دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


چهار دیواری شیشه ای


چهار دیواری شیشه ای
از قم که راه می افتیم بحث داخل تاکسی شروع می شود. کمی درباره گرانی برنج و مسکن صحبت می شود تا اینکه دختر جوان که در صندلی عقب و پشت سر راننده نشسته می گوید: «تازگی ها می خواهند در حریم خصوصی مردم هم وارد شوند و ببینند چه خبر است. به بهانه اینکه بعضی شرکت های خصوصی محل فساد است به آنها چه مربوط. من اگر عقل داشته باشم می فهمم که به صلاحم هست در یک شرکت کار کنم یا نه.» پسر جوانی که میان من و دختر جوان نشسته و صورتی استخوانی و عینکی ظریف بر صورت دارد سخنان دختر جوان را پی می گیرد: «وقتی دخترها و زن ها راضی هستند در این شرکت ها کار کنند به دیگران چه مربوط. می گویند شادی هم نکنید. می خواهند پارتی ها را جمع کنند.»
● پارتی در آپارتمان
راننده تاکسی هم حرف دختر و پسر جوان را تایید می کند اما بحث گرانی روغن و لاستیک را وسط می کشد. تابلوی تهران ۱۱۵کیلومتر را که رد می کنیم بحث همچنان ادامه دارد. صدای هق هق زن میانسالی که در صندلی جلو نشسته شنیده می شود. راننده می پرسد: «حاج خانم طوری شده؟»
زن بر خود مسلط می شود و می گوید: «اشتباه اینجاست که ما فکر می کنیم هر چیزی که نام خصوصی دارد می توان از همه قیدها رها باشد و اگر هر ضرری برای جامعه داشت کسی نباید دخالت کند شما جوان ها از دل ما پدر و مادرها چه خبر دارید. من یکی از آن کسانی هستم که جگرگوشه ام را در همین حریم های خصوصی از دست دادم. من هم مثل شما فکر می کردم اما مثل اینکه تا بلایی سرمان نیاید قبول نمی کنیم که باید بر حریم های خصوصی هم نظارت وجود داشته باشد.»
اتوبوس پشت سر، چراغ می زند اما راننده تاکسی که حالا سرعتش را کمتر کرده و در باند دوم حرکت می کند حواسش نیست می گویم: «اتوبوس نمی تواند به لاین سرعت و سبقت برود لطف کنید به آن راه بدهید.» راننده حرف مرا تأیید می کند و راه باز می کند و اتوبوس شتابان می رود. هق هق زن بار دیگر شنیده می شود، می گوید: «دخترم دانشجو بود در شهرستان، عاشق سفر با اتوبوس و قطار...» بعد کمی نیم رخ می نشیند و ادامه می دهد: «من در خیابان جردن زندگی می کنم. چند سال قبل یک زن و شوهر جوان در همسایگی ما آپارتمانی خریدند و از چند روز بعد آنجا را تبدیل کردند به محل مهمانی های شبانه. تا نیمه های شب بزن و بکوب داشتند و خواب و راحتی را از ما گرفته بودند. هرچه اعتراض کردیم فایده نداشت به پلیس گفتیم. چند بار آمدند تذکر دادند اما افاقه نکرد. کم کم پای جوانان و نوجوانان محل هم آنجا باز شد از جمله دختر دانشجوی من. هرچه کردم که آنجا نرود گوش نداد. وقتی به آنها اعتراض می کردیم می گفتند چهار دیواری اختیاری است اما معنی چهار دیواری اختیاری این است که درون یک خانه، محل آزار دیگران نشود.»
● یک واقعه تلخ
زن حالا کمی آرام گرفته و شمرده سخن می گوید او می افزاید: «جذابیت کاذب این مکان، به معنای دیر آمدن جوان ها به خانه بود و سر و صدای شبانه. کم کم به دخترم پیشنهاد کار دادند. تحقیق کردیم اما گفتند که شرکت موجهی است. دخترم سه ماه تابستان را آنجا کار می کرد و شب ها هم به مهمانی می رفت. با اعتراض همسایگان و دخالت پلیس، برنامه آنها به هفته ای یک شب کاهش یافت اما حالا صحبت از اکس و مشروب بود. همسایه های ما از وضع ناهنجار فرزندانشان هنگام بازگشت از مهمانی نگران بودند. من و همسایه ها به خیال اینکه آزادی فرزندانمان را سلب نکنیم، با هفته ای یکبار مهمانی مخالفت نمی کردیم تا اینکه در یک صبح شنبه دیدم که دخترم سرکار نمی رود. او گفت که دیگر تمایلی ندارد کار کند من هم مخالفتی نکردم. رنگ صورتش اما پریده بود. گفتم شاید بیمار است و با استراحت خوب می شود.»
تابلوی تهران ۷۵ را هم پشت سرمی گذاریم. هوا رو به تاریکی می رود. راننده ضبط صوت را خاموش و رادیو را روشن می کند. صدای قرآن می آید. زن ادامه می دهد: «چند روزی گذشت تا این که یک غروب گرم شهریورماه دخترم به خانه نیامد. هرجا که بگویید زنگ زدیم اما پیدایش نکردیم بالاخره به پلیس خبر دادیم.» زن شرح مفصلی از تلاش ها برای پیداکردن دخترش را می گوید. راننده، من و دو مسافر دیگر کنجکاو شده ایم و سکوتی محض بر تاکسی حکمفرما است. تنها صدای زن، موتور سمند و کولر ماشین می آید. زن چشمانش پر اشک می شود و ادامه می دهد: «بالاخره از پزشکی قانونی تماس گرفتند و اطلاع دادند جسد او را یافته اند. البته به پدرش گفتند بعد به من هم اطلاع دادند.
دلیل مرگ را خفگی اعلام کردند و گفتند که پلیس او را تحویل پزشکی قانونی داده است. زنی که آن جا بود مشخصات همسر دخترم را خواست. اما من با تعجب گفتم که دختر من ازدواج نکرده است. زن گفت که دخترم بارداربوده و آثار چنگ روی بدنش دیده شده است.
پلیس گزارش داد که دخترم را از یک خرابه پیدا کرده اند درحالیکه طنابی دور گردنش بوده است. آنها حدس زدند که دخترم خودکشی کرده باشد. ما به گردانندگان مهمانی های شبانه مظنون شدیم و به پلیس اطلاع دادیم.
از آنها بازجویی کردند اما زیربار نرفتند. تا اینکه دختر یکی از همسایه ها به دلیل مورد تجاوز قرارگرفتن در آن پارتی از آنها شکایت کرد. صاحبخانه در اعترافات خود به تجاوز به چهار دختر از جمله دخترمن اعتراف کرد...»
گریه امانش نمی دهد. دختر جوان هم منقلب می شود. راننده تاکسی به زن آب تعارف می کند. پسر جوان حرف نمی زند و به فکر فرو رفته.
● خدشه بر فضای حریم خصوصی
صدای زن با گریه مخلوط می شود و می گوید: «وقتی به صاحب آن مهمانی گفتند که چرا این کار را کردی با وقاحت گفت که حریم خصوصی اوست. معلوم شد که به یکی از دختران هم در محل کار تجاوز کرده است.» پسر جوان می گوید: «به خاطر یک نمونه فساد باید همه خانه ها را بگردند؟!»
زن با غیظ می گوید: «چند نمونه مثل دختر خودم نشانت بدهم.» بعد با برافروختگی ادامه می دهد: «تو از آنهایی هستی که تا سرت نیاید نمی فهمی...» دعوا می رود که بالا بگیرد اما راننده همه را به آرامش دعوت می کند. از عوارضی تهران عبور می کنیم و...
حد حریم خصوصی در کشورما مخدوش معرفی شده است. خانه ای که در ساعات استراحت، از آن صدای جشن یا عزا بلند است، کاروان های عروسی که راه بندان و سر و صدا ایجاد می کنند ، خودرویی که صدای موسیقی آن همه را عاصی می کند، شرکتی که در آن به دختران جوان پول می دهند تا پاکی خود را به تجارت صاحب آن تجارتخانه بفروشد و زنی که در خودرویش بی حجاب می نشیند همه از مصادیق چهاردیواری های اختیاری است که جامعه را با خطر مواجه می کند. بنابراین آنجا دیگر حریم خصوصی نیست بلکه یک محل عمومی با مالکیت خصوصی است.
یادم می آید که یکی از دوستان می گفت: «در اروپا اگر شخصی به هر دلیلی از خانه، خودرو یا هر محل خصوصی اش به ضرر جامعه استفاده کند، مثلا مهمانی شبانه برپا کند یا صدای موسیقی خودرویش بالا باشد با جریمه های سنگین، توقیف خودرو و ابطال گواهینامه مواجه می شود یا ساکنان خانه های محل پارتی، محکومیت های سنگینی را باید تحمل کنند.»
وقتی این را می گویم، پسرجوان پاسخ می دهد: «آنجا برای خالی کردن هیجانات جا و مکان دارد. دولت باید جایی را برای خالی کردن هیجانات ایجاد کند.» زن می گوید: «دولت دارد برای خصوصی سازی، کارخانه هایش را می فروشد، بیاید متولی مهمانی های شبانه شود آن هم در مملکت اسلامی- ایرانی. این همه باشگاه ورزشی و... تفریحگاه دولتی و خصوصی وجود دارد. صحبت سر این است که حریم خصوصی نباید مزاحم دیگران باشد در همه جای دنیا تفریحگاه ها خصوصی است اما تحت نظارت پلیس قرار دارد.» راننده تاکسی حرف من و زن میانسال را می پذیرد و تایید می کند و بر سرعتش می افزاید.
کرایه ها را می دهیم و پیاده می شویم. زن که به گفته خودش ۴۵ سال دارد، نمی تواند درست راه برود. او می گوید که داغ دخترش، پیرش کرده.
قاسم حداد اصفهانی
منبع : روزنامه کیهان