پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


پنهان در خانه شیشه‌ای


پنهان در خانه شیشه‌ای
همه تلاش "لورکا" در راستای "نقد سنت" که معطوف به بازنمایی شرایطی کاملا انضمامی است و در چارچوب درامی روستایی نمود می‌یابد، در بازخوانی رضا گوران از "یرما"، جایش را به کوشش نافرجامی می‌دهد که نه از عهده تبیین مؤلفه‌های متن برمی‌آید و نه سر آن دارد که جهانی مستقل و دیگر را بازآفریند.
"یرما" به روایت گوران در میانه راه بازخوانی متوقف می‌شود تا در اجرا، نه نشانی از لورکا بر جای بماند و نه اثری از خوانش، مجال بروز یابد؛ و این معلول انتزاعی است که یرما را از شرایط انضمامی متن لورکا جدا می‌کند و ناتوان از قرار دادن او در منطق و جهانی دیگر،‌ وی را در خلاء رها می‌سازد!
بازخوانی گوران از یرما، بیش از هر چیز مبتنی بر ساده کردن متن در راستای شیوه اجرایی است که "آنیموس" و "یرما۲" را در کنار "ویکتور" و "خوان" می‌نشاند، ناتوان از آن که بتواند منطقی برای این هم‌نشینی تعریف کند.
حذف اشخاص نمایشنامه لورکا‌، تو‌أم با جایگزینی شخصیتی به نام آنیموس نیمه مردانه زن در تفکر یونگ است که در نبود دیگران، تنها بار بیان دیالوگ‌های آنان را به دوش می‌کشد و در همین راستا، حذف و افزوده‌ها به متن، صرفا در جهت هر چه بی‌هویت‌تر کردن اجرا کارکرد دارد.
اجرایی که در آن "سترونی" یرما، قربانی تأکید بیش از حد نمایش بر پررنگ جلوه دادن عشق ممنوعه ویکتور و یرما به یکدیگر می‌شود و شخصیت آنیموس با سخنان آتشین‌اش، جایگزین بی‌دلیل سلطه سنت در متن لورکا!
با کم‌رنگ شدن دو مقوله سنت و سترونی،‌ و با دخیل شدن شخصیت‌هایی چون آنیموس و یرما۲ در روایت گوران،‌ شیرازه متن لورکا از هم می‌پاشد تا با حذف مکان و عمل نمایشی و حذف روند تدریجی تصویر شده در نمایشنامه که در نهایت یرما را به قتل‌خوان وامی‌دارد، عرصه برای حرافی شخصیت‌ها (در فقدان عمل نمایشی روی صحنه) در فضایی غریب و انتزاعی هموار شود.
طرفه اینجاست که تلاش گوران برای به روز کردن متن و تبدیل روستا به شهری بی‌نام و نشان و مزرعه به خیابانی گمنام و صحبت از فروشگاه (!)، نتیجه نمی‌دهد و تحلیل‌های او در فضای شفاف، سفید و شیشه‌ای تصویر شده در اجرا که گستره‌ای از واکنش‌های درونی یرما در قالب شخصیت "یرما۲" و بیان درونیات یرما توسط آنیموس تا تحلیل‌های افزوده بر متن برای تبیین انگیزه شخصیت‌ها را شامل می‌شود نیز کاری از پیش نمی‌برد و عملا کارکردی در روایت، به منظور ارایه یک بازخوانی نظام‌مند از متن لورکا، نمی‌یابد!
چه آن که روایت گوران در بند شیوه اجرایی است که به دلیل ضعف دراماتورژی و ناتوانی از وضع قراردادی بر ساخته جهان نمایش (و ناتوانی از هم‌سو کردن مؤلفه‌های ناهمگون موجود) بیشتر گرایش به خلق صحنه‌های ایستا و تصاویر کارت پستالی دارد، به این معنی که میزانسن در نمایش صرفا محدود به بازآفرینی چند تابلوی ساکن قاب عکسی است که بازیگران را در ژست‌های مختلف بر صحنه‌ای نشان می‌دهد که ماهیتش تنها در گرو بازی رنگ و نور و چیدمان است!
از این رو متن لورکا و بازخوانی گوران از یرما، اسیر صحنه خودنمایی می‌شود که جلوه فروشی‌اش کارکردی در راستای پیشبرد روایت ندارد و کاربردش در نهایت محدود به تداعی تخت و ساختن خیابان و صلیب به واسطه این نیمکت‌ها می‌شود؛ که البته این کاربردها و آن تصاویر،‌ ایده‌های بکر برآمده از این طراحی نیستند و کلیشه‌هایی محسوب می‌شوند که همچون سیب سرخ نمایش (نشانه عشق ویکتوریا و یرما به یکدیگر)، حتی لذت بصری حاصل از تماشای نمایش را نیز زایل می‌کنند! در حالی که در نمایش یرما یک لحظه درگیر کننده به چشم نمی‌خورد و همه چیز در سطح و خنثی‌ترین شکل ممکن اتفاق می‌افتد.
اشکان غفارعدلی
منبع : ایران تئاتر