شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


یک گزاره تاریخی -‌ اسطوره‌ای ناتمام


یک گزاره تاریخی -‌ اسطوره‌ای ناتمام
تراژدی‌ها معمولا برآیند یک شرایط غیرطبیعی اجتماعی، سیاسی و اخلاقی یا تضاد و تقابل حقوق فردی و اجتماعی و در نهایت حاصل بروز رخدادهایی است که گاهی هم غیرقابل انتظارند. در هر حال، وجه غافلگیرکننده‌ای دارند و همزمان می‌توانند باب تفکر را در رابطه با علت‌یابی رخدادهای فاجعه‌آمیز به روی تماشاگران تئاتر بگشایند.
در اغلب تراژدی‌ها نوعی انسان‌شناسی و هستی‌شناسی هم به صورت آمیزه‌ای جدایی‌ناپذیر همواره وجود دارد که از داده‌های روانشناختی، جامعه‌شناختی و زیبایی‌شناختی بسیار بالایی برخوردار است. در حقیقت، همین‌ جامعیت و ژرف ساخت‌های درون متنی است که روساخت نمایشنامه‌های تراژیک را برای اجرای روی صحنه بسیار نمایشی، دراماتیک و قابل اعتنا نموده است.
اما شرط لازم و کافی برای اجرای این تراژدی‌های کلاسیک، ارائه یک رویکرد و ذهن‌یافت نوین و تطبیقی را الزامی می‌کند تا به «الگوسازی» و بداعت کاربردی تاثیرگذاری بینجامد وگرنه تکرار الگوهای دیگران، آن هم به طور ناقص و بی‌شکل راه به جایی نمی‌برد.
تراژدی «آنتی‌گونه» اثر سوفکل به کارگردانی هوشمند هنرکار که در سالن اصلی تالار مولوی اجرا می‌شود، ضرورت نگاهی ‌ ولو اجمالی به تراژدی را ایجاب کرده است؛ تراژدی‌های یونانی ریشه در مراسم آیینی و مذهبی یونان باستان دارند و هر سال در جشن‌های سالانه آتن و به بهانه پیروزی‌های یونان در مسابقات اجرا می‌شده‌اند. عناصر موضوعی اولیه این تراژدی‌ها عمدتا برگرفته از تاریخ اسطوره‌ای یونان باستان بوده است.
● برانگیختن عواطف و احساسات
در ساختار این تراژدی‌ها نویسنده می‌کوشد وحدت زمان، مکان و حادثه را حفظ نماید و سیر شکل‌گیری رخداد اصلی و حوادث فرعی در داستان را با اتکای بر عقل‌اندیشی و سپس عاطفه‌ورزی تماشاگران چنان پیش ببرد که به تزکیه نفس یا «کاتارسیز (Catharsis)» منجر شود. ضمنا محتومیت و سرنوشت گریزناپذیر و نیز گاهی اشتباه‌ و خطای خود پرسوناژ محوریت دارد و البته چرخه داستان همان‌طور که قبلا اشاره شد، حاوی داده‌هایی تاریخی، اسطوره‌ای، روانشناختی و حتی زیبایی‌شناختی عمیقی است که تماشاگر را در مورد انسان، زندگی و سرنوشت به تفکر وا می‌دارد. توجه به موارد فوق ‌نکته‌ای الزامی و محوری را اقتضا می‌کند: اجرای تراژدی نباید صرفا صوری جلوه نماید، بلکه حتما باید به عواطف و احساسات درونی تماشاگران راه یابد و نظم یا بی‌نظمی پیشین ذهن و حواس او را به نفع درک موقعیت پرسوناژمحوری نمایش، بر هم بزند و در چارچوب نظم و شاکله عاطفی نوینی به آن فرم بدهد، طوری که تماشاگران، خود را در برابر رخدادهایی قانونمند، علت‌دار و دارای یک محتومیت غایی ببینند و به دادن احکامی عاطفی و ذهنی برانگیخته شوند؛ این مستلزم آن است که هیچ‌یک از پس‌زمینه‌ها و داده‌های متن ناپیدا یا کم اهمیت جلوه نکند.
در نمایشنامه آنتی‌گونه، آنجا که هیمنه و اقتدارگرایی کرئون مطرح است مضمونش باید نه صرفا در گفتار، بلکه در حرکت، ژست و حتی فیگور که جزو ارکان و مراودات حرکتی غیرگفتاری تئاتر محسوب می‌شوند، به مخاطب منتقل گردد و در این میان، اهمیت عتاب و مقابله جسورانه آنتی‌گونه با کرئون که جوهره و عصاره موضوعی این نمایش است فراموش یا کمرنگ نشود.
سوفکل این نمایشنامه را که یکی از بهترین آثار او به شمار می‌رود، در دوره پریکلس، یعنی اوج شکوفایی فرهنگ و تمدن یونان باستان نوشته است و در حقیقت تراژدی میانی تراژدی‌های سه‌گانه «اودیپ‌شاه»،‌ «آنتی‌گونه» و «اودیپ در کولونوس» است. سوفکل معمولا به روانشناختی پرسوناژها و نیز به قرینه‌های غیر اسطوره‌ای و واقعی پرسوناژهایش در جامعه نیز نظر دارد؛ آنچه او می‌آفریند، گرچه برآمده از ذهن هستند، اما صرفا ذهنی و تخیلی به حساب نمی‌آیند. ضمنا باید یادآور شد که او یک تراژدی‌نویس تقدیرگرا هم هست.
داستان نمایشنامه آنتی‌گونه در اصل ادامه داستان نمایشنامه اودیپ شاه است که در آن دو پسر اودیپ همدیگر را می‌کشند و کرئون بر تخت می‌نشیند و علت اولیه تراژدی بعد از کشته شدن این دو برادر به فرمان کرئون مربوط می‌شود: او دستور نامتعارف و غیرمرسومی صادر می‌کند، مبنی بر این که جسد یکی از این دو برادر، یعنی جسد پولی نیس به جرم خیانت به کشور در جای خود بماند و دفن نشود. همین فرمان ناروا به تقابل و رویارویی آنتی‌گونه با کرئون می‌انجامد. آنتی‌گونه جسد برادرش را دفن می‌کند و خودش توسط کرئون به مرگ محکوم می‌شود، اما این مرگ چند مرگ دیگر به همراه دارد: همون پسر کرئون و نامزد آنتی‌گونه و سپس مادرش یعنی همسر کرئون نیز می‌میرند و یک فاجعه به چند فاجعه منجر می‌شود.
در این نمایشنامه علاوه بر جاه‌طلبی، فردگرایی، خودگرایی و اگوتیزم (Egotism) و قدرتمداری بی‌چون و چرا، زمینه زیبایی‌شناختی یک دوآلیزم (Dualism) مبتنی بر تقابل خیر و شر، عدالت‌جویی و بی‌عدالتی یا رویارویی زیبایی و زشتی نیز در بطن اثر تسری یافته، که به شکلی بدیهی ارائه میزانسن‌ها، صحنه‌ها و حرکات معین و دلالت‌گری را که همگی همانند نشانه‌های مفهومی بصری جلوه نمایند، الزامی نموده است.
● فرمانروایی که زیاد می‌نشیند
در اجرای آنتی‌گونه این رخداد مهم حادث نشده است. غیر از صحنه‌هایی که در آن آنتی‌گونه و خواهرش با حالات و ژست‌های نمایشی زیبا نسبت به هم همگرایی نشان می‌دهند، با صحنه‌های نمایشی قابل تاملی روبه‌رو نیستیم؛ حتی در رابطه با همین صحنه هم می‌توان گفت که الزامی بر راهیابی چنین خواهری به روی صحنه نبوده و او می‌‌توانست یکی از زنان دیگر باشد. میزانسنی که برای حضور اقتدارمند کرئون در نظر گرفته شده، گرچه یکی از ویژگی‌هایش فاصله محل استقرار او از زمین است، ولی لازم بود که در بالا جولانگاهی نسبی داشته باشد و تا آخر نمایش مثل آدم‌های ناتوان روی تخت بی‌قواره‌اش ننشیند؛ این نشستن زیاد حتی اگر به منظور ترس از جدا شدن از سلطنت و اقتدار در نظر گرفته شده باشد برای دنیای نمایش قابل‌قبول نیست. تماشاگر بیشتر به برون‌نمایی درون‌ بی‌مهار و تجاوزگر کرئون نیاز دارد تا بتواند میزان وحشیگری، بی‌رحمی و خودمداری او را بشناسد.
میزانسن‌های غلط در نمایش آنتی‌گونه قابلیت‌های بازیگران را به بند کشیده است
این میزانسن غلط همه قابلیت‌های بازیگر توانمندی مثل کاظم هژیر آزاد را به بند کشیده است و او را در حد پرسوناژ یک تئاتر عروسکی نشان می‌دهد. نشستن زیاد حتی گاهی خود بازیگر را خسته می‌کند و البته گناه آن فقط به گردن کارگردان است، اما کاظم هژیر آزاد به رغم چنین محدودیتی از بیانش خیلی خوب استفاده می‌کند.
در اجرای نمایش آنتی‌گونه برای برون‌نمایی هرچه بیشتر متن، می‌شد به شیوه تئاتر مدرن از بک پروجکشن هم استفاده کرد و تصاویری از تقابل یک فرشته و یک شیطان را به صورت نوبتی و گاه با هم در یک صحنه نشان داد، طوری که هر تصویر با موقعیت آنتی‌گونه و کرئون به شکل یک داستان مجازی در پس‌زمینه صحنه و هم‌ارز با داستان اصلی نمایش پیش برود.
جمع شدن گروهی از بازیگران در پایین تخت کرئون و حرکات آنان هیچ عادت یا مراسم آیینی و حتی واکنشی قابل فهم را به نمایش نمی‌گذارد و به نظر می‌آید بیشتر برای پر کردن صحنه تدارک دیده شده است: کارگردان می‌توانست از این شکل‌دهی‌ها با به کار بردن جامه‌های سیاه برای نشان دادن عزاداری بعد از مرگ آنتی‌گونه استفاده نماید و با تاکید بر تکیدگی آدم‌ها و حالات غم‌نما و تنگ‌دلانه آنها و حتی ژست‌ها و حرکات دافعه‌مند و اکراه‌آمیزشان نسبت به کرئون، صحنه‌های گروهی را شکل‌دهی کند. حتی جا داشت کرئون را از روی تخت پایین بیاورد و گروه بازیگران به عنوان تمثیلی از عتاب و ناخشنودی مردم به اطراف بگریزند و او را تنها بگذارند.
● اجرای کم‌رمق
صحنه‌ای که بازیگران شمع‌هایی در دست دارند می‌توانست شکل‌دهی مناسب‌تری داشته باشد. در کل، آنچه روی صحنه اجرا می‌شود، صرفا نمایه‌ای از لایه بیرونی و سطحی نمایشنامه «سوفکل» است. عتاب و خشم آنتی‌گونه و شیوه تقابل او در برابر کرئون که مهم‌ترین و محوری‌ترین بخش نمایش به حساب می‌آید، چندان دراماتیک و تاثیرگذار نیست، ضمن آن که می‌شد صحنه مرگ آنتی‌گونه و امون را به شکل ابتکاری و بدون صدا و دیالوگ در یک سوی تاریک صحنه و با استفاده از نور موضعی به عنوان پس‌زمینه نشان داد و بر هیمنه فاجعه افزود. خنده غیرقابل انتظار تیرسیاس بعد از گریه، نالیدن و ملامت‌هایش در مقابل کرئون همه روشن‌بینی‌ها و ژرف‌اندیشی‌های او را زایل کرده و او را در حد یک نابینای ناتوان و سطحی‌نگر معرفی کرده است.
بازیگران در تنگنای محدود میزانسن‌ها گرفتار شده‌اند. با وجود این، می‌توان به بیان زیبای کاظم هژیر آزاد و بازی خوب آزیتا نوری وفا و شیدا ابراهیمی (در برخی صحنه‌ها)‌ اشاره کرد. طراحی صحنه جوابگوی اجرای متن نیست، زیرا کاربری نمایشی قابل توجهی پیدا نکرده است.
تنظیم و اجرای موسیقی توسط شهرام نجاتی تا حدی به کمک نمایش آمده و گاهی با ضرباهنگ اخطارگونه‌ای، بروز حادثه‌ای را اعلام می‌نماید. طراحی نور کریم جوانشیر نیز در حد و نیاز همین اجراست. طراحی لباس سیما سامانی نیز تا حدی جوابگوی الزامات محدود نمایش است، اما استفاده از قطعات پارچه‌ای بلند ضرورت نمایشی ندارد.
اجرای نمایش آنتی‌گونه به کارگردانی هوشمند هنرکار طوری است که گویی بخش‌هایی از دیالوگ‌ها، بخصوص دیالوگ‌های آنتی‌گونه حذف یا تغییر داده شده است. در هر حال، اجرای کم‌رمق این نمایش از تاثیرگذاری تراژدی کاسته و تقلاهای پایانی اجرا هم نتوانسته سردی، یکنواختی و بی‌حسی نمایش را جبران کند؛ در نتیجه همه چیز به یک گزاره تاریخی اسطوره‌ای ناتمام تبدیل شده است.
حسن پارسایی