جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


در این روزنامه؛ کارگران مشغول کارند!


در این روزنامه؛ کارگران مشغول کارند!
بر اساس اعتراف وزیر کاروامور اجتماعی دولت مستقر،ظرف سه سال گذشته نزدیک به دویست و پنجاه هزار کارگر بیکار شده‌اند. در همین مدت اما تنها یک سندیکای کارگری آن هم بعد از اضمحلال مطلق ابزار تولید در صنایع نیشکر هفت تپه توانسته تشکیل شود و انتخابات بر گزار کند؛ و این دومین سندیکای کارگری در ایران بعد از سندیکای اتوبوسرانی(که سران آن هم اکنون در زندان‌اند )محسوب می‌شود. و اصلا بعید نیست که سرنوشت رهبران این سندیکا نیز در زندان امتداد یابد. یعنی در واقع اساسا امتداد نیابد.
در چنین وضعیتی که به بیان جورجو آگامبن نشانه «قاعده‌شدن وضعیت استثنائی» است، تکنوکرات‌های مسلمان لیبرال که از قضا مدعی توانایی برپایی«روز زیبا»ی شهروندان به مثابه غایت سیاست هستند، در نهادها و بنگا‌ه‌های کوچک اقتصادی‌شان «شب جهان» هگلی را برای کارگران فرهنگی-روزنامه‌نگاران و تکنسین‌های اجرایی- برپا کرده‌اند.
این اتفاق، دقیقا در زمانی رخ می‌دهد که آخرین حلقه پیوندهای عاطفی/ایدوئولوژیک این کارگران فرهنگی با مهتر دالی موهوم به نام «اصلاحات» در حال بریدن و فروپاشی است. و از همین رو هم هست که روزنامه‌های جناح لیبرال‌های مسلمان / راست مدرن طرفدار اصلاحات، دیگر واجد مازادی «سیاسی» برای روزنامه‌نگاران محسوب نمی‌شوند و اکثریت این کارگران فرهنگ صرفا از آن‌رو که برای «بقا»ی فیزیولوژیک‌شان به «درآمد» نیاز دارند، به اشتغال در این جراید تن داده‌اند .
در این میانه اما ظاهرا خاطره «روزهای خوش» دوران شکوفایی مطبوعات در اواسط دهه هفتاد هنوز به شکل شبحی گنگ در اذهان کارفرمایان باقی است. اینان هنوز گمان می‌کنند که چیزی مازاد بر حداقل انتفاع مالی و امنیت شغلی، موجد تن‌دادن کارگران فرهنگی –روزنامه‌نگاران موجود- به همکاری با بنگاه‌های اقتصادی کم‌بازده –روزنامه‌های مستقل موجود- شده است.
اما این «گمان» را نمی‌توان به یک «سوء‌تفاهم» خشک و خالی و فارغ از ریاکاری فروکاست. در واپسین نمونه، روزنامه کارگزاران که متعلق به حزب مسلمانان لیبرالی است که در دولت‌های قبل به میانجی درآمد نفتی و البته با هزینه‌های گزاف و آزمون و خطا به «تجربیاتی» در حوزه «مدیریت کلان» دست یافتند و این آموزش‌یافتن‌شان به قیمت اجرای غلط‌ترین سیاست‌های مالی و اقتصادی تمام شد، شیوه‌ای «واقعا عجیب» را برای اعمال فشار و تصفیه کارگران فرهنگی‌اش بر گزیده است.
در واقع با توقیف مجله «شهروند امروز» که توانست لقب «مک کارتی مطبوعات» را به نام خود ضمیمه کند ، بحران جاری در روزنامه وابسته به حزب تکنوکرات‌های مسلمان لیبرال آغاز شد.
هنوز خاطره شهروند فراموش نشده است. «شهروند»ی که هفته‌ای نبود که در سرمقاله‌اش حمله به دانشجویان و فعالان چپ را از دستور کار خارج کند- تا حدی که برای اثبات لیبرال‌بودن‌اش از ابراز خشنودی در تصفیه دانشگاه‌ها از دانشجویان چپ سخن گفت- و متفکران چپ‌گرا را با سخیف‌ترین طعنه‌ها به «استالینیسمن نچسباند(آن هم به قلم کارگران فرهنگی‌ای که برای خوش‌آمد «این و آن» و براساس همان قاعده فیزیولوژیکی «بقا»، بدون خواندن حتی یک مقاله نه کلاسیک و تئوریک از متفکران چپ، که حتی بدون خواندن نقدهای نیمه‌معتبر لیبرال‌ها از آنان،صفحات را «پر» می‌کردند).
اکنون «شهروندامروز» توقیف شده، توهم «نیاز به رسانه فراگیر در آستانه انتخابات با کادر مجرب و همفکر» در اوج است و مدیران دولتی در آرزوی بازگشت به جایی که در آن «مدیریت» را یاد گرفته‌اند. یعنی یاد گرفته‌اند که چگونه با درآمدهای نفتی-سنتی، «مدیریت» کنند: قوه مجریه.(کاری که در برابر عملکرد صاحبان دولت موجود «فضیلت» محسوب می‌شود).
تکنوکرات‌های مسلمان، بر این اساس و بر پایه تنها «آموزه»‌شان از پراگماتیسم لیبرال احساس می‌کنند که نیاز به «رسانه همسو» دارند. حال آن که برای اداره آن منابع مالی بسیار محدودی موجود است. و جالب آنجاست که اینان در حالی در آرزوی بازگشت به قدرت دولت‌اند که قادر به اداره بنگاه اقتصادی ۴٠ نفره-روزنامه- نیستند. بنابر این نیاز دارند که با تجمیع منابع ، «عجیب‌ترین شیوه های حذف ادغامی» را برای کادر «آن رسانه فراگیر» اتخاذ کنند: نپرداختن دستمزد. یعنی برهم‌زدن بدیهی‌ترین قواعد قانون مبادله کار. لیبرال‌ها در پی «روزنامه»‌اند اما «بدون روزنامه‌نگار».(نباید مخالفت‌های کادرهای حزبی کارگزاران را با صفحه کارگری ارگان‌شان فراموش کرد و نادیده گرفت)
در این شیوه عجیب حذف، کارفرمای فرهنگی، کارگران فرهنگی را در برابر دو انتخاب «انتخاب‌ناشدنی» مخیر کرده است: ادامه کار بدون دستمزد(تا زمانی نا معلوم) یا ترک کار با اعلام استعفاء(البته با دریافت حقوق معوقه).
ـ انتخاب اول که یادآور روابط ماقبل دوران مدرن است و نیاز به تشریح ندارد.
ـ انتخاب دوم هم بر پایه فرار از عواقب قانون کار (آن هم قانون کار ایران که نماد عریان جفا به کارگران است) شکل گرفته است. در اینجا کارفرمای لیبرال تکنوکرات، برای آن که بتواند بدون «زحمت» سرمایه محدود خود را به عقبه «رسانه جدید فراگیر» که برخی از کادرهای آن پس از توقیف مجله مک‌کارتیستی شهروند امروز«حی و حاضر»ند، متصل کند درست بر نقطه ضعف صنف «کارگران فرهنگی» دست گذاشته است: نجابت.
تاریخ منازعات «کارگر و کارفرما» در ایران نشان داده است که روزنامه‌نگاران -درست به دلیل جنس ابزار تولید خاص‌شان- هرگز همچون کارگران مثلا لاستیک‌سازی البرز یا نخ‌ریسی کاشان و ... عمل نمی‌کنند و دست به اعتصاب نمی‌زنند. خاصه آن که در مقطع شکوفایی مطبوعات، این کارگران به واسطه همان نقاط مشترک سیاسی حتی از نداشتن قرار داد کار و بیمه و دیگر حقوق کارگری چشم پوشیدند. بنابراین خیال کارفرما راحت است. او از نجابت ناشی از جنس ابزار تولید روزنامه‌نگاران، حداکثر سوء‌استفاده را می‌کند. و در نهایت با تصفیه آنها که «باید نباشند»، به راحتی سرمایه‌اش را به جای امن‌تر منتقل می‌کند.
در این وضعیت شاید باید به یاد روزنامه‌نگارانی که سال‌هاست صرفا برای «بقا» روزنامه‌نگار مانده‌اند، آورده شود که کارگراند و می‌وانند در برابر تضییع حقوق، دست از نجابت متکی بر تصویر نمادین بکشند و مثلا اعتصاب کنند. کارفرمای لیبرال مسلمان هم شاید لازم است بفهمد که: «در این روزنامه، کارگران مشغول کارند».
نادر فتوره‌چی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه