورت هدفمند و با رعایت پیش زمینه‌های تاثیرگذاری ـ مخاطبش را غافلگیر می‌کند، در محاصره می‌گیرد، به او هشدار می‌دهد و حتی شاید محکومش می‌کند. ‌
این اتفاق تقریباً آن جایی روی می‌دهد که دیگر تماشاگر با حوادث و رویدادهای مورد بحث در نمایش آشنایی پیدا کرده است؛ جیران، جابر(یا همان قاضی را) به ظلم بر علیه حسین(ع) و صدور حکم محکوم می‌کند. قاضی از پذیرفتن اتهام طفره می‌رود؛ جیران(یا همان زن) مدام وجدان قاضی را مورد سوال و بازخواست قرار می‌دهد:<آیا تو ندیدی که پیکرش را... پس آن پیکر خون آلود را زیر سم اسبان... آیا تو ندیدی که... ندیدی که رجالگان بر گرد آن حضرت حلقه زدند...> با بیان چنین بازخواست‌هایی بازیگران از صحنه پایین می‌آیند و در کنار تماشاگران قرار می‌گیرند، که یک باره قاضی توان مقاومت در مقابل حقیقت را از دست می‌دهد(تاکید می‌کنم که این اتفاق در کنار تماشاگران رخ می‌دهد) و فریاد می‌زند:<دیدم، دیدم، دیدم>...! و حالا‌ که در کنار جمعیت مخاطبان ایستاده ادامه می‌دهد:...< تنها این من نبودم، چون همه دیگر مردم سکوت کرده بودند.>
نصرالله قادری علا‌وه بر آن که داستان‌ها و رویدادهای موضوعی‌اش را به لحاظ موضوعی در ساختاری قرار داده که همیشگی شده و در تاریخ ادامه پیدا می‌کنند، به لحاظ محتوایی و حتی کارکرد، تاثیرات ژرف ساختی نمایش‌اش را بیشتر به مخاطبانش نزدیک کرده است. او همان گونه که با یک گفتار کوتاه:<اینک امروز است>! و پایین آمدن بازیگر از صحنه، اجرا را به تماشاگر نزدیک می‌کند، در گستره ژرف ساختی‌و حتی کارکردهای هدفمند مضمونی نیز با یک گفتار کوتاه برگرفته از موضوع داستان:<پس چرا این مردمان چیزی نمی‌گویند؟> تماشاگرش را در همین امروز و در همان لحظه مورد خطاب قرار می‌دهد و زیرکانه بازخواست می‌کند. همین جاست که جیران یا مریم در محکومیت قاضی شریح و پناه گرفتن در سایه سکوت مردم فریاد می‌زند:<شما مردمان را ترسانده‌اید و دهان‌ها را بسته‌اید>!
قادری علا‌وه بر ساختار و محتوای نمایشنامه این جریان جانشینی و همنشینی موضوع و زمان را در حوزه اجرای نمایش نیز به خوبی مورد پرداخت قرار داده است. شاید شاخص‌ترین عنصر دیداری که همزمان با تلفیق و در هم تنیدگی روایت‌های داستانی و پیچش‌های نامحسوس دوران‌ها و زمان‌ها در هم، روی صحنه نمایش به چشم می‌آید مرکز رویدادگاه باشد. درست در وسط صحنه، یک اختلا‌ف سطح، رخدادگاه اصلی را که محدوده دایره‌ای شکل(گرد) است به وجود آورده است. روی این سطح گرد چوبی به صورت افقی قرار داده شده که به راحتی توسط بازیگران به حرکت درمی‌آید و همزمان با حرکت زمان، ابعاد و هندسه صحنه را هم به گردش درمی‌آورد.
این دکور کاربردی که در خدمت خلق میزانسن هم قرار گرفته حالا‌ می‌تواند به ابزاری برای دیداری کردن تغییرات نامحسوس(اما موجود) زمان و تاریخ هم تبدیل شود. اگر اشتباه نکرده باشم در بیشتر صحنه‌های مربوط به امروز، این چوب متحرک مماس بر طول صحنه قرار می‌گیرد و به کلیت آن عمق می‌بخشد. در این حالت کمتر چیزی از دید تماشاگر پنهان است و وسعت ساکن دیداری به عمق و تحرک بیشتر(امروزی‌تر) نزدیک شده است(مثلا‌ً در صحنه‌های بمب‌گذاری بین‌الحرمین و صحنه پایانی.) در عوض آن جا که زمان به عقب بازگشته و داستان تاریخی دورتر از امروز را روایت می‌کند، این چوب متحرک بر عرض صحنه مماس می‌شود و ضمن محدود کردن عمق صحنه از تحرک و ملموس بودن جنبه‌های دیداری می‌کاهد و حتی امکانی فراهم می‌آورد که جنبه‌های پنهان بیشتری در اجرا و در مقابل تماشاگر به چشم بیایند. (حتی قاضی نیز در این حالت می‌تواند خود را در پشت چوب متحرک پنهان کند...)
علا‌وه بر این گرچه صحنه نمایش قادری زیبا نیست و اندکی شلوغ به نظر می‌رسد و رنگ‌های تند قرمز و سبز خیلی در آن به چشم می‌آید اما در بررسی کارکردهای اجزای دیگر آن، از سطح دایره‌ای شکل و حسی که از زمان و گردش در ذهن ایجاد می‌کند،‌در انتهای صحنه گرفته تا سنگ‌ها که به دست می‌آیند و موسیقی و ریتم را با صدایشان می‌آفرینند و نمادی چون سیب که در این نمایش جانشین مفهوم تازه‌تری شده و... می‌توان به تفضیل صحبت کرد و در مورد نقش و تاثیر هر کدام از آن‌ها ـ در کنار ماسک‌ها ـ بحث کرد؛ که متاسفانه حجم اندک این نگاه تفسیری به نمایش حتی اجازه پرداختن به جزئیات و نقش بسیاری از حرکات بدن و طراحی حرکت بازیگران در صحنه را هم مقدور نمی‌کند.
در پایان تنها می‌توان تلا‌ش بازیگران نمایش ـ مهرخ افضلی و بهرام تشکر ـ را در ارائه نقش‌های متعدد مورد اشاره قرار داد. تشکر و افضلی(تقریباً هر دو به یک اندازه) در به اجرا درآوردن حرکات دشوار و بیان گفتار و زبان دشوارتر متن ثقیل"من قاضی‌‌القضاتم... " موفق عمل کرده‌اند. علا‌وه بر این سرعت کار این دو بازیگر در ترکیب اندام‌واره‌های پیوسته حرکات نمایشی و ورود و خروج تند و نامحسوس به فضای روایت‌های متعدد را نیز می‌توان از محاسن کار آن‌ها در حوزه بازیگری به شمار آورد. ‌
نمایش"من قاضی‌القضاتم... " که این روزها و همزمان با نیمه اول ماه محرم در تالا‌ر سنگلج روی صحنه می‌رود را می‌توان در میان آثار متعدد مذهبی که به موضوع عاشورا و محتوای این حماسه بزرگ مذهبی پرداخته‌اند، به لحاظ سبک اجرا، پرداخت نامحدود به موضوع، دخالت دادن دوران معاصر و حتی امروز در روایت و موضوع و دستیابی به بیانی متفاوت در طرح موضوع عاشورا و عدالت و جبر نمایشی، موفق و تاثیرگذار ارزیابی کرد.
مهدی نصیری"
منبع : روزنامه سیاست روز


همچنین مشاهده کنید