یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


داستان زندگی و نمایش


داستان زندگی و نمایش
نمایش مجلس شبیه مرگ و زندگی نمایشی است برخوردار از نمایشنامه ای چندبُعدی با ابعاد فلسفی ، اجتماعی، هنری. در این نمایش به زندگی زن و مردی بازیگر پرداخته می شود که در نمایش های خیابانی بازی می کنند، در برابر محدودیت های زندگی می ایستند، آنها با تعزیه حضور خود را در صحنه حفظ می کنند، درباره روح و روان یکدیگر به گفت و گو می نشینند و حتی فلسفه « ‎مرگ و زندگی » و علت رفتارهای نابهنجار اشخاص تاریخی چون رستم را به پرسش می کشند.
احمد علامه دهر، بازیگری تواناست که سال ها در تئاتر و تلویزیون نقش های مهمی را بازی کرده و در این نمایش نقش های جلال، موافق خوان تعزیه ، رستم و بویژه سیاه را با انعطاف بدنی و بیانی قوی وشگفت آوری بازی می کند ‎ او در این نمایش کاملاً بجا و حساب شده دو نوع بازی حسی و تکنیکی را به طور متوالی و باورپذیر در صحنه های مربوط به نمایش می نهد. بازیگر دیگر این نمایش ساقی عقیلی است که با بیش از ۳۰سال سابقه در زمینه نقالی و بازیگری (و آموزش بازیگری و نقالی ) به عنوان اولین زن نقال ایران شناخته شده که نقل های گوناگونی را در ایتالیا (چرویا، تورینو، رم)، کانادا ( تورنتو، اوتاوا)، فرانسه (موزه لوور)، دانمارک، جشنواره های فجر، آئینی سنتی، بانوان، ماه، کانون ها، وزارت کشور، میراث فرهنگی، صدا و سیما ، شهرها و مراسم های مختلف اجرا کرده و می کند و با استفاده از این پیشینه، نقش های مختلف این نمایش را با تسلط اجرا کرده است ‎ رحمان حقیقی (کارگردان نمایش ) نیز در فیلم ها و سریال های مختلفی به عنوان دستیارکارگردان و بازیگر همکاری داشته و اگرچه در طول نمایش به عنوان مرشد حضور دارد بازیِ کوتاهش که به شکل یک عروسک یا آدم آهنی حرکت می کند، قابل توجه ترین حضور او به عنوان بازیگر در این نمایش بوده و بیان پرانرژی و رسای او تحسین برانگیز است. بازیگری که نقش مبارک را بازی می کند نیز از انعطاف بدنی قابل توجهی برخوردار است .
شاید لایه های فلسفی و اجتماعی و ‎ در این نمایش واضح و علنی به نظر نرسد ؛ البته این به خودی خود ( فی نفسه ) یک ویژگی منفی نمی تواند باشد ‎شاهکارهای دراماتیک جهان مانند اودیپ شهریار، هملت، وویتسک و مانند اینها نیز علیرغم برخورداری از لایه های عمیق فلسفی و اجتماعی، فرم و ظاهری ساده دارند که در اجرا قابل توجه و فهم تماشاگر عام می تواند باشد ‎
از ویژگی های دیگر این نمایش تقسیم بندی دقیق صحنه ها از نظر شادی آور یا جدی بودن است هرگز در صحنه های مذهبی شوخی های نمایشی دیده نمی شود و این هم حرمت مذهب و عرف جامعه را حفظ کرده است و هم حرمت ماه محرم را. چرا که در همین ماه مقدس محرم، جشن های انقلاب اسلامی را داریم و همه رسانه ها نیز در شادی آور بودن این جشن ها می کوشند و این هرگز مغایر با شأن ماه محرم و شخصیت والای سیدالشهدا (ع) نیست؛ شأنی که به بهترین وجه در این نمایش با هنر هنرمندان نمایش درباره آن سخن سرایی و تصویرنمایی می شود.
این نمایش همچنین کلکسیونی از نمایش های ایرانی است : نقالی، تعزیه، سیاه بازی، خیمه شب بازی و بازی های نمایشی زنانه.
وقتی در پایان نمایش از مرگ دو بازیگر سخن گفته می شود نوعی بازشناسی اتفاق می افتد : آیا ملوک ، وجدان جلال نیست براساس روایات دینی هرکس با کسانی که دوست دارد محشور می شود و فرشته ای نیز بر مرده ظاهر می شود که فرشته اعمال او است آیا ملوک ، فرشته اعمال جلال ـ شخصیت بازیگر نمایش ـ نیست که آمده تا جلال را از دنیا به آخرت یا از برزخ به جایگاه ابدی اش ببرد و چون جلال، بازیگر بوده به شکل پارتنر ( نقش مقابل) او بر او ظاهرشده است.وقتی در پایان ، کادر چوبی به جلوی صحنه آورده می شود و آخرین دیالوگ مرشد گفته می شود (:« یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود.») این پرسش پیش می آید که آیا ادامه نقل مرشد در تماشاگران نخواهد بود
در اواخر نمایش جلال می گوید:« تو شاهنومه شعرمون کردند ، تو پرده خونی نقش مون کردند، تو سیاه بازی مضحکه شدیم و مضحکه کردیم، عروسک هایی شدیم تو خیمه شب بازی، شمر شدیم و آب ندادیم ‎ .» یا در جای دیگر: « قصه ها هموناست فقط آدماش عوض می شن» به یاد شعر مولوی می افتم: «هر دم به رخی آن بت عیار بر آمد ‎ ». آیا نمی توان ردپای این مفاهیم را تا خیام، سهراب سپهری، نیچه، ادیان، اساطیر و فلسفه های شرق و غرب دنبال کرد
نشانه ها و اشاره های امروزی در این نمایش، آن را امروزی و قابل درک تر می کند، مانند: حضور زن در نمایش خیابانی، لعنتی ( به انگلیسی)، ریاست جمهوری اوباما ، ددم یاندی ننه ( ترکی )، لهجه اصفهانیِ ننه جلال، چند صباحی را هم به شمر بودن بگذرون، مخ اش را به کارگرفته و .
سالن نمایش خانه نمایش، بلک باکس است که فضای اجرا را خودمانی و صمیمی می کند ‎این ویژگی، ارتباط تماشاگران را با اجرا هر چه بیشتر کرده است . در این اجرا به یاد نظر گروتوفسکی می افتیم که هرچه تعداد تماشاگران کمتر باشد، تئاتر، بیشتر و بهتر به وقوع می پیوندد .
در انتهای صحنه یک پرده نصب شده که در طول اجرا با توجه به موضوع صحنه ها کنار می رود و تصویر رستم و تهمینه، رستم و سهراب، ابن ملجم و علی ( ع )، شمر و ابوالفضل ( ع ) و نمایش عروسکی در آن با بازیگران زنده به نمایش گذاشته می شود. این تکنیک، تنوع تصویری نمایش را با ژست های متنوع و تصاویر رنگارنگ تقویت کرده، نمایش را تئاتریکال تر می کند و به تماشاگر این امکان را می دهد که داستان را در دو سطح ببیند: اول در کلام و بازی بازیگران و دوم در ژست های درون کادر عقب صحنه. این کادربندی و ژست های درون آن نوعی بیگانه سازی (Verfremdung ) (فاصله گذاری ) را به وجود می آورد در این کادر، ژست ها، میزانسن ها و گریم، نقاشی های مینیاتور دوره قاجار را به یاد ما می آورد و رنگ های به کارگرفته شده در این کادر عبارتند از زرد، سبز ، سرخ، سفید، آبی فیروزه ای، نارنجی و رنگ های روشن دیگر اما می توان پیشنهاداتی را نیز به کارگردان این نمایش ارائه داد. می شد از کادر عقب صحنه استفاده بیشتری انجام داد و تصاویری را گاه متضاد با دیالوگ ها به کارگرفت؛ بخش زیادی از نمایش در نور تخت می گذرد و می شد از سایه روشن استفاده بیشتری کرد؛ فرم اجرا گاهی خیلی سنتی و موزه ای شده و ارتباط تماشاگر مدرن امروزی با آن سخت می شود. جا داشت صحنه های سوررئالیستی بیشتری در نمایش به کارگرفته می شد و گاهی دیالوگ ها، تصاویر و میزانسن های تفکربرانگیزتر، پیچیده تر و فلسفی تری را به ذهن می آوردند .
علی فرهادپور
منبع : روزنامه ایران