دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


باز نویسی،بازنویسی،بازنویسی


باز نویسی،بازنویسی،بازنویسی
نویسنده‌ای می‌گوید:«من اگر بفهمم کی اولین‌بار این تخم لق رو توی دهن بازار کتاب شکسته، حتما....» اگر بخواهیم این جمله را «بازنویسی» کنیم، این‌جور می‌شود:«.......».
معنا و مفهوم این گزاره‌ها و سه‌نقطه‌ها این است که همه ناراضی‌اند. از نویسنده، تا ناشر. از منتقد تا روزنامه‌نگار. کسی مخالف این نیست که باید برای سنین پایین و حتی افراد کم‌سواد سنین بالا، کتاب‌ها و نوشته‌های قدیمی بازنویسی و ساده‌نویسی شوند اما روندی که در بازار کتاب کودک حاکم شده، از رواج «کتاب‌سازی» خبر می‌دهد: ۱۰ قصه را از یک مجموعه منظوم کهن می‌گیری و بی‌توجه به اصول و لزوم و اما و اگرها، با کمک یک «دهخدا»ی قفل‌شکسته، به فارسی‌ مغشوش تبدیل می‌کنی و در قالب ۱۰ جلد کتاب برای کودک، به بازار می‌فرستی. از این وضع، همه ناراضی‌اند و عجیب آنکه بسیاری از این‌«همه» خود از دست‌اندرکاران این کتاب‌ها بوده،هستند وخواهند بود. حتی نویسندگان جدی و خلاق نیز، در کارنامه خود اغلب، یکی دو مورد از این‌دست «بازنویسی‌»ها دارند؛ موفق و ناموفق.‌
● صد سال قبل
حالا اگر بخواهیم «آن یک نفری را که این تخم لق را در دهان بازار کتاب شکست»، پیدا کنیم، باید به مثلا صد سال قبل برگردیم:
اگر تا پیش از مشروطه، از بر کردن گلستان و بوستان سعدی برای کودکان فضیلتی بود، اگر از حفظ خواندن داستان‌های شاهنامه و برخی از منظومه‌های حماسی-بزمی، امتیازی برای کودکان اهل «مکتب» محسوب می‌شد، «تجددخواهان» و مردمانی که همه‌چیز را نو می‌خواستند، کم‌کم خطی بر رویه انتقال نعل به نعل ادبیات کهن به کودک آن روزها کشیدند و حرف از ساده‌نویسی و به‌روز کردن متون کهن برای کودکان زدند. تا پیش از این دوره، غالبا نگاه بزرگان، که در همه‌چیز حتی ادبیات و هنر، به‌دنبال اخلاق‌آموزی و حکمت و تربیت بودند، از جایگاه یک معلم بود؛ معلمی که موظف است شرعا و اخلاقا، کودک را با متون کهن دیار خود آشنا کند تا راه صحیح زندگی و معرفت را بیاموزد. در این نگاه، سرگرمی، چندان مورد توجه نبود و دشواری خواندن و فهمیدن این متون را چوب استاد برطرف می‌کرد. کودکان، چه در مکتب و چه در محضر اساتید خاص، کتاب‌های قدما را به همان شیوه‌ای روخوانی می‌کردند که اساتید و پدران آنها. یعنی تفاوتی نبود بین دنیای کودکی و دنیای بزرگ‌تر از آن. همه در یک‌جا و یک جایگاه باید پند و اندرزهای سعدی را از بر می‌کردند و از کلیله و دمنه درس می‌گرفتند.
اما در حوالی مشروطه بود که اینجا و آنجا تک و توک، ملهم از فضا و مفاهیم تازه‌ای که وارد گفتمان سیاسی و اجتماعی ایران شده بود، عده‌ای کودک را جدی‌تر گرفتند و آثاری را به‌زعم خود برای کودکان نوشتند و برخی از کتاب‌ها و قصه‌های عامیانه را برای کودکان ساده‌نویسی کردند. گرچه امروز دیگر قصه‌های منظوم ایرج‌میرزا برای کودکان را مناسب برای این گروه سنی نمی‌دانند اما در سال‌هایی که شاهنامه، یکی از خواندنی‌های یک کودک ۱۰ ساله محسوب می‌شد، حرکت امثال ایرج را باید روی چشم گذاشت و از ایشان تشکر کرد.
تغییراتی این‌چنین کوچک اما موثر را البته باید به پیش از این ربط داد؛ به دوره‌ای که امیرکبیر دارالفنون را به‌عنوان نماد عصر تازه در شیوه‌های آموزشی و همگام با دنیای غرب، در ایران راه‌اندازی کرد و بعدها برخی از مشروطه‌خواهان چون عبدالرحیم طالبوف (نویسنده کتاب احمد) در لزوم تغییر نگرش به شیوه‌های آموزشی و تربیتی موجود، کتاب و مقالاتی نوشتند و تلاش‌های میرزا یحیی دولت‌آبادی و کسانی چون میرزا حسن رشدیه که پایه‌گذار آموزشگاه‌های نوین در ایران بودند و...
با ورود ترجمه‌های داستان‌های غربی به ایران، نثر ادبیات نیز تغییراتی یافت و این تغییرات، تاثیر خود را نوشته‌های کودکان گذاشت.
در کتاب ارزشمند «تاریخ ادبیات کودکان ایران»، جلد سوم، به اولین بازنویسی‌های جدی برای کودکان اشاراتی شده ‌است که این ۳ مورد شاید مهم‌ترین این آثار باشند:
در سال ۱۲۶۲ هـ .ش ابوالفضل‌بن مبارک علامی در شهر لکنهو، گزیده‌ای کتاب «عیار دانش» را با نام«نگار دانش» برای نوآموزان منتشر کرد. در سال ۱۲۷۰ هـ .ش نیز محمود مفتاح‌الملک، گزیده‌ای از مثنوی مولوی را با نام «مثنوی الاطفال» منتشر کرد که به روایت کتاب «تاریخ ادبیات کودکان ایران»، از نخستین نمونه‌های باز نویسی در ادبیات کودک است.
شیخ محمدعلی کاتوزیان طهرانی نیز در سال‌های ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۲ هـ .ش گزیده‌هایی از کلیله و دمنه، قصه‌های مرزبان‌نامه و بوستان سعدی را برای کودکان بازنویسی کرد.
● بعد از مشروطه
در سال‌های بعد از مشروطه، همراه با تغییر در شیوه‌های آموزشی و تحول در آموزش رسمی و خداحافظی با مکتبخانه، کتاب‌های درسی شکل گرفتند. در کنار همین تحولات بود که ادبیات نوین کودک نیز شکل گرفت و کم‌کم بحث «تالیف» کتاب برای کودکان و مطابق با نیازها و دنیای ذهنی آنان نیز جدی شد. با این‌حال، هنوز لازم بود که این کودکان با گذشته و ادبیات و فرهنگ خود آشنا شوند. منتها این‌بار عده‌ای از پیشگامانِ آنچه امروز ادبیات کودک و نوجوان می‌نامیم، سعی کردند بعضی از متون کهن را برای کودکان ساده‌نویسی کنند. گرچه هنوز هم نگاهی که پشت این حرکت بود، بیشتر بر محور تربیت و آموزش حکمت و پند و اندرز استوار بود اما قابل‌فهم‌بودن و ساده‌بودن متن در نظر گرفته شد. این گروه، لازم نمی‌دیدند که کودک یا نوجوان آن‌روزها، تمام مثنوی مولوی را بخواند و از بر کند. پس عده‌ای چون محمدعلی فروغی، در دهه بیست، بخش‌هایی از شاهنامه و خلاصه‌ای از برخی متون کهن را برای دانش‌آموزان دوران دبیرستان گردآوری کردند. بر همین اساس، بیرون از دایره آموزش رسمی نیز، سه‌گانه «خلاصه نویسی»، «بازنویسی» و «بازآفرینی» کتاب‌‌ها و قصه‌های کهن رونق گرفت. گرچه، آنچه امروزه از آن به‌عنوان «بازآفرینی/بازنویسی» یاد می‌کنیم، در دوره پهلوی دوم رونق گرفت.
مهدی آذریزدی از سال‌های میانی دهه سی، بازنویسی مجموعه«قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» را آغاز کرد. «احسان یارشاطر» در سال ۱۳۴۴ «قصه‌های شاهنامه» و «قصه‌های ایران باستان» را منتشر کرد و در سال‌های بعد، کسانی چون «زهرا خانلری» و «مهرداد بهار»، بازنویسی قصه‌های کهن را محور کار خود قرار دادند. بعد از دهه ۴۰، در کنار رشد و توجه نسبت به ترجمه‌های مختلف برای کودکان، بازار بازنویسی هم رشد کرد و کار به‌جایی رسید که در دهه ۶۰، گاه تعداد کتاب‌های بازنویسی و بازآفرینی بر آثار تالیفی چیره شد. اگرچه در همین دوره، بسیاری از داستان‌ها و شعرهای تالیفی، توانستند خوش بدرخشند اما بازار فروش را کتاب‌های بازنویسی در دست گرفتند.
● دهه هفتاد
دهه هفتاد، دهه تعادل بود. تا حدی که کیفیت آثار تالیفی و تا حدودی کمیت آنها، این قبیل آثار را به کنار راند. حضور نویسندگان نسل جدید، رشد نشریات تخصصی و تاسیس انجمن‌ها نیز در این امر بی‌تاثیر نبود؛ چراکه عمده نگاه این گروه‌ها و نشریات، بر حمایت از ادبیات جدی‌تر و خلاقه‌ بود. با این‌حال، به دلیل وجود «تقاضا» و سودآور بودن این بازنویسی‌ها، مجددا در سال‌های اخیر، انتشار کتاب‌های بازنویسی و بازآفرینی رونق گرفته‌است. برای مثال، در یک سال، بیش از ۳۰ مورد از «قصه‌های شاهنامه» توسط اشخاص مختلف، اعم از نویسندگان نامی و تازه‌کار به بازار عرضه شده‌است. مثنوی مولوی، شاهنامه، کلیله و دمنه، قصه‌های عطار، بوستان و گلستان سعدی، منظومه‌های نظامی و.. از جمله آثاری هستند که در سال‌های اخیر، بارها و بارها مورد بازنویسی و بازآفرینی قرار گرفته‌اند. در کنار این آثار، بسیاری از قصه‌ها و مثل‌های عامیانه نیز از سوی نویسندگان و ناشران مختلف به بازار عرضه شده‌اند. برای مثال، از قصه «رستم و سهراب» بیش از صد بازنویسی موجود است.
● دهه هشتاد
حالا اگر در غرب، کسانی چون «سیلور استاین»، «رولد دال» و «ادوارد فین گارنر»، قصه‌های «برادران گریم» را ( که خود، نمونه‌ اولین بازنویسی‌های موفق در جهان هستند) با دید امروزی و اغلب طنزآمیز، «بازآفرینی» می‌کنند، ناشران و نویسندگان ما نیز از این دنیای «نوآوری» به دور نمانده و «هری‌پاتر در ملایر»!! می‌نویسند و منتشر می‌کنند!
در صحبت‌های شفاهی، همه مخالف هستند؛ با بازنویسی مخالف نیستند، با تکرار و تکرار شلختگی در متون ارائه شده مخالف‌اند. با آنچه برخی تحریف تاریخ می‌دانند، مخالفند. با دلزدگی حاصل از این‌همه بازنویسی از یک داستان مخالفند اما کو گوش شنوا؟ وقتی کالایی، تقاضا دارد و مافیایی از برخی ناشران، سود سرشار این قبیل آثار را در کنار سادگی آماده‌سازی آن، بیشتر مورد توجه دارند، تنها می‌شود به غرغرهای اهالی ادبیات کودک گوش داد و به روزهایی که این بازار هم سامانی یابد امیدوار بود.
«شهرام رجب‌زاده»، شاعر، مترجم و سرویراستار چندین انتشارات، با اشاره به لزوم بازنویسی از آثار کهن می‌گوید:«ضررت این کارها هرگز از بین نمی‌رود؛ گاهی برای نقد گذشته، گاهی برای یادآوری و درس گرفتن از تجربه‌های قبلی و از این‌دست، باید به پشت سر نگاه کرد.»
وی وضعیت فعلی را «بحرانی» نمی‌داند اما نشانه‌هایی از نزدیک‌شدن به یک حالت بحران را در این وضع می‌بیند.
«احمد اکبرپور» داستان‌نویسی است که در سال‌های اخیراز آثار خلاقه‌اش استقبال خوبی شده‌است و چندین جایزه برای آثارش گرفته است. این داستان‌نویس نیز وجود این آثار را استفاده از پتانسیل‌های موجود در ادبیات گذشته می‌داند و آن را نفی نمی‌کند.اما معتقد است که سطح اغلب این بازنویسی‌ها، پایین است و کارهای چاپ شده، بازاری هستند. اکبرپور می‌گوید: «واقعیت این است که بازنویسی، وسوسه‌ای است که خودم هم گاهی به سراغ‌ آن رفته‌ام. کارهایی هم انجام داده‌ام که هنوز منتشر نشده اما ترجیح می‌دهم به سراغ قصه‌هایی بروم که کلیشه نشده و به‌عبارتی کمتر دیده شده‌اند. برای مثال، بسیاری از قصه‌هایی که آقای درویشیان از میان قصه‌های عامیانه جمع‌آوری کرده‌اند.گاهی می‌بینیم که بعضی از این قصه‌ها، تخیل خیلی نابی دارند و کمتر هم معرفی شده‌اند، درحالی‌که قابلیت‌های زیادی دارند. مثل قصه «بود-نبود» که خیلی تخیل قوی‌ دارد.» نویسنده داستان تحسین‌شده «قطار آن‌شب»، به نقش بازنویسان در ارتقای این آثار اشاره می‌کند و تاکید دارد: «اگر کسی بخواهد از راه بازنویسی، همه امورات خود را بگذراند، باید سعی کند خلاقیت داشته باشد و حداقل سعی کند کاری را بازنویسی کند که به آن عشق می‌ورزد.
باید بتواند در حین بازنویسی، به کشف و شهود تازه‌ای از کار برسد و خودش در درجه اول از متن لذت ببرد تا به‌قول معروف، نانش حلال باشد.» مهروش طهوری نیز از لزوم بازنویسی می‌گوید و عقیده دارد: «دسترسی به نسخه اصلی و دست اول متون کهن، برای همه آسان نیست و هرکس نمی‌تواند با آنها کنار بیاید. بسیاری از این متون، مانند تاریخ بیهقی و شاهنامه، به درد نخبگان می‌خورد نه کودکان و طبقه عام جامعه».
به‌هرحال، کسی با اصل بازنویسی مخالف نیست اما بحث بر این است که تا کجا و چرا این حجم از بازنویسی؟ چرا این‌همه تکرار؟ اغلب، مشکلات و دلایل اقتصادی را دلیل این موضوع برمی‌شمرند. از نظر «مهروش طهوری»، دلایل این گسترش انتشار بازنویسی‌ها را باید در ۳ سطح بررسی کرد: ناشر، بازنویس(مولف) و مخاطب. طهوری که خود در سال‌های اخیر، در حوزه بازنویسی و ترجمه هم فعالیت داشته و در نقد این آثار حضور فعالی در نشریات تخصصی دارد، می‌گوید:«دلایل رویکرد ناشران به بازنویسی، عموما دلایل اقتصادی و تنوع در این کار است.از طرفی بازنویسان هم دو بخش دارند، عده‌ای به دلایل اقتصادی و برخی هم از روی احساس لزوم بازنویسی و شناساندن تاریخ و ادبیات گذشته به این نسل، به بازنویسی می‌پردازند..» طهوری، دلیل دیگری را برای رشد این بازنویسی‌ها عنوان می‌کند که بین مخاطبان و برخی از پدیدآورندگان مشترک است؛بحران هویت ملی.
در سال‌های اخیر، به‌طور مشخص انتشار و استقبال از برخی آثار مثل شاهنامه بسیار زیاد بوده‌ و در هر ماه، چندین بازنویسی از قصه‌های مختلف این اثر، و گاهی از یک قصه مشترک مثل رستم و سهراب، به بازار عرضه شده است. طهوری نیز با اشاره به همین بازنویسی‌های بسیار از متنی مانند شاهنامه، می‌گوید:«مخاطبان، نیز به دلیل بحران هویت ملی و تاریخی است که به این آثار اقبال نشان داده‌اند. وقتی که برای مثال از شاهنامه به‌عنوان تیپیکال‌ترین متن ملی ما استقبال می‌شود، نشان از نوعی بحران در هویت ملی و دور افتادن از تاریخ و گذشته است.» به عقیده این نویسنده، استقبال مخاطبان از آثار بازنویسی شده، در واقع در احیای هویت ملی و تاریخی مردم نقش دارد و مردم نیز از همین رهگذر است که به این آثار توجه می‌کنند. شهرام رجب‌زاده نیز با اشاره به برخی دیگر از دلایل رشد بازنویسی‌ها، می‌گوید: «ناشر به دلایل اقتصادی سراغ این کارها می‌رود.
چراکه می‌داند مثلا وقتی اثری خلاق و نوآورانه منتشر کند، باید تلاش مضاعفی برای یافتن بازارش کند. در واقع این آثار، در حوزه آزمون و خطا هستند اما بازنویسی‌ها، اغلب آثار شناخته‌شده‌‌ای هستند و قبلا امتحان خود را پس داده‌اند و مخاطب به آنها راحت‌تر اطمینان می‌کند و می‌خرد.»
مسائل مربوط به ممیزی کتاب‌های بازنویسی شده هم بحث مهمی‌است. به‌عقیده رجب‌زاده، «حساسیت‌های ممیزی در انتشار بازنویسی‌ها هم بسیار کم‌تر از آثار خلاقه است چراکه مثلا خود ممیز می‌داند که این آثار، به‌هرحال متعلق به فرهنگ گذشته هستند و قبلا هم جامعه با آن آشناست و مشکل چندانی ندارند.»
البته، برخی از آثار از همین‌دست هستند که شاید هرگز نتوانند مجوز انتشار داشته باشند. مهروش طهوری به قصه‌های هزار و یک شب اشاره می‌کند و می‌گوید:«به جرات می‌توان گفت که هیچ بازنویسی مناسبی از این قصه‌ها نداریم، چراکه اساسا روح این قصه‌ها با ممیزی به مشکل برمی‌خورند.»
رجب‌زاده در ادامه صحبت‌هایش، به مشکل بزرگ‌تری در این بازار کتاب اشاره می‌کند که تاثیر مستقیمی روی رشد بازنویسی‌ها دارد؛ نبود خلاقیت یا بحران خلاقیت.
وی می‌گوید: «در کنار مشکلات اقتصادی مولفان، وقتی خود خلاقیت، پدیده‌ای دور از دسترس شده، ناگزیر به راه‌های غیرخلاقانه روی می‌آوریم. به عبارتی، به دلیل عملی‌تر بودن و در دسترش بودن تخیل و قصه در این بازنویسی، میزان گرایش نویسندگان به این آثار نیز زیادتر شده و به سمت کارهای ساختنی روی می‌آورند.»
متاسفانه در همین حد هم کمتر خلاقیتی از سوی بازنویسان به‌کار می‌رود و اغلب آثار به‌شدت کلیشه شده و بازار از تکرارِ تکراری‌ها اشباع شده‌است.
اکبرپور می‌گوید: «باید کمی برای بازنویسی‌ها وقت گذاشت. به‌نظرم وقتی به سراغ بازنویسی قصه‌ها، خصوصا قصه‌هایی که از ادبیات شفاهی وام گرفته‌اند، می‌رویم، باید ببینیم که با چه ترفندی می‌توانیم جذابیت‌هایی را که در ژانر شفاهی هست، به متن مکتوب منتقل کنیم. باید از قابلیت‌های خود این قصه‌ها، که کم هم نیستند، استفاده کنیم و اثری متفاوت خلق کنیم اما این امری است که متاسفانه نادیده گرفته می‌شود.»
خود اکبرپور ترجیح داده‌است به‌جای بازنویسی صرف، با برخی از قصه‌های عامیانه و مرسوم، شوخی کند و در شکلی تازه آنها را عرضه کند. «قصه‌ خاله سوسکه»، کاری‌است که به‌زودی منتشر می‌شود. اکبرپور درباره ساختار این کار می‌گوید:«این کار به‌نظرم از قضا یکی از بهترین کارهایم باشد. سعی کردم به‌جای روایت تکراری آن، با این قصه شوخی کنم و آن را تا حد یک بازآفرینی خلاق تغییر دهم.»
اکبرپور معتقد است که ادبیات گذشته ما، مثل منابع نفت است که سال‌هاست کشف نشده‌است. او معتقد است که نویسنده‌های کودک ما جرات و جسارت لازم را به خرج نمی‌دهند که از دل همین قصه‌ها، به یک کشف و شهود شخصی برسند و با الهام از این آثار، کاری تازه بنویسند تا مخاطبان نیز به آن اعتماد کنند.
بد نیست به نوآوری‌هایی که در غرب اتفاق افتاده اشاره ‌کنم. آثاری نظیر «قصه‌های از نظر سیاسی بی‌ضرر / فین گارنر» و برخی از آثار«سیلور استاین».
اکبرپور همچنین معتقد است: «به‌جای بازنویسی‌های مکرر، باید از روش‌هایی که غربی‌ها برای بازنویسی به کار گرفته‌اند، استفاده کرد. من قصد دارم با برخی از داستان‌های معروف شوخی کنم و به‌عبارتی بر اساس آنها، «پارودی»هایی بنویسم. با این روش‌ها، در واقع ضمن اینکه بن‌مایه اصلی همان آثار کهن خودمان هستند، آثاری خلق می‌شوند که خلاقیت و تازگی بیشتری دارند.»
مهروش طهوری اما می‌گوید:«من فکر می‌کنم که ما نهایتا در دوران نئوکلاسیک هستیم و هیچ‌چیزمان ربطی به دنیای غرب ندارد. بسیاری از حرکت‌های به‌اصطلاح نوآورانه در این حوزه هم نوعی ادا درآوردن از روی غرب است که گاهی به صورت موقتی موفق بوده‌اند و گاهی هم نه.» طهوری، یکی از دلایل همان بحرانی را که از آن به‌عنوان بحران هویت ملی یاد می‌کند، همین رویکرد می‌داند: «ما ویژگی‌های خودمان را همیشه نقص فرض می‌کنیم و توجهی به مسائل و موقعیت خود و فرهنگ‌مان نداریم.به همین دلیل است که بازنویسان ما، باید هم تاریخ را بدانند هم با ادبیات آشنا باشند اما متاسفانه اغلب آثاری که خلق می‌شود، یکی از این دو مورد را ندارد و موجب ضعف اثر می‌شوند.»
پی‌نوشت: در نوشتن مقدمه، به جلد سوم اثر ارزشمند «تاریخ ادبیات کودکان» به‌همت محمدهادی محمدی و زهره قایینی و کتاب «کودکان و ادبیات رسمی ایران» صدیقه هاشمی‌نصب، نظر داشته‌ام که ممنون مولفان این آثارم.
حسین نوروزی
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید