چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


نگاه کلیشه‌ای به یک داستان کلاسیک


نگاه کلیشه‌ای به یک داستان کلاسیک
هنگامی که نمایشی بر اساس قصه ای دیرآشنا ساخته می شود اولین سوالی که پیش از مواجهه با نمایش، مخاطب را درگیر می کند این است که اجرا تا چه حد تأویل جدیدی از متن ارائه داده است و آیا اصولاً نظرگاهی خاص و جدید در نمایش به چشم می خورد که در داستان اصلی به چشم نمی‌خورده است؟ به عبارت دیگر می توان به این موضوع اینگونه نگریست که اجرای یک داستانِ از پیش دانسته چه چیزی بر اصل آن داستان افزوده که نیاز مخاطب را برای روبرو شدن با داستانی که قدیمی و تکراری به نظر می‌رسد، بر آورده کند؟
داستان پینوکیو را علاوه بر‌ خوانندگان کتاب‌های کودک بینندگان نسل پیش تلویزیون با پیگیری انیمیشن- سریال آن در برنامه‌ کودک می شناسند. علاوه بر این ورژن‌های سینمایی که از پینوکیو وجود دارد و خیلی از مخاطبان با یکی دو تای آنها آشنا هستند، در هر‌ کدام این رویکردها به داستان پینوکیو، جذابیتی نهفته است که بخش عمده ‌آن را داستان پینوکیو تشکیل می‌دهد. عروسکی چوبی که دائماً از ساده لوحی خود فریب می‌خورد و در پایان داستان با نجات پدر ژپتو از دل نهنگ و با جبران خطاهایش، در اثر معجزه‌ای به پسربچه‌ای طبیعی تبدیل می‌شود. این داستانِ محوری پینوکیو و سازنده طرح و فکر اصلی روایت است. در اجرایی که از نماش پینوکیو بر روی صحنه ‌ تالار هنر دیده می‌شود آنچه به حفظ آن بیش از همه اهمیت داده شده است، حفظ داستان، فضا و موقعیت کاراکترها و روابطشان است که بتوانند در عین جذاب بودن داستان کلاسیکی را که پینوکیو بر آن استوار است دوباره جان ببخشند. سوألی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا با وجود در دست بودن فیلم ها و انیمیشن جذابی از پینوکیو، برای باز زنده کردن این کاراکتر و این داستان نیازی به بازنگری آن احساس نمی شود؟
قاعدتاً هر گونه تغییری به خودی خود نمی تواند حاصل یک نگاه بازنگرانه به یک داستان باشد و جنبه ‌دیگری از آن را به روایت کشد. برای به وجود آوردن یک نگاه جدید حفظ دستمایه اصلی یک اثر که طرح داستان و بازتاب آن است و تغییر در جزئیات و برخی اوقات کلیات یک اثر می تواند جوابگو باشد. اینکه برای تأویلی تازه چگونه به یک اثر بنگریم دقیقاً به همان اثر بازمی گردد.
چرا که داستانی چون پینوکیو که برای مخاطب کودک روایت می شود مؤلفه های کاملاً متفاوت و جدا از داستانی دارد که برای بزرگسالان روایت می‌شود. جدای این امر هر داستان کودکی نیز هویت مستقل خود را دارد که بنا بر آن هویت و ویژگی‌های همان متن است که می توان با نگاهی تازه آن را کاوید و قابلیت های آن را برای در برداشتن یا نداشتن ویژگی‌های یک متن برای بازنگری بررسی کرد. به گمان من پینوکیو داستانی است کلاسیک که قابلیت به روز شدن و حتی تحولاتی اساسی در ساختار و فرم داستان و شکل را اجرایی دارد. تحولاتی که تنها به عرصه ی کاراکترها محدود نمی شوند و می‌توانند درباره ‌ فضا و موقعیت نیز سنجیده شوند.
آنچه در اجرای این نمایش مشهود است این است که علیرضا ترمان به عنوان نویسنده و کارگردان این نمایش قصد نداشته است تا با نگاهی بازنگرانه به این داستان بنگرد که البته این موضوع در جای خود عیبی شمرده نمی‌شود و داستان پینوکیو آنقدر جذابیت و تازگی دارد که حتی بدون تغییراتی در آن نیز بتوان اجرای جدیدی از آن را به روی صحنه برد. مسئله، نفسِ تکرار است که در تئاتر کودک گریبانگیر بسیاری از دست اندرکاران این حرفه شده است.
این موضوع که چرا تئاتر کودک ما از حد خاصی فراتر نمی‌رود و چرا در آن نوآوری و خلاقیت کمتر دیده می شود. بخشی از این سوال به اجرای متون از پیش شناخته شده بازمی‌گردد که علاقمندان به اجرای چنین متونی می توانند با نگاهی موشکافانه تر عناصری را که اجرای یک متن دیرآشنا را به اجرایی بدیع و نوآور مبدل می کند دریابند و نمایش پینوکیو با تمام جذایت های بصری و تلاش برای جلب مخاطب از این موضوع غافل مانده است.
اجرای نمایش پینوکیو سرشار از نور و رنگ است. دکور پاراوان‌های متعدد رنگ آمیزی شده همچون نجاری پدر ژپتو، خانه ‌فرشته، جنگل و.... و خرده پاراوان‌هایی به نشانه ی موج دریا ، شکم کوسه ، تپه ای به نشانه ‌خشکی، اسباب بازی در شهر آرزوها و.... است در انتهای صحنه که با تعویض فضای صحنه تغییر می‌کنند. رنگ‌های زنده و شاداب در فضای کلی کار اعم از طراحی لباس ها و دکور به چشم می‌خورد‌. موسیقی نیز با وجود کیفیت پخش نه چندان مطلوب از شادابی خاص فضای نمایش های کودک برخوردار است. در صحنه‌هایی که موسیقی پخش می‌شود و شعری که مربوط به هر کاراکتر است توسط آن کاراکتر لب خوانی می شود شاهد نورپردازی های متفاوت و رنگینی هستیم که فضا را برای کودک جذاب و متنوع می سازد.
در برخی صحنه‌ها نیز استفاده از نور چشمک زن (فلاشر) به ایجاد فضایی وهم‌آلود کمک می کند. برای مثال در صحنه‌ای که پینوکیو دروغ می گوید و دماغ او دراز می‌شود از این نور استفاده شده است که علاوه بر مخفی ماندن حرکات بازیگر پینوکیو برای برداشتن آکساسواری که به عنوان دماغ دراز به کار می‌رود فضا را به جادویی می‌آراید که حضور فرشته مستلزم آن است.
با وجود اینکه از رنگ و موسیقی و نور برای جلوه دادن به فضا و ایجاد جذابیت استفاده های متنوعی می شود اما در بازی بازیگران عکس این اتفاق رخ می دهد. به جز صحنه ای که در آن روباه و گربه نره برای فریب دادن پینوکیو در جنگل با او روبرو می‌شوند در صحنه‌های دیگر بازیگران ضعیف هستند. این موضوع مخصوصاً برای کاراکتر پدرژپتو صدق می کند که بازیگر این نقش برای نمایش دادن حالت بیماری و احوال ناخوش پدر ژپتو و نیز پیری او، کاراکتر را بیش از اندازه سست و بی حال تصویر می‌کند و با بیان ضعیف و نیز ژست‌های ضعیف خود بازی کلیشه‌ای و تکراری را به نمایش گذاشته است. بازی کاراکتر اصلی یعنی پینوکیو نیز خالی از نقص نیست. بیان بازیگر پینوکیو در بعضی موارد ناواضح است و به خوبی شنیده نمی‌شود، علاوه بر این هیچ تمهیدی چیده نشده است که در بدن بازیگر پینوکیو حسی از عروسک بودن یا چوب بودن وجود داشته و به مخاطب منتقل شود.
پینوکیو چه پیش از آن که به هیئت انسانی واقعی درآید و چه بعد از آن از یک نوع بیان بدنی استفاده می کند و تغییری در آن نمی‌دهد و این بیان بدنی نیز هیچ شباهتی به رفتاری عروسک وار که در آن خشکی و غیرقابل انطاف بودن یا هر عنصر دیگری که عروسک بودن این کاراکتر را به ذهن آورد، به چشم نمی‌خورد. بازیگر نقش فرشته نیز در صحنه مضطرب و دستپاچه به نظر می‌آید. بازی کاراکتر جک که خود علیرضا ترمان به ایفای آن پرداخته نمی‌تواند کاراکتری که نشانی از کودکی در خود داشته ارائه دهد. جک بیشتر به مرد بزرگسالی می‌ماند که در کنار بچه‌ای قرار گرفته است. به ویژه بازی بسیار بیرونی و غلو شده‌ آقای ترمان به این کاراکتر لطمه ‌جدی وارد ساخته است.
شاید وجود طنز در اجرای این نمایش به اقبال آن در پذیرفته شدن از طرف مخاطب می‌افزود اما این طنز گذرا و در لحظه‌هایی اندک بر صحنه اتفاق می‌افتد. عنصر دیگری که در کار کودک به یاری گروه نمایشی می‌آید ارتباط با کودک است که ساده‌ترین آن نظرخواهی از کودک و همراه کردن او با نمایش است. البته الزامی به این کار نیست ولی گمان می رود که نمایش پینوکیو قابلیت برقراری این ارتباط را دارد ولی بازیگران آن و یا کارگردان برای برقراری این ارتباط در صحنه هایی که کودکان سعی می‌کنند در روند قصه همراه باشند، لزومی ندیده‌اند.
نکته ‌دیگری که در این نمایش به چشم می‌خورد صدای راوی است که به صورت از پیش ضبط شده پخش می شود. در برخی مواقع اطلاعات دهی راوی و یا کاراکترها در بعضی جمله‌ها تا حد زیادی مستقیم است و این مستقیم گویی به ساختار درامی که در حال روایت است لطمه می زند. این که پدر ژپتو دوست دارد که پسری داشته باشد و یا اینکه پینوکیو به سادگی فریب می‌خورد و مواردی از این دست نمونه‌هایی هستند که در نمایش به خوبی به چشم می آیند و لزومی ندارد راوی به بازگویی این اطلاعات آن‌ هم به شیوه ‌مستقیم بپردازد.
ریتم نمایش در بعضی لحظه‌ها کند و دیالوگ‌ها در بعضی موارد اضافه به نظر می‌رسند. با کوتاه‌تر کردن نمایش و تلفیق بعضی از دیالوگ‌ها در هم می‌توان از زمان بلند نمایش که تا حدودی از تاب تحمل کودک خارج است کاست و همچنین درام را موجزتر و گویاتر ارائه کرد.
بحثی که در ابتدای این نوشته مطرح شد و به این سوأل بازمی‌گشت که آیا نگاهی نوآور و تازه به متنی از پیش خوانده لازم است یا خیر، بحثی است که در پینوکیو رعایت نشده اما آنچه به ذهن می‌رسد این است که آیا متنی که در حال حاضر برای اجرا انتخاب شده و ویژگی‌های متن اولیه را حفظ کرده است، آنقدر قوی و بی‌نقص اجرا می شود که لزوم بازیابی نگاهی تازه به متن در آن احساس نشود؟ نمایش پینوکیو با وجود غرق شدن در نور و صدا و رنگ نمی‌تواند مخاطب را از خود راضی کند. خستگی حاصل از تماشای نمایش که در صحنه های پایانی ریتم کند آن و قابل پیش بینی بودن آن اجازه خلاق بودنش را سلب کرده است، اجازه نمی‌دهد تا مخاطب بتواند از نمایش لذت کافی ببرد. البته موضوعی را نباید از نظر دور داشت و آن این است که به هر حال نمایش کودک برای کودک است و جاذبه‌هایی چون نور و رنگ و صدا که از آنها نام برده شد در جهت برقراری ارتباط با کودک بی‌تأثیر نیستند ولی آنچه در این نمایش باعث کاستی و عامل عمده ضعف آن به شمار می رود نگاه سطحی و کلیشه‌ای به داستانی است که می‌تواند خارج از شکلی که این گروه نمایشی برای آن در نظر گرفته اجرا شود.
به یاد بیاوریم که ساده کردن بیش از حد یک دیدگاه و بیان یک مسئله برای کودک امروزمان امکان مواجهه ‌او را با آینده و مسائلی که به اندیشه پیچیده نیاز دارند کاهش می دهد، چرا که نمایش کودک جنبه ای فرهنگ ساز دارد که اکثر ما از آن غافل مانده و عمده توجه خود را بر وجه آموزشی آن متمرکز کرده‌ایم.
افسانه نوری
منبع : ایران تئاتر