شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


ذهن خسته مردان سپیدپوش


ذهن خسته مردان سپیدپوش
پلیس راهنمایی و رانندگی تهران و بویژه افسران وظیفه، بخشی از نیرویی ست كه در زندگی روزمره شهروندان، بیشترین ارتباط را با آنها دارند؛ افسرانی كه خود روزی خارج از این لباس، پشت فرمان نشسته اند؛ با ذهنیت های متفاوت از رانندگی، تخلف، جریمه و حتی زندگی شهروندی.ساكنان ساختمان ۷ طبقه مركز فرماندهی راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ از پشت میزهایشان برای بهبود وضعیت ترافیكی شهر برنامه ریزی می كنند. مهم این است كه بحران ترافیكی كلانشهر تهران تبدیل به یك نارضایتی عمومی نشود. شما می توانید در طول روز، سرنشینان افسرده و پریشان اتومبیل ها را زمانی كه دست هایشان را بی جهت روی بوق خودرو می گذارند، مشاهده كنید. حتی اگر كمی دقت كنید می توانید رانندگان متخلفی را مشاهده كنید كه بدون توجه به هشدارهای ماموران راهنمایی و رانندگی با ماموری كه مقابل خودرویشان می ایستد تا بار ترافیك را روان كند، برخورد كرده و فرار می كنند. به نظر می رسد با وجود تلاش معاونت های مختلف در پلیس راهنمایی و رانندگی به منظور بهبود وضعیت ترافیك سطح شهر، میان سازمان ها و ارگان های مختلف كه برای حل بحران ترافیك تهران فعالیت می كنند، انسجام و هماهنگی كافی وجود ندارد و در برخی موارد آنها حتی طرح های یكدیگر را خنثی می كنند.نمی دانیم نظر افسران وظیفه راهنمایی و رانندگی چقدر در تعیین سیاست های فرهنگی راهنمایی و رانندگی نقش دارد، اما همین قدر می دانیم كه این افسران وظیفه در اجرای برنامه های پلیس راهنمایی و رانندگی و همچنین در پست های خیابانی، پررنگ ترین نقش را دارند.
كاش می دانستی
كافی است با یكی از آنها صحبت كنی و از او بخواهی تا می تواند درددل كند؛ اگر این كار را می كنی،افسران خیابان ها و تقاطع های شلوغ را انتخاب كن تا تراژدی كامل شود؛ جایی مثل میدان توحید، خیابان آزادی یا انقلاب. آن وقت به تو می گویند كه به جای حرف زدن، یك ساعت در این محل بایست و ببین می توانی تحمل كنی؟ داستان آنها را باید از زبان خودشان بشنوی؛ داستان تمام آنهایی كه مجبورند بایستند تا رگ های پاهایشان كبود و برجسته شود؛ انسان هایی با كفش های سیاه، یونیفورم سبز، علائم متنوع، كاپشن چرم سیاه رنگ و بارانی سپیدی كه آب و سرما را می بلعد. قصه آنهایی كه خوراك روزانه شان علاوه بر سفره پر و پیمان دود و سرب و غبار، تنها یك عدد كیك ارزانقیمت و یك آبمیوه است، نه بیشتر. این داستان كلاه سفید های جوان است؛ كلاه سفید های جوانی كه گاه حتی از افراد مشكل دار و نامتعادل كتك می خورند وحالا چه فرقی می كند با چه وسیله ای؛ زنجیر، چماق، چاقو یا پنجه بوكس؛ كلاه سفیدهایی كه طعمه تصادف می شوند و جان می بازند یا اگر خیلی خوش شانس باشند، چندماهی با دست و پای شكسته بستری می شوند. كلاه سفیدهای جوان، ماهانه تنها كمی بیشتر از ۲۰ هزار تومان حقوق می گیرند. آنها متخلفان را جریمه می كنند و در عوض، گاهی به ناحق لعنت می شنوند.خدمت وظیفه این افسران بالاخره روزی تمام می شود و آنها به خانه هایشان بازمی گردند. بالاخره روزی از این كسوت خارج می شوند و خود پشت فرمان می نشینند؛ آن هم با ذهنیت هایی متفاوت از رانندگی، تخلف، جریمه و حتی زندگی شهروندی.پلیس راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ برای آنهایی كه خودروهایشان در ارتباط با این پلیس مشكل پیدا كرده، نام آشناتری ست. نیروهای جوان و تحصیلكرده از نقاط مختلف كشور و پس از طی دوران آموزشی، با لباس های سبز و كلاهی كه آرم نیروی انتظامی روی آن نقش بسته است، كوله بار سبزرنگ خود را روی دوش گرفته اند و وارد محوطه می شوند. حالا وقتی ست كه شهرستانی ها باید شب ها را در خوابگاه یا نمازخانه ساختمان بمانند؛ نزدیك به یك هفته آموزش فشرده و پس از آن زندگی خیابانی. آنهایی كه روابطی دارند یا توانسته اند به شیوه های مختلف نظر مسئولان ساختمان را جلب كنند، در همان ساختمان می مانند و مابقی، راهی مناطق مختلف در تهران بزرگ می شوند، لباس های راحت تری به آنها داده می شود و هر كدامشان با تنها سرمایه ارزشمندشان كه یك سوت سیاه است و موجب می شود بدون فریاد، مقررات را به رانندگان یادآوری كنند، راهی تقاطع ها می شوند. از این پس آنها باید روزانه هشت ساعت روی پاهایشان بایستند. یك روز صبح از ساعت شش صبح و روز بعد از ساعت یك بعدازظهر. زمستان یا تابستان فرقی ندارد. ایستادگان با قبض های جریمه باید علاوه بر هوشیاری نسبت به ثبت تخلفات راهنمایی و رانندگی، سروصدای ناشی از صدای بوق اتومبیل ها و رانندگان كم حوصله ای كه لحظه ای تحمل بار ترافیك یا چند ثانیه طولانی شدن چراغ های راهنمایی را ندارند را هم تحمل كنند؛ آلودگی هوا و دود اتومبیل ها برای تشدید و ایجاد بیماری های تنفسی، سوزش و اشك چشم جای خود. جوان تحصیلكرده كه از بابت خدمت در كلانشهری به نام تهران خوشحال شده است، وارد آسایشگاه سربازان و افسران وظیفه شده و تازه متوجه مشكلاتی كه در آینده گریبانگیرش خواهد شد، می شود؛ او در میان صدها مامور راهنمایی با ستاره های حلبی كوچك روی دوششان است و یك حركت نابجا كافی است تا تنش های عصبی روزانه شان تخلیه شود. آنجا حتی خواب آرام شبانه هم بی معناست. آنها در خواب هم درگیر شده اند. بعضی ها با صدای بلند به رانندگان متخلف فحاشی می كنند، از بعضی دیگر می خواهند كه پشت خطوط توقف كنند، برخی را تهدید می كنند و اتومبیل عده ای را در رویا به پاركینگ منتقل می كنند.
روز دیگری شروع می شود. این بار سرمای زمستان توان انسان را می گیرد. لباس زمستانی افسرها اما با شهروندان معمولی متفاوت است؛ یك كاپشن چرم و یك بادگیر سفیدرنگ از همان هایی كه آب و سرما را می بلعد. جوان از شدت سرما عصبی شده است؛ صورت سرخ و دست های سردی كه از شدت سرما جمع شده اند با آن پاهای لرزان و پنجه های منجمدشده ای كه فشار عصبی را چند برابر كرده ، تنها سرگرمی اش عابران هستند تا چشم بر لباس های او ببندند و لحظه ای را به گفتن یك خسته نباشید سپری كنند و از كنارش بگذرند.
در آسایشگاه یا بازداشتگاه؛ جایی كه هم خدمتی ها جمع هستند، ماجراها و خبرهایی را می شنود كه فكرش را هم نمی كرده است. همان جاست كه پسر جوان می شنود كه یكی از دوستانش كه در آستانه تشكیل خانواده بود، در گرگ و میش یك صبح سرد، هنگام نوشتن قبض جریمه در یكی از بزرگراه های تهران تصادف كرد و طعمه مرگ شد. همان جاست كه او از زبان جوانی می شنود كه در یكی از بزرگراه ها در گرگ و میش یك عصر، چند موتورسوار كمی پایین تر توقف می كنند، بندهای كفش ها را محكم می بندند، آستین ها را بالا می زنند، چوب ها و زنجیرها را بیرون می كشند و با استفاده از تاریكی هوا، افسر وظیفه ای را كه تنها گناهش آمدن به خدمت سربازی بوده است، به اشتباه به باد كتك می گیرند و بدین ترتیب نزدیك به یك ماه طول درمان برایش به ارمغان می آورند، چراكه ظاهرا افسر دیگری با تخلف آنها برخورد كرده بود.
در این بین، امتیازگیری به شیوه های مختلف برای كلاه سفیدها تبدیل به یك بازی روزمره شده است.
آنها دیگرمی دانند كه صبح تا شام با دو گروه راننده طرف می شوند؛ آنهایی كه برای امتیازگیری از موضع ضعف مطلق وارد می شوند و آنها كه از موضع قدرت وارد بازی شده اند. تنها عامل موفقیت كلاه سفیدها در این مواقع، تركیب فلسفه و سیاست است و كلاه سفیدها به دلیل تمرین هرروزه این بازی، بخوبی قادر به تشخیص این دو مقوله هستند. جوان، دیگر بخوبی كارآزموده شده است. رانندگان مسافركش، مقامات كشوری و نظامی و اقشار عادی جامعه همگی به كلاه سفید جوان، شیوه های رفتار را آموخته اند. اگر شما در پلیس راهنمایی و رانندگی خدمت می كردید، بخوبی خصوصیات مقطعی شهروندان را هنگام برخورد با پلیس درك می كردید. شاهد آن هستید كه دختر جوان به دلیل آنكه خیابانی را ورود ممنوع آمده است و شما از او می خواهید كه مجددا بازگردد، دست و پایش را گم می كند و نزدیك به ۲۰ دقیقه می گرید كه چرا به او گفته اید بازگردد. او مشكلات خانوادگی و برخورد بد خانواده را بهانه ای برای ورود ممنوع آمدن می داند. گاهی هم می بینید مردی كه اشتباه همان خانم جوان را مرتكب شده، چگونه از اتومبیل پایین می پرد.مدام، شما و ستاره های حلبی تان را می بوسد و به خودش فحاشی می كند تا مبادا شما جریمه اش كنید. اگر آن لباس را به تن كنید، راننده ای را می بینید كه از كنارتان عبور می كند، شیشه خودرو را پایین می كشد، غیرمستقیم فحش ركیكی به شما می دهد و از كنارتان می گذرد. موتورسوار جوانی را می بینید كه به دلیل شیطنت های جوانی یا تربیت های نادرست یا شدت تنفر، كلاهتان را از سرتان برمی دارد یا لگدی به شما می زند و فرار می كند.
اگرچه تحلیلگران اجتماعی و روان شناسان بر پیچیدگی رفتار ایرانیان تاكید دارند، لیكن این پیچیدگی در شرایطی درك می شود كه شما در ارتباط مستمر با مردم باشید. بسیاری از آنها بهترین راه فرار از اعمال قانون را هنگام ارتكاب یك تخلف رانندگی در این می دانند كه به شما بگویند: ببخشید، ما از شهرستان آمده ایم و خیابان ها را بلد نیستیم. وقتی به آنها به شوخی می گویید كه تابلوهای راهنمایی و رانندگی در تمام نقاط دنیا حتی در شاخ آفریقا هم به یك شكل است، لبخند شیطنت آمیزی می زنند، چشمكی می زنند، دستی به صورتشان می كشند و گردنشان را به یك سمت می گیرند كه یعنی: ببخشید . عذاب آورترین رفتار برای یك افسر راهنمایی و رانندگی زمانی است كه یك راننده متخلف درصدد است تا با اصرار، شما را فریب دهد و به همین دلیل مدام دروغ می گوید. بعضی از آنها كه از وضعیت مالی خوبی برخوردارند، سعی می كنند مشكل خود را با اسكناس حل كنند. آن وقت است كه دوست دارید راننده متخلف را بشدت تنبیه كنید. خب این هم نوعی دیگر از شیوه های امتیازگیری ست. بهتر است اگر به هریك از این دسته های مختلف رانندگان متخلف برخورد كردید، به او بگویید: آقای عزیز! این یك قانون جهانی ست كه شما آن را نقض كرده اید. دبیركل سازمان ملل هم گفته است كه فرهنگ اجتماعی یك كشور را می توان از شیوه رانندگی مردم آن كشور شناخت. بدین ترتیب خواهید دید كه راننده متخلف حتی اگر یك شخصیت سیاسی باشد، شرمنده خواهد شد، ولی آیا این شرمندگی، كوتاه مدت نیست؟ خب این هم یك شیوه امتیازگیری برای افسران راهنمایی و رانندگی ست؛ تركیبی از فلسفه و سیاست.
نیاز به تغییر رویه راهنمایی و رانندگی
اداره و نظم بخشیدن تردد خودروها در شهری چون تهران نه تنها حرفه ای تخصصی ست، بلكه نیاز به فرهنگسازی و حتی آموزش برخورد صحیح با شهروندان دارد؛ امری كه با به كارگیری نیروهای وظیفه كه حداكثر ۲۰ماه را در این لباس هستند، میسر نخواهد بود. این امر نیاز به تربیت نیروهای كادر حرفه ای دارد تا در تداوم تماس با مردم، شیوه های درست برخورد با متخلفان یا آموزش های راهنمایی و رانندگی محقق شود. علاوه بر اینها مدیران ترافیك وابسته به شهرداری تهران معتقدند اصولا با وجود امكانات هوشمند نیاز چندانی به حضور این تعداد افسر وظیفه پلیس برای كنترل تقاطع ها نیست. دكتر كامران رحیم اف، مدیرعامل شركت كنترل ترافیك شهرداری تهران از جمله این مدیران است.
هزاران افسر وظیفه فوق دیپلم با درجه ستوان سومی و لیسانس با درجه ستوان دومی در پلیس راهنمایی و رانندگی تهران هر روز به خیابان ها می روند تا مدیریت تقاطع های پرترافیك شهر را در دست بگیرند و گره های ترافیك را كه با آمدن خودروهای جدید كورتر از گذشته می شود، باز كنند. آنها چراغ های راهنمایی و رانندگی را با فشار دكمه ای تغییر می دهند و اجازه عبور از تقاطع ها را به رانندگان می دهند. این اقدام در حالی صورت می گیرد كه شركت كنترل ترافیك تهران با نصب سیستم هوشمند در تقاطع ها از طریق مركز كنترل خود، می تواند زمان تعویض چراغ ها را معین كند.
دكتر كامران رحیم اف، كارشناس شركت كنترل ترافیك تهران می گوید: با وجود سیستم هوشمند، دیگر نیازی به دستكاری چراغ ها از سوی ماموران پلیس راهنمایی و رانندگی وجود ندارد، چون چراغ های راهنمایی و رانندگی با اتصال به مركز كنترل به طور خودكار، زمان بندی بهینه را انجام می دهند .
رحیم اف به این امر كه افسران راهنمایی و رانندگی با حضور در كنار دستگاه های كنترل هوشمند، اقدام به دستی كردن كنترل چراغ های راهنمایی و رانندگی كنند، بشدت معترض است و نسبت به پیشنهاداتی كه درخصوص ریموت دار كردن چراغ های راهنمایی و رانندگی صورت گرفته است، بصراحت می گوید: این پیشنهاد را هرگز نخواهیم پذیرفت .
دكتر رحیم اف می گوید: به عنوان یك كارشناس ترافیك معتقدم كه با وجود سیستم هوشمند، هیچ نیازی به حضور عوامل راهنمایی و رانندگی كه كارشان بازی كردن با چراغ هاست، وجود ندارد. تنظیم فرمان چراغ های راهنمایی برعهده ماست و این كار با آمارگیری و بررسی كارشناسی صورت می گیرد و پلیس راهنمایی و رانندگی در صورت نیاز به تغییر چراغ ها، باید این مسئله را با شركت كنترل ترافیك در میان گذارد تا درصورت مفید بودن تغییر زمان، این كار صورت گیرد .
او معتقد است كه عامل پلیس راهنمایی تنها باید به تخلفات رانندگان رسیدگی كند و نیازی نیست كه عوامل پلیس راهنمایی و رانندگی چراغ های راهنمایی را دستكاری كنند.
رحیم اف می گوید: با نصب سیستم های هوشمند پیشرفته كه همان سیستم روز دنیا در شهرهای پیشرفته جهان مانند سیدنی استرالیا و لس آنجلس آمریكاست می خواهیم به راهنمایی و رانندگی ثابت كنیم كه می تواند استفاده بهتری از نیروهای خود تنها برای نظارت بر تخلفات استفاده كند . اگرچه اختلاف نظرها میان شركت كنترل ترافیك وابسته به شهرداری و پلیس راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ با تشكیل كمیته ای مركب از فرماندهان پلیس تهران بزرگ، معاون امور مناطق شهردار تهران، رئیس كمیسیون عمران شورای شهر تهران و زیرمجموعه آنها درخصوص بسیاری از طرح های مورداختلاف مرتفع شده است، ولی با این وجود رحیم اف چالش اصلی در بحث ترافیك را در بحث فرهنگی آموزش خلاصه می كند و می گوید: در حال حاضر مهمترین مشكل در حل ترافیك، بحث آموزش است و متاسفانه هنوز مردم لزومی برای احترام به قوانین و اجرای مقررات احساس نمی كنند .
او معتقد است كه مشكل سازمان های متولی حل ترافیك تهران، در بحث آموزش و عملكرد جزیره ای سازمان ها و دستگاه های مختلف است.
رحیم اف می گوید: كارهای پراكنده زیادی در بخش آموزش صورت گرفته است. به عنوان مثال وزارت كشور مطالعاتی انجام می دهد و وزارت راه یا شهرداری اقدامات دیگری در بخش آموزش صورت می دهند، در حالی كه باید اقدامات پراكنده به صورت متمركز صورت بگیرد و یك نفر و متولی مسئول بخش آموزش باشد كه حرف آخر را برای تمام نهادهای متولی حل مشكل ترافیك بزند .
این كارشناس ترافیك بر لزوم یكپارچگی دستگاه ها در بخش آموزش تاكید دارد و معتقد است: باید به توافق رسید كه اگر در یك مورد به نتیجه ای در حل مشكل ترافیك می رسیم، رادیو و تلویزیون بابت پخش مسائل آموزشی درخواست وجه نكنند یا دستگاه های متولی تبلیغات، هركدام سهمی در آموزش داشته باشند .
به هر حال آنطور كه رحیم اف می گوید، به نظر می رسد كه چالش اصلی در حل مشكل سرسام آور ترافیك كلانشهری به نام تهران، نبود مدیریت واحد در حل مشكل است؛ فردی كه حرف آخر را بزند.

روزی هشت ساعت پایداری
پلیس راهنمایی و رانندگی نیروی انتظامی تهران بزرگ برای مهار ترافیك و نظم بخشیدن به تردد خودورها، روزانه حدود ۲ هزار افسر وظیفه تهرانی و شهرستانی را راهی خیابان ها می كند و این افسران مجبورند روزانه نزدیك به ۸ ساعت را در تقاطع ها و خیابان هایی سر كنند كه شما حتی یك ساعت، آن را تحمل نمی كنید. متوجه هستید؟ ۸ ساعت، نه كمتر؛ آن هم درتقاطع هایی كه شهروندان حتی برای لحظه ای در آنجا مكث هم نمی كنند. مگر آدم مجبور است سر و صدا و شلوغی و آلودگی را بدون هیچ دلیلی تحمل كند؟ اما آنها تحمل می كنند، چون شهر بالاخره باید نظم بگیرد. بالاخره یك نفر باید باشد كه جلو رانندگان متخلف را بگیرد و تلاش كند تا ترافیك روزانه ختم به خیر شود و چه كسی بهتر از نیروی تحصیل كرده وظیفه؟
محمد طالقانی
منبع : روزنامه همشهری