دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


همه گرفتارند


همه گرفتارند
پیش از هر چیز ناگزیر از بیان این نکته ام که شخصا کمتر فیلمی را در همه این سال ها دیده ام که در نظر افکندن به ماجرای چالش ها و تضادهای ظاهرا پایان ناپذیر سنت و مدرنیته و ناسازه های زندگی ایرانی و به خصوص نزدیک شدن به عمق روحیه و رفتارشناسی تیپیکال طبقه متوسط شهری (و مشخصا تهران دهه ۸۰) و حضور فراگیر مولفه هایی از مدرنیت در متن (آیین وارگی متراکم و بسیط سنت بازتولید شده فرهنگی)، این همه صریح، بی پرده و تلخ اگر چه در قالب نگاه و بیانی پرکنایه و هجوآلود، قوی دستانه و اثرگذار وارد میدان شده باشد. سینمای منتقد و اندیشمند اجتماعی اگر چه پس از دهه ۵۰ و از پی دو دهه رکود نسبی از میان دهه۷۰ اعلا م حضور کرد و با جدیت و جسارتی گاه به یاد ماندنی و فارغ از محافظه کاری های مرسوم در وانمایی دغدغه های فراگیر جمعی و بحران ها و چالش های اجتماعی به خلق انگاره های جدید دست زد - که نمونه های درخشان آن کم هم نیست- اما به تصدیق همه صاحبنظران و منتقدان در جریان پرشتاب تحولا ت اجتماعی، آشکارا نمی توانست پا به پای زمانه پیش رود و عملا از همراهی با این سیر بی وقفه باز می ماند.
در دو سه سال اخیر هم در عمل کمتر نشانی از سایه روشن های یک نگاه نقاد، آسیب شناسانه و موشکاف و توام با ژرف بینی در لا یه های درونی و پنهان رفتار، روحیات و مناسبات جمعی ما در این سینما می شد سراغ گرفت و این بود تا: دایره زنگی...
توفیق دایره زندگی بی شک وام دار تعامل و همکنشی درست و سنجیده دو مولفه محوری فیلمنامه (اصغر فرهادی) و کارگردانی حرفه ای (پریسا بختآور) در اولین تجربه سینمایی خویش است. بختآور با سابقه نگاه اجتماعی، مضمون یاب و منتقدانه اش در سریال های تلویزیونی که برای شبکه ۵ ساخته این بار به سراغ فیلمنامه اصغر فرهادی رفته که در نوع خود الگویی به غایت چشمگیر از ترسیم و چیدمان درست فضاهای زندگی شهری و انگاره تیپیک و رفتارشناختی یک طبقه فراگیر اجتماعی با همه پشتوانه و پس زمینه ارزشی، جامعه شناختی، هویتی، فرهنگی و روانشناسانه و خلق «کنش»، «موقعیت» و «رابطه» بر بستر و بنیان اندیشه محوری تقابل دیرپا و درازدامن «سنت و مدرنیته» معروف در کشور ما! پیش چشم می گذارد که با حضور یک عامل و عنصر اصلی و نشانه شناسیک ]ماهواره[ و در یک فضای نمادین و به شدت مستعد بسط زاویه ها و زمینه های دراماتیک ]آپارتمان[ شکل می گیرد و حلقه های ماجرا از پی هم سیر روایت را کامل می کنند.
به نظر می رسد فیلمنامه با بسط دامنه های تماتیک و نیز گستردگی مباحث مفهومی در بستری جذاب و پرکشش و مقتضی ریتمی تند و سریع، امکان مناسبی را به کارگردان می دهد تا در هم تنیدگی کامل و به غایت معنی دار همه اتفاق ها، رابطه ها و داستانک های متعدد را به گونه ای منطقی دریافت کلی روایت ترکیب و تعبیه کند و علا وه بر آن فضاسازی و ضرباهنگ به شدت پرکنش و پرشتاب آن را که شاید اصلی ترین عامل موفقیت اثر تیتراژ با پرتاب قوطی آدامس به داخل جوی آب آغاز می شود; یک کالا ی مصرفی روزمره که خیلی سریع با زباله ها می رود. یک کالا ی وارداتی.
از همین جا هم ضرب آهنگ تند و پرکشش و پرتنش اولین فیلم بلند پریسا بخت آور تعیین می شود و هم ماهیت و درون مایه آن شکل می گیرد. آن هم با یک نشانه دم دستی و به شدت ملموس در زندگی روزمره شهری ... حرکت از یک لا یه سطحی شروع می شود و به یک کالا ی مصرفی می رسد. در اینجا با یک نشانه تصویری، کلیت سیر و روند ماجراها ترسیم می شود. تیتراژ فیلم به نحو حیرت انگیزی قوی دستانه، موثر و جاافتاده در بافت روایت، ما را با «قاعده بازی» آشنا می کند.
کلیت اثر از چند داستان به هم پیوسته شکل می گیرد که در نقاط تلا قی وتقاطع خود سازنده بحران ها، اتفاقات و رخدادهای اصلی و پیشبرنده ماجراست.
از سکانس افتتاحیه: عبور هواهای پرتحرک و طوفان و هجوم باد و به هم ریختن فضای دکه روزنامه فروشی (استعاره از فضای فرهنگی ناامن و به شدت تابع و تحت تاثیر پایانه ها و نابسامانی های ناگهانی جوی) و بلا فاصله قطع آن به سکانس سرقت ماشین همه چیز از یک به هم ریختگی، گسیختگی، آشفتگی و فضای مشوش و بدون ثبات و امنیت خبر می دهد. این در هم ریختگی، همه عرصه ها- و حتی زندگی مردم عادی را - به سرعت و شتاب در می نوردد.
روابط و مناسبات آدم ها از همان آغاز فاقد کمترین نشانی از تعادل و توازن است; تقریبا هیچ کس جایگاه تثبیت شده و متعادلی ندارد و تعریف سرراستی از شخصیت خود به مخاطب نمی دهد. هر کس در بیرون از زندگی خصوصی خود بعدی دارد که همه با کدها و کلیشه هایش آشناییم اما در درون، همه شبیه هم عمل می کنند: جامعه ای بی شکل و شبح وار که بار انبوهی از تضادها را یک تنه به دوش می کشد انبوهی از تضادها پنهان و حل شده در متن زندگی، باز همان بازی قدیمی کشاکش سنت و مدرنیته، نه؟ ... مادر پیری که نگران قضا شدن نماز صبح پسرش می شود که ازقضا نصاب دیش ماهواره از آب درآمده، دختر جوانی که برای خواندن ترانه اش در یک شبکه لسآنجلسی سفره نذر می کند! زنی که به اقتضای منافع شغلی خود ماهواره را در خانه اش ممنوع کرده اما برای پاگشای فلا ن فامیل همان را کادو می کند و با سوال دختر کوچکش مواجه می شود که: اگر بده چرا کادو می دیم؟! مرد متعصبی که پیداست از طبقه ای و جایی پایین تر به آن سطح و صورت بندی خاص طبقه متوسط و نیمه مرفه نقل مکان کرده و آن همه هم و غم «غیرت» و غصه «ناموس» می خورد و گریبان می درد اما خود به پسرش می گوید: «تو اگه زن خیابونی می خواستی ... » و نهایتا: عباس «مهران مدیری»، آقای سرخی «شریفی نیا»، آقای جعفری «امین حیایی» و عبدالله زاده «امید روحانی» با وجود تفاوت هایشان همه یک ساز را می زنند و از جهت نسبتی که با این روزمرگی یافته اند چندان فرقی با یکدیگر ندارند.
تاکید بر سطحی بودن و سرخورد ظاهری با همه مسائل: «از مخالفت با ماهواره تا ترجمه هری پاتر» ، بی اطمینانی و بی اعتمادی و احساس عدم امنیت آدمها نسبت به همدیگر و زیستن در فضایی آکنده از سو»تفاهم: «از همسر عبدالله زاده که پیژامه شوهرش را در ماشین شعله می بیند تا همسران سرخی و جعفری»، تناقض های رفتاری و روانی ما در زندگی روزمره: «راه حل عبدالله زاده برای پسرش در امر فیلمبرداری از زن خیابانی! و کادوکردن رسیور ماهواره» و سرانجام، درگیری بودن همه شخصیت ها در لا یه های روزمرگی که تقریبا هیچ یک فرصتی برای عمیق بودن و اندیشیدن ندارند همه از مولفه های اصلی فیلم به شمار می روند. ماهواره فقط بهانه ای است; پدیده ای در پس این پدیده شبکه ای در هم تنیده از مناسبات، تعاملا ت و رفتارها را به صراحتی هر چه بیشتر و عریان و بی نقاب بر پرده می اندازد. این روزمرگی تا بدانجاست که همه روابط دچار تهی وارگی مفرط و میان مایگی به شدت تلخ. اما در ظاهری شاد و کمیک و در واقع کاریکاتور گونه ای از روابط انسانی جدی و عمیق با پشتوانه ها و پس زمینه های هویتی، فرهنگی، معنایی و عاطفی است مثل همه چیزهای دیگر ما در این شهر ... مقایسه کنید این فضای آپارتمانی را با مورد مشابه آن در سال هایی دورتر; (اجاره نشین ها - ۱۳۶۶) از داریوش مهرجویی که هر چقدر در آن دغدغه ها، فضاها و نسبت های انسانی جدی تر و اصولی تر بود و در واقع بازی مرگ و زندگی بود حالا انگار بعد از درست ۲۰ سال با یک پارودی فانتزیک از آن روبه روییم: مضحکه ای به تلخی همه واقعیتی که بر ما می گذرد; حالا بخندیم یا گریه کنیم؟!...
- از مزایای اصلی «دایره زنگی» آن است که تدوین بسیار حرفه ای و ریتم و ضرباهنگ سریع و پرکشش حاصل از آن که کاملا بر بستر و بنیان روایت چفت شده و به آن لحن و بافت و فضاسازی ای کاملا متناسب با محتوا و ساختار درونمایه ای اثر بخشیده از جمله در فضایی محدود با لوکیشن های اندک توانسته بر اساس تحرک و پویایی فضای جاری در فیلم، جذابیتی آن چنان برانگیزد که همه تا پایان ماجرا همه چیز را دنبال کنند و با دغدغه های این آدم ها همراه یا درگیر شوند. تقریبا در سراسر فیلم کوچکترین نشانی از سکون و ایستایی نمی بینیم. همه چیز با سرعت پیش می رود و هر اتفاقی آبستن جریانی است.
- مساله دیگر هم کنشی و تعامل ذاتی، درونی شده و دینامیک همه اتفاقات و رخدادها - اگر چه به ظاهر کوچک و کم اهمیت - با یکدیگر است که هر حرکت و اتفاقی تعیین کننده مسیر و موقعیت بعدی است و همه چیز به هم ربط دارد و هر عنصر ولو ناچیز در شکل گیری روند کلی، نقش ایفا می کند این روند در پی خود به بسیاری از اشیا هم وجهی نشانه شناسانه می دهد; (از قوطی آدامس تا پیژامه عبدالله زاده و ماجراهایی که می آفریند!)
نویسنده : فرزاد زادمحسن
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید