جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حلقه کندوکاو و شیوه محاوره‌ای سقراط


حلقه کندوکاو و شیوه محاوره‌ای سقراط
● درآمد
می‌دانیم نقش معلم در ساختار حلقه كندوكاو شبیه به شیوه محاوره‌ای سقراط است. آیا مهارت‌های سقراطی برای یك معلم فلسفه كودكان كافی است یا معلم باید مهارت‌های دیگری را نیز یاد بگیرد؟
سقراط یك نمونه خوبی است برای آنچه ما از یك معلم فلسفه برای كودكان انتظار داریم. سقراط می‌خواست به طرف صحبتش در طول بحث بیاموزد كه آنچه او گمان می‌كرده با اطمینان می‌داند، لزوما تا این اندازه یقینی نیست اما به‌نظر می‌رسد ما نباید در همه شیوه‌ها از سقراط پیروی كنیم. منظور این است كه به‌نظر نمی‌رسد سقراط همیشه كندوكاو‌گر بوده است. آنچنان كه یك معلم فلسفه برای كودكان باید باشد. گاهی اوقات حس می‌كنیم سقراط از پیش پاسخی را كه می‌خواهد هم‌صحبتش به آن برسد، می‌داند یا از فقدان پاسخ آگاه است.
در حالی كه در حلقه كندوكاو فلسفی، ما هرگز كندوكاو را با این هدف كه باید به جواب خاصی برسیم یا هرگز به جوابی نرسیم، شروع نمی‌كنیم. ما نمی‌دانیم به چه چیزی خواهیم رسید، به همین دلیل از سوی معلم هیچ اقدامی برای رسیدن به این یا آن پاسخ صورت نمی‌گیرد. رفتار آموزشی معلم، متوجه شكل‌دادن به قضاوت بچه‌هاست، نه مجموعه جواب‌ها. برای كمك به دانش‌آموزان تا اینكه داوران بهتری شوند، اگر لازم باشد، معلم سوالاتی را می‌پرسد كه آنها را برمی‌انگیزد تا در صورت لزوم در قضاوتشان تغییر ایجاد كنند، اصلاحاتشان را تعریف كنند، پیش‌فرض‌هایشان را مشخص نمایند و نتایج را تشخیص دهند، مثال نقض جست‌وجو كنند، از دیگران سوال كنند... لیست اقدامات آموزشی كه توسط معلمان انجام می‌شود، بسیار طولانی است.
همچنین باید به‌خاطر بیاوریم كه سقراط بیشتر اوقات در یك زمان با یك شخص بحث می‌كرد. این با وضعیت حلقه كندوكاو كه ۲۵ تا ۳۰ نفر در آن درگیر بحث می‌شوند، بسیار متفاوت است. در این شرایط معلم باید از ارتباط دانش‌آموزان با یكدیگر مطمئن شود. به‌نظر می‌رسد جنبه اجتماعی نظیر جنبه عاطفی در محاورات سقراطی غایب هستند و این امر اختلاف زیادی بین نقش معلم فلسفه برای كودكان و نقشی كه سقراط داشت، به‌وجود می‌آورد.
در حلقه كندوكاو، معلم نه‌تنها كندوكاو فلسفی را با كمك‌كردن به بچه‌ها برای درگیر‌شدن‌شان با ابعاد متافیزیكی، معرفت‌شناختی، اخلاقی و دیگر ابعاد مساله كه با یكدیگر مورد بررسی قرار می‌دهند، تسهیل می‌كند، بلكه علاوه بر این تلاش می‌كند كه كل فرآیند، ساخته مشترك درك همه بچه‌هایی باشد كه در میان آنها تفكر توزیعی رخ داده است. به عبارت دیگر معلم با مداخله‌اش، تلاش می‌كند تا مطمئن شود كه بچه‌ها گفته دیگران را درك می‌كنند و سعی می‌كنند برای مطالب گفته شده مثال نقض بیابند و گفته دیگران را از نو صورت‌بندی كنند...
بنابراین وظیفه معلم فلسفه برای كودكان این نیست كه مطمئن شود طرف صحبتش استدلال او را دنبال می‌كند، بلكه وظیفه‌اش كمك به افراد درگیر كندوكاو است تا بتوانند همه استدلالات مطرح شده در طول بحث كه شامل استدلالات خود او نیز می‌شود اما منحصر به آن نیست را پیگیری كنند.
حتی بیش از این معلم موظف است اطمینان حاصل كند، جنبه‌های عاطفی افراد درگیر كندوكاو در خدمت شكل‌گیری فرآیند كندوكاو است.
برای مثال برای انجام این كار، او سعی می‌كند به هر دانش‌آموز كمك كند تا به‌دقت به دیگران گوش دهند، به دیدگاه‌های مختلفی كه در طول بحث مطرح می‌شوند، توجه كنند. در یك كلام او سعی دارد مطمئن شود كه افراد برای بیان هر چیزی در طول بحث احساس راحتی می‌كنند، نه اینكه بترسند.
همچنین باید بپذیرد كه شیوه فكر‌كردن خودش (به‌عنوان مثال شیوه سقراطی) تنها شیوه‌ای نیست كه در حلقه كندوكاو باید پرورانده شود و همچنین شیوه نگاه‌كردن خودش به اشیا تنها چیزی نیست كه باید تمرین شود. هدف این نیست كه مطمئن شویم در پایان، ۲۵ سقراط خواهیم داشت بلكه هدف این است كه مطمئن شویم ۲۵ نفر خواهیم داشت كه به شیوه خودشان كه بسیار متفاوت با شیوه‌ای است كه سقراط داشت (یا معلم‌شان دارد) فكر می‌كنند. برای رسیدن به این هدف، معلم فلسفه برای كودكان باید مطمئن گردد هر كودكی این شانس را خواهد داشت كه عقاید خودش را در حین كندوكاو بیان كند، حتی اگر در تضاد با دیدگاه معلمش باشد.
بنابراین معلم باید بیشتر و بیشتر آگاه شود كه شیوه‌های مختلف فكر‌كردن و یاد‌گرفتن منشا غنا در حلقه كندوكاوند، نه منشا ضعف. گفتن این حرف از انجام‌دادن آن آسان‌تر است چرا كه به‌نظر می‌رسد برای افراد بسیاری، در وهله اول، تفاوت (هرچه كه باشد) چیزی هولناك است. همچنین كاری دشوار است.
پروانه قاضی‌نژاد
منبع : روزنامه تهران امروز