سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

۱۰۰ سال گذشت


۱۰۰ سال گذشت
دو مفهوم اساسی و مهمی كه در مشروطه در مورد توجه مشروطه خواهان و مدافعان آزادی بود، مفاهیم آزادی و ملت بود، كه بیش از مفاهیم دیگر بدان پرداخته شد. آزادی به جهت نظام استبدادی و دگماتیسمی كه سال ها ملت را در اسارت خود نگه داشته و همچون زنجیری بود، كه اندیشه در آن خفقان، نمی توانست تولید و پرورش یابد و دوم، مفهوم ملت بود كه در معانی زیرساختهای تشكیل دولت- ملت به یك اختیارات و نسبتهای جدید دنیای مدرن نزدیك می شد و آن را به مثابه قابل توجهی از نظام پوسیده ارباب- رعیتی دور می ساخت و درك عمیق تر آن اینكه ملت را در سوی دیگر دولت به كار می بردند، در چنین روندی، اساس تقسیم قدرت اجتماعی دو سو داشت، یا در حیطه اقتدار دین بود، یا در حیطه اقتدار سلطنت كه در معنای عام، از آن به دولت تعبیر می شد.
●جریان مشروطه خواهی
در تاریخ ایران، نهضت مشروطه، اولین حركتی بود كه مردم بازیگران صحنه اجتماعی بودند كه خواسته آنان نه تغییر شكل حكومت یا تغییر حاكمان، بلكه اصلاح ساختار قدرت و پیدایش نهادهایی برای اعمال و كنترل قدرت بوده است.
نهضت مشروطه، اولین حركت اجتماعی ایرانیان بود كه نخبگان جامعه، نه در جانب حكومت، كه در كنار مردم ایستاده بودند و پا به پای آنان تحصن و تظاهرات می كردند، برای مردم خطابه می خواندند، خطاب به مردم از حاكمان می نوشتند و به جای مكتوبات مطنطن، اعلامیه های حماسی و روان می نوشتند و به جای تعظیم اوامر ملوكانه، از قانون سخن می گفتند و در مقابل اراده پادشاه، آزادی را می نشاندند.
هنگامی كه در سالهای ۸۵ -۱۲۸۴ شمسی، در سراسر ایران منازعه شدیدی میان مشروطه خواهان و مستبدان درگرفت كمتر كسی گمان می برد فردای آن روزی كه منازعه به سود مشروطه خواهان پایان پذیرد، منازعه ای بس شدید تر میان كسانی درگیرد كه تا دیروز زیر لوای مشروطه خواهی گرد هم آمده بودند و امروز در می یافتند مشروطه برایشان تنها یك لفظ مشترك بود با مفاهیمی متفاوت و گاه متعارض، آنها در آن روزهای گرم تابستان ۱۲۸۵ كه شاه مریض حال قاجار حكم مشروطیت را امضا كرد همه یك صدا ناخواسته هایشان را فریاد می زدند: استبداد، بی قانونی، بی عدالتی و... اما كمتر مجال آن را یافته بودند درباره خواسته های خود با هم سخن گویند.
در كنار تُجار و دستجات قبائلی و روستاییان پیرو آنان و در میان مجموعه نیروهای فعال در صحنه تحركات اجتماعی، مهم ترین گروه، طیف وسیعی از گروه های شغلی مختلف بودند كه حاصل و نتیجه بارز اقدامات سالیان گذشته دولتمردان قاجاری و روشنفكران درباری بودند و با وجود تفاوتهای شغلی و اجتماعی با دلایلی متفاوت اما در ضرورت ایجاد تغییرات اساسی در نظام سیاسی و بهبود و سازمان بندی رابطه میان دولت و مردم یا ملت با یكدیگر اشتراك نظر و مساعی داشتند، مقوله ای كه خود محصول آشنایی دانش آموختگان مدارس جدید ایران با تفكر
سیاسی- انتقادی غرب از طرق مختلف به ویژه سفر، ترجمه و آموزش بود.
با این حال ظهور و فعالیت روشنفكران در ایران نه به معنی ظهور متفكرانی بود كه نظریات انتقادی جامعه را عمدتاً در زمینه ایرانی آن ساخته باشند بلكه آنان شاهدان و ناظران فرهنگ و تمدن و پیشرفتهای فنی، اجتماعی و اقتصادی اروپا و نیز معیارهای زندگی و آموزش و منش اروپایی بودند كه اگرچه در برابر نابسامانی های سرزمین خود نقادانی توانا و زبردست بودند، اما در ارائه طریق جهت برون رفتن از بن بستهای فرهنگی، اجتماعی و فشارهای فزاینده سیاسی بیگانگان، آنچنان كه باید خلاق نبودند و بیش از آنكه نوآور باشند، نوگرا بودند.از این رو، نظام مشروطیت را كه ریشه های عمیقی در ساختار اجتماعی- تاریخی و فرهنگ و معیارهای زندگی اروپایی داشت، علت العلل تمام پیشرفتهای چشمگیر غرب تلقی می كردند. آنان در بهترین حالت پیش از آنكه در پی ارائه راه حلی منحصر به فرد برای برون رفت از بن بستهای سیاسی- اجتماعی و فرهنگی خاص ایران باشند، در پی اخذ و اقتباس و سپس انطباق و حك و اصلاح ایدئولوژیها و نظامهای اجتماعی- سیاسی غرب با ویژگیها و خطوط مهم و غیرقابل اغماض جامعه ایرانی بودند و این به معنای غفلت از دقایق و خطوط مبهم و نادیدنی، اما مؤثر در جریانهای اجتماعی و سیاسی بود.
به هر روی، انقلاب مشروطه، مبارزه ای بود با استبداد سنتی كه تمامی طبقات و گروه های فعال اجتماعی را آگاهانه یا ناآگاهانه درگیر خود كرد و در این میان نقش علما و روحانیون نیز با توجه به سرشت مذهبی جامعه ایران در میدان های مبارزه بسیار چشمگیر و شایان توجه بود. آنان، به ویژه دو روحانی مبرز جریان مشروطه خواهی، سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی از میان برداشتن رژیم استبدادی را آرمان اصلی خویش قرار داده و از راه قلم و زبان و به كار بردن نفوذ معنوی خود از یك رژیم پارلمانی در ایران هواخواهی كردند.
به هر روی، اهمیت مشاركت و نقش علما در نهضت مشروطیت تا بدان پایه بود كه به عقیده كسروی، همدستی میان دو سید (طباطبایی و بهبهانی) در روزهای نخست سال ،۱۲۸۴ آغاز جنبش مشروطه خواهی بود.
●شخصیت دوگانه مشروطه
سلطه واقعی انگلستان بر ایران، هرج و مرج اجتماعی، ركود اقتصادی و بی قانونی، موجب نارضایتی شدید بسیاری از مردم در نیمه دوم قرن نوزدهم شد و جنبش مشروطه، نماد سیاسی این نارضایتی بود، جنبش مذكور، یك نهضت اصلاحی شهری- مردمی بود كه تجار، اصلاح طلبان سكولار و علما آن را پایه ریزی كردند و اهداف آن نیز، رفع سلطه اجنبی، نجات كشور از ورطه ورشكستگی، پایان بخشیدن به هرج و مرج و بی قانونی، محدود كردن قدرت مطلقه شاه از طریق تدوین قانون اساسی و ایجاد مجمعی مشورتی به نام مجلس، كسبه و تجار، منابع مالی و انسانی نهضت، بود. علما و اصلاح طلبان سكولار نیز به ترتیب مشروعیت مذهبی و مدیریت ایدئولوژیكی آن را تأمین می كردند.
مشروطه سال ۱۲۸۵ ایران، كه دربرگیرنده متمم قانون اساسی نیز بود محصول مصالحه شكننده علما با اصلاح طلبان سكولار بود، اصلاح طلبان سكولار كه قصد برپایی مشروطه ای سلطنتی به سبك و سیاق كشورهای اروپایی را داشتند، در راستای دستیابی به اهدافی كه خود به تنهایی از نیل به آن عاجز بودند، علما را تحت نفوذ خود درآوردند.
علما از یك سو به واسطه نگرش خود نسبت به مشروطیت و از سوی دیگر در راستای شناخته شدن خود به عنوان حامی و مروج ایده های متعالی، در جنبش مشروطه خواهی ایران مشاركت داشتند.
مشروطیت ایران بر آن بود تا خواستهای ناهمگون دو گروه مذكور را با هم جمع كند و از این رو شامل تناقضاتی آشكار بود، به عنوان مثال در حالی كه در قانون اساسی از حاكمیت مردمی سخن به میان آمده بود، ولی در ماده دوم با تصریح ایجاد شورای نظارتی مركب از پنج تن از علما كه از قدرت رد مصوبات خلاف شرع مجلس برخوردار بودند، دامنه آن را محدود كرده بود. از این رو، چندان شگفت انگیز نبود كه مشروطیت ایران، موجب ایجاد شكافی عمیق گردیده و اختلافات موجود میان اصلاح طلبان سكولار و علمای مشروطه خواه را بیش از پیش آشكار كند.
تقسیم علما به دو دسته مخالفان و موافقان مشروطه از یك سو و رابطه خصمانه موجود میان اصلاح طلبان سكولار و علمای مشروطه خواه از سوی دیگر، موجب تضعیف جنبش مشروطیت گردید و اینگونه به نظر آمد كه نهضت مشروطه- هرچند نه به طور كامل- شكست خورده است.
فروپاشی ائتلاف علما و اصلاح طلبان سكولار و شكست نهضت مشروطه را می توان بیش از هر چیز به ۲عامل نسبت داد: ۱- نبود اتفاق نظر ایدئولوژیك میان اعضای ائتلاف؛ ائتلاف مذكور صرفاً براساس مصالح سیاسی و نه وجود اتفاق نظر در آراء و برنامه ها تشكیل شده بود.
۲- راهكار معیوب اصلاح طلبان سكولار برای نوسازی ایران؛ اینان اروپا را به منزله الگوی خویش قرار داده بودند. قانون اساسی و پارلمان، نماد نظام سیاسی نوین حاكم بر اروپا بود و آنها با اصرار تمام باور داشتند كه ایران نیز باید صاحب مجلس و قانون اساسی باشد اما این اصلاح گران شتابزده ایرانی به مطالعه دقیق فرآیند طولانی و آرام توسعه مردم سالاری اروپای غربی كه از پایین شروع شده بود نپرداختند. آنان در ایران به دنبال تحقق مردم سالاری- آن هم از بالا- بودند. از این رو به جای توجه به امر ایجاد نهادهای مردمی و تشكیل احزاب، مجلسی ساختند و دست به كار تدوین قانون اساسی شدند و سرانجام احزاب موقت و زودپایی تشكیل دادند . از این رو ایده های آنان از هیچ گونه حمایت مردمی بهره مند نبود و به همین دلیل زمانی كه علمای برخوردار از پایگاه مردمی یكباره خود را از جنبش مشروطیت به كنار كشیدند، اصلاح گرایان سكولار در هدایت ایران به دروازه های عصری نوین ناكام ماندند.
با وجود تمامی نارسایی های مذكور، جنبش مشروطیت توانست برگزاری انتخابات را امری مشروع و قانونی كند، مفهوم محدودیت و غیرمطلق بودن اختیارات شاه را همه گیر نماید و به مردم، حقوق بی سابقه ای نظیر مساوات در برابر قانون اعطاء كند. از این رو جنبش مشروطیت را می توان از بسیاری جهات، یك پیروزی فرخنده برای آزادیخواهان ایران به شمار آورد.
كاظم شیخلر
منبع : روزنامه همشهری