شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شهری برای همه


شهری برای همه
با اینکه بیست و شش بهار از زندگی‌ام می‌گذرد اما هنوز وقتی قرار است از خانه خارج شوم افراد خانواده با زبان یا رفتار به من می‌فهمانند که نگران هستند و من باید مواظب خود باشم.
من نیز متقابلاً به همین شیوه به آنها می‌فهمانم که مواظب خود هستم و جای نگرانی نیست.
هر چند می‌‌دانم جای نگرانی هست و این همیشه در خانواده‌هایی که فرزند معلوم دارند و نخواسته‌اند فرزند معلولشان در خانه محبوس شود، وجود دارد.
شاید خیلی‌ها فکر کنند این تعامل بسیار طبیعی است و خانواده دارای یک عضو معلول همیشه باید با این نگرانی دست و پنجه نرم کند، اما باید در آغاز این جمله یک چرای عمیق و منطقی گذاشت و پرسید چرا خانواده‌ای که یک عضو معلول دارد، همیشه باید نگران باشد که این عضو معلول وقتی در بیرون از خانه به سر می‌برد با چه خطرهای اجتماعی و محیطی روبه‌رو است.
پیش از آنکه به پاسخ این پرسش بپردازیم، خوب است نخست روشن کنیم که منظورمان از خطرهای اجتماعی و محیطی چیست؟ خطرهای اجتماعی به خطرهایی گفته می‌شود که یک معلول به دلیل شناخت ناکافی جامعه از معلولیت در سطح شهر با آن روبه‌رو است، مثل کمک مالی بی‌جهت به معلولان حرکتی، دزدیده‌ شدن معلولان ذهنی توسط افراد شرور، نگاه‌های عیب‌جو و پرسشگر افراد به معلولان و... خطرهای محیطی که ناشی از عدم مناسب‌سازی معابر شهری است، نیز ریشه در عدم شناخت کافی جامعه از معلولیت دارد.
پس در حقیقت یک ریشه مشترک منشأ خطرهای اجتماعی و محیطی است و آن عدم شناخت کافی از معلولان و نیازهای آنهاست و به عبارتی روشن‌تر اگر معلولی در جامعه حیثیتش خدشه‌دار می‌شود یا اگر معلولی نمی‌تواند از جدول مرتفع حاشیه خیابان بگذرد هر دو برمی‌گردد به عدم شناخت او که اولی از سوی جامعه است و دومی از جانب مسئولینی که متولی شهرسازی هستند.
برمی‌گردیم به بحث نگرانی خانواده از حضور عضو معلول در جامعه به دلیل خطرهای اجتماعی و محیطی که او را تهدید می‌کند.
از نظر منطقی، نگرانی از حضور یک عضو در یک مجموعه وقتی شکل می‌گیرد که آن مجموعه فاقد شرایط مناسب برای حضور آن عضو باشد و این مسأله همانطور که گفته شد برمی‌گردد به عدم شناخت مجموعه از آن عضو.
در این نوشتار می‌خواهیم به سه پرسش اصلی پاسخ دهیم.
اول اینکه چرا جامعه از معلولیت شناخت کافی ندارد؟ دوم شناخت کافی جامعه از معلولیت به چه صورت‌هایی نمود پیدا کرده است؟ و پرسش آخر اینکه راه‌حل‌های حل این مشکل چیست؟
ابتدا توضیح این نکته ضروری است که قصد داریم پاسخ این سه پرسش را صرفاً در حوزه مورد بحث یعنی حضور معلولان در شهر ارائه دهیم.
اصولاً در مباحث جامعه‌شناسی، حقوق وقتی شناخته می‌شود که نقش تعریف شود یعنی ما ابتدا به ساکن باید یک نقش اجتماعی را تعریف کنیم، ویژگی‌ها و نیازهای آن را بشناسیم و در گام دوم به این موضوع بپردازیم که این نقش چه حقوقی دارد؟
امروزه بسیاری از واژه‌ها را می‌توان یافت که به وفور مورد استفاده قرار می‌گیرد اما کمتر کسی از حقیقت آن آگاه است.
یکی از این واژه‌ها حقوق شهروندی است، وقتی می‌گوییم حقوق شهروندی یعنی اینکه ما بیاییم شهروند را نه در قابل یک کلیشه بلکه با توجه به ویژگی‌ها و نیازهای اختصاصی‌اش بشناسیم و در سایه این شناخت، حقوقی را به او واگذار کنیم، این نیاز به یک مقدمه دارد که بپذیریم شهروندان با یکدیگر متفاوتند و به تبع نیازهای متفاوت دارند.
پس ما باید بپذیریم که شهروندی به نام معلول داریم منظور از این پذیرش یک پذیرش آماری نیست که اعلام کنیم در یک شهر فلان قدر معلول زندگی می‌کند و نفس می‌کشد.
منظور این است که بپذیریم یک شهروند معلول داریم نیاز دارد به تحصیل،‌ اشتغال، تفریح، مراجعه به سازمان‌ها و...
وقتی این پذیرش صورت گرفت تازه داستان شروع می‌شود. اینجاست که وارد یک کار کارشناسانه جدی در زمینه عمران شهری می‌شویم.
اینجاست که می‌آییم و برای رفتن یک معلول به محل تحصیل، کار و حتی مراکز تفریحی چاره‌ای می‌اندیشیم اما متأسفانه در جامعه ما هیچ‌گاه این روند منطقی یعنی شناخت معلولان و برآوردن نیازهای آنها طی نمی‌شود و این دو عامل اساسی دارد.
یکی اینکه حضور معلولان در جامعه از ابتدا کمرنگ بوده است (به دلیل همین شناخت ناکافی و پذیرش جامعه) و دوم اینکه مسئولان، مردم و شاید تا حدی خود معلولان نخواسته‌اند از این حضور اندک و کمرنگ نیز برای فرهنگ‌سازی و مناسب‌سازی محیط در جهت حضور بیشتر خودشان در جامعه استفاده کنند.
همین باعث می‌شود که معمولاً در ساخت شهر نیازهای معلولان را در نظر نگیرند.
مثلاً پیمانکاری که یک خیابان را جدول‌بندی می‌کند به ذهنش نمی‌رسد که ممکن است روزی روزگاری یک معلول حرکتی بخواهد از این جدول عبور کند و این موضوع را در انتخاب ارتفاع جدول در نظر بگیرد یا مثلاً معماری که یک مجتمع اداری بنا می‌کند اصلاً این احتمال را نمی‌دهد که شاید یک ارباب رجوع معلول به این اداره مراجعه و به سرویس‌ بهداشتی نیازمند شود، به همین خاطر در برنامه‌ریزی خود سرویس بهداشتی مخصوصی را در نظر نمی‌گیرد.
وقتی بسیاری از معلولان ما رفتن به شهربازی یا سینما را رویایی دست نیافتنی می‌دانند به این خاطر است که مسئولین ما با کوتاه‌اندیشی از خود می‌پرسند که مگر معلول هم به تفریح نیاز دارد؟ از اینها گذشته در بحث خطرات اجتماعی هم کاملاً همین موضوع صادق است. وقتی در ذهن جامعه این فرهنگ پیاده نشده که من معلول جسمی- حرکتی حق استقلال دارم در جامعه سرزنش می‌شوم که چرا بدون پدر و مادرم از خانه خارج شده‌ام یا وقتی هنوز خیلی‌ها نمی‌‌دانند نسبت فقر و معلولیت چیست بدیهی است که معلولان ما در سطح شهر با صدقه مردم روبه‌رو می‌شوند.
اما چه باید کرد؟ مشکل اصلی اینجاست که تا بحث‌هایی از قبیل فرهنگ‌سازی یا مناسب‌سازی فضای شهری برای معلولان پیش می‌آید ذهن همه می‌رود به سوی بودجه‌های کلان، تصویب مجلس، تشکیل کمیسیون و...
اما بپذیریم که کار به این دشواری هم نیست مثلاً اگر معمار ما قطر عصای زیربغل را در نظر داشته باشد، می‌داند فاصله نرده‌های یک پل روی جوی آب را چقدر بگیرد که عصا داخل آن گیرنکند. این مسأله نیازمند چقدر بودجه است؟
یا مثلاً وقتی برای ساختمان اداری میلیاردها تومان هزینه می‌شود، اختصاص دادن ۱۰ کیسه سیمان برای ایجاد یک سطح شیب‌دار در جلوی ساختمان به منظور عبور و مرور معلولان هزینه‌ای ندارد.
این راهکار به آسانی قابل اجراست اما متأسفانه همانطور که گفته شد مسئولین گاهی مشکلی حس نمی‌کنند که به دنبال راه حل آن باشند.
محسن حسینی طاها
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید