یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


انسان، بیرون از خانه اش


انسان، بیرون از خانه اش
برخی اندیشه ورزان بر این باورند كه جهان ما تا كنون سه انقلاب بنیادی را از سر گذرانده كه هر كدام از اساس و ماهیت دچار تحول شده است: یكی انقلاب صنعتی و بازتاب های آن در فرآیند تولید است كه از اواخر قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم رخ داد. دومین انقلاب كه به تعبیری ادامه انقلاب اول است، انقلاب دوم صنعتی نامیده می شود. این حركت، دستگاه ها و ابزار خودكار را وارد عرصه كار تولید و زندگی انسان كرد. انقلاب سوم عصر حاضر را برخی به تحولات شگرف در دانش های سیبرنتیك، ژنتیك و انفورماتیك نسبت می دهند. انقلابی كه محصول آن عروج انسان جهانشمول است. مقاله حاضر نسبت میان فرهنگ های متكثر و جهانی شدن را بررسی می كند.
●نظریه فرهنگی
پیش فرض اساسی نظریه فرهنگی آن است كه رفتار انسان در زندگی فعال و پویای اجتماعی و برقراری رابطه با دیگران متأثر از الگوهای روابط اجتماعی و گرایش های فرهنگی است. این دو مؤلفه خود ریشه در الگوهای روابط میان فردی و ارزش های مشترك و اعتقادات دارد. با توجه به اینكه هیچ یك از مؤلفه های فوق دارای تقدم علّی نیستند، پیوستن به یك الگوی روابط اجتماعی منجر به پیدایش نوعی جهان بینی می شود و متقابلاً پیوستن به یك جهان بینی خاص، زمینه مشروعیت یك نوع روابط اجتماعی وابسته به آن را فراهم می كند. نظریه فرهنگی یك نگاه كلان به جهان بینی دارد و فرض را بر این می گذارد كه انسان معمولاً فرصت طلب نیست، زیرا فرصت طلب برای هر امری توجیه پیدا می كند و به ندرت دچار كشمكش اخلاقی می شود.
نظریه پردازان فرهنگی معتقدند كه انگیزه ها و ترجیحات فرد تنها در محیط اجتماعی خاص قابل فهم است. به عبارت دیگر تعامل میان زمینه های اجتماعی و ویژگی های فردی كلید فهم ابعاد پویا و متفاوت زندگی اجتماعی است. در واقع همین متن و زمینه اجتماعی است كه شیوه های متفاوت رفتار و داد و ستدهای اجتماعی را معلوم می كند، لذا نظریه پردازان فرهنگی مطالعه خود را صرفاً با ترجیحات و انگیزه ها آغاز نمی كنند، بلكه توجه آنها قبل از هر چیز معطوف به متغیرهایی است كه رابطه میان افراد را به سمت نوعی وفاق و وحدت هدف هدایت می كند و این همان «وفاق اجتماعی» است.
نظریه پردازان فرهنگی برای تشریح انواع همبستگی های اجتماعی در فرهنگ ها و واحدهای اجتماعی مختلف آن را به یك هسته اتم تشبیه می كنند كه در همه عناصر موجود در طبیعت وجود دارد و همگی شامل الكترون، پروتون و نوترون هستند. اما اختلاف میان عناصر از تعداد تركیب و نحوه قرار گرفتن الكترون ها در مدارهای مختلف به وجود می آید. همان گونه كه ما جمعاً در حدود ۹۰ عنصر متفاوت از هم در طبیعت داریم، در میان واحدهای اجتماعی جهان امروز نیز فرهنگ های مختلفی وجود دارد كه تفاوت آنها در الگوهای رفتاری، ترجیحات و پیشداوری هایشان تجلی می كند. بدین ترتیب مثلاً ما ایرانی ها آن گونه رفتار می كنیم كه هستیم، چون چینی یا هندی نیستیم. یا آلمانی ها رفتاری متفاوت از فرانسویان دارند و یا انگلیسی ها همواره كوشیده اند نشان دهند كه متفاوت از مردم تمام اروپا هستند و زندگی آنها بر مدار دیگری می گردد.
●كاربرد نظریه فرهنگی در همگرایی جهانی
یكی از شیوه های بررسی كاركرد و تأثیرگذاری ائتلاف ها و اتحادیه های ملی و منطقه ای بررسی ساختار و گرایش های فرهنگی اعضای بالفعل یا بالقوه آنهاست. مثلاً از این طریق می توان به میزان ثبات و انسجام در درون اتحادیه اروپا، سازمان كشورهای صادر كننده نفت(اوپك) شورای همكاری خلیج فارس و نظیر اینها پی برد. برای مثال در مورد اتحادیه اروپا، مطالعات متعددی با این رهیافت فرهنگی انجام شده و یافته های مفیدی نیز به دست آمده كه ممكن است مبنای مطالعه سایر موارد مشابه در مناطق دیگر باشد. ویژگی اتحادیه اروپا آن است كه تقریباً همه كشورهای عضو، ساختار دموكراتیك دارند و نوعی كثرت گرایی فرهنگی بر آنها حاكم است. در همه كشورها عناصری از سلسله مراتب گرایی (ساختارهای دیوان سالاری وسیع دولتی) فرد گرایی (انتخاب منظم نوبه ای) مساوات گرایی(برنامه های رفاه دولتی) در یك توازن پایدار حضور دارند.
از آن جا كه فرهنگ سیاسی یك فرآیند است و نه یك وضعیت، كوشش برای نزدیك كردن گرایش های گوناگون از طریق مذاكره، مصالحه و مسامحه مهمترین اقدام برای همكاری، همگرایی و اتحاد است. لذا كشورهایی كه تمایل به مشاركت در این گونه اتحادها دارند باید آمادگی تطبیق فرهنگی با دیگر كشورهای بالقوه را داشته باشند و در این مسیر از هیچ گونه همراهی و مدارای سیاسی _ فرهنگی دریغ نورزند. همچنین به نظر می رسد كشورهای عضو اتحادیه اروپا به دلیل فرهنگ سیاسی مسلط كثرت گرا، همگی به سمت ارزش های مشتركی در حركت اند.
●جهان وطنی به عنوان یك مشرب فرهنگی
ریشه واژه «جهان وطن» كاملاً روشن است. از واژه های یونانی Kosmos به معنی جهان و Polis به معنی شهر، بنابراین Cosmopolitian به معنی «شهروند جهان» است. این ایده شهروندی آشكارا استلزام های خاصی برای حوزه سیاست جهانی شدن دارد. فرهنگ انگلیسی دایره المعارف آكسفورد یكی از معانی واژه «جهان وطنی» را احساس آزاد بودن از محدودیت ها و پیشداوری های ملی آورده است و شهروند جهانی بودن به معنی داشتن مشربی فرهنگی است كه به علایق بی واسطه محدود نمی شود، بلكه تعلق _ دخالت و مسئولیت جهانی را به رسمیت می شناسد و می تواند این علایق گسترده تر را در راه و رسم های زندگی روزمره ادغام كند. اولف هنرز جهان وطنی را یك چشم انداز، یك حالت روحی یا شیوه هدایت معنی تعریف می كند. بحث هنرز به ویژه از این نظر جالب است كه در عین آن كه نگرش های نافذه و ظریفی در مورد شخصیت فرد جهان وطن به عنوان نوعی تیپ آرمانی مطرح می كند، به طور ضمنی نیز برخی از مشكلات این ایده را نشان می دهد. او می گوید: مردم به طور كلی به دو طریق می توانند به فرآیند جهانی شدن ربط پیدا كنند: یا جهان وطن باشند یا محلی.
به نظر او در حالی كه محلی ها افرادی هستند كه چشم انداز فرهنگی آنها همیشه زیر افق های محلی گری خاص شان باقی می ماند، جهان وطن ها مردمان فارغ بال و جهان گردی هستند كه می خواهند خود را در فرهنگ های دیگر غرق سازند. بدین سان، به نظر هنرز، جهان وطنی به عنوان چشم اندازی فرهنگی قبل از هر چیز تمایلی به متعهد شدن نسبت به دیگری است. هنوز جهان وطن های راستین را از دیگر گروه های مردم كه تحرك جهانی دارند (توریست ها، تبعیدی ها، جلای وطن كرده ها و كاركنان شركت های فراملی) متمایز می كند. به نظر او بیشتر این گروه ها این مشرب را ندارند؛ آنها فقط وطن به اضافه چیزهای دیگر را می خواهند. توریست ها علاقه ای به تعهد عمیق نسبت به دیگر فرهنگ ها ندارند. هندوستان، وطن به اضافه پیش خدمت هاست. آفریقا، وطن به اضافه فیل ها و ببرهاست.
بی گمان، جهان وطن ها باید از تنوع فرهنگ های جهانی استقبال كنند و به درك چشم انداز فرهنگی دیگری علاقه مند باشند. آنها در عین حال باید از احساس تعهد فرهنگی گسترده تر(احساس تعلق به جهان به عنوان یك كل) برخوردار باشند. اما تیپ آرمانی جهان وطن هنرز، نمی تواند پاسخگویی یك آرمان اخلاقی فرهنگی باشد. گرایش به خوار و خفیف كردن تجربه محلی، در ساختار دوگانه ای كه هنرز ایجاد می كند، نهفته است.
پس بگذارید اكنون به برخی از معانی ضمنی ایدئولوژیك ناخوشایندی كه به مفهوم جهان وطنی افزوده شده اند، نگاهی بیندازیم. نخستین معنای ضمنی نامیمون واژه جهان وطن، معنای آن به عنوان man of the world است. سوگیری جنسی ضمنی این معنا آشكار است: مرد (man) است كه جهانی است و نه زن. معنای دوم، این بدگمانی است كه شخصیت جهان وطن، یك شخصیت (حقیقی و نمادین) غربی است و اینكه ایده جهان وطنی در كنار ایده جهانی شدن، برداشتی عمدتاً سفیدپوستانه/ جهان اولی از چیزهاست. مردم جهان اول هستند كه فكس ارسال می كنند و از اینترنت استفاده می كنند.
اما بدگمانی ایدئولوژیك سوم درباره اندیشه جهان وطنی عبارت است از: مسئله بی ارزش كردن یا دست كم فرودست كردن تجربه و راه و رسم فرهنگی محلی. برای مثال تضاد آشنای بین جهان وطن شكل تقویت شده (كلان شهرنشین) و شهرستانی؛ مشكل این نوع دوگانگی آن است كه تقریباً به گونه ای اجتناب ناپذیر تجربه و راه و رسم زنده محلی را به طور ضمنی همچون چیزی تنگ نظرانه، جاهلانه، كوته بینانه، محافظ كارانه، بسته، ناآگاهانه، فاقد دید وسیع و نظایر اینها بی ارزش می كند. آنچه از این نیز مسئله سازتر است، آن است كه صرفا به دلیل تحرك بهتر، دسترسی بیشتر به وسایل پیام رسانی و نظایر آنها، این تمایز فرهنگی می تواند به تمایزی اخلاقی تبدیل شود كه در آن، جهان وطن همچون كسی ظاهر می شود كه نوعی برتری اخلاقی بر محلی دارد.
●جهانی شدن و هویت ملی و راهبردها
در عصر حاضر با ورود وسایل ارتباطی جمعی از قبیل روزنامه، كتاب، رادیو، تلویزیون، ماهواره و شبكه های اینترنتی، زندگی دستخوش تغییر گردیده و واكنش هایی به همراه داشته است. امروزه، رسانه ها در یك پروسه شتابان قادرند هویت های مجازی برای افراد و گروه ها درست كنند، بدون اینكه مرزهای سیاسی مورد تجاوز نظامی قرار گیرند. البته تحقق فرهنگ جهانی كه موجب ادغام سایر فرهنگ های قومی و محلی در سرزمین واحد جهانی با هویت جدید گردد، عملاً منتفی است اما آیا جهانی شدن موجب می شود كه هویتی جهان شمول جایگزین هویت ملی شود؟ آیا گسترش تكنولوژی ارتباطات باعث تنوع فرهنگی در جهان می شود؟ پاسخ به سؤالات فوق در عرصه جهانی شدن، دیدگاه های متعددی را شكل بخشیده، اما آنچه می توان گفت آن است كه جهانی شدن نه لزوماً منجر به حذف و نه منجر به تقویت هویت های ملی نمی شود، بلكه تاثیرگذاری سلبی یا ایجابی آن مشروط است؛ شمشیری دولبه است كه هم می تواند به عنوان چالش و هم به عنوان فرصتی فراروی هویت های ملی باشد. اگر درست عمل شود، می توان از برخی از كارویژه های جهانی شدن چون افزایش اطلاعات و مبادلات فرهنگی درجهت ارزش های قابل قبول بهره برد و زمینه های تحمیل سیاست های فرهنگی غرب را كه متاثر از نابرابری های اطلاعاتی و از بین بردن ویژگی های خاص جوامع و هویت های ملی است، محو كرد. در این باره اتخاذ تدابیر لازم، برنامه ریزی دقیق، بهره مندی از كلیه امكانات، بسیج تمام منابع موجود، افزایش آگاهی های عمومی در سطح جامعه و در سطوح سایر تصمیم گیرندگان كشوری، شرط لازم استفاده از امكانات جهانی شدن است.
اقدامات راهبردی فوق، منجر به تقویت باورها و ارزش های بومی و اجتماعی به عنوان اصلی ترین عامل مقاومت فرهنگی در مقابله با شیوه های تحمیلی فرهنگ غرب و ممنوعیت هویت های ملی می شود. هویت های فرهنگی، زمانی قادر به رقابت خواهند بود كه در نظام جدید، اهمیت بیشتری را برای بازیگران غیرحكومتی و استقلال بیشتری را برای حوزه فرهنگ قائل باشند. در آن صورت است كه با افزایش توان این بازیگران، مبادلات قدرت انتخاب جامع برای اقتباس نكات مثبت یكدیگر افزایش می یابد. در آن صورت، نخبگان سیاسی و فرهنگی می توانند قواعد مناسب برای بازی در عرصه تبادل فرهنگی و افزایش نقش هویت های ملی در فرآیند جهانی شدن را بیابند. از سویی، در مسیر ایجاد یك هویت جهانی، مشكلات زیادی به دلیل عداوت ها و تفاوت ها وجود دارد كه باعث می شود هویت جهانی، تعاملی با هویت ملی نداشته و ماهیتی مجازی و تصنعی بیابد.
هویت ملی، عمده ترین تحول قرن بیستم می باشد كه در اثر همین تحول، روند استقلال یافتن كشورها بیشتر سرعت یافت. وقتی ملت شكل گرفت، خواهان استقلال، حاكمیت و قدرت خواهد بود و همین خواسته، موجبات تشكیل حاكمیت ملی یا به عبارتی دولت ملی را فراهم می نماید. از سوی دیگر پشتوانه هویت ملی، فرهنگ ملی است. بنابراین شناخت فرهنگ ملی برای رسیدن به هویت ملی ضروری می باشد.
محمود قاسمی
* منابع در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید