دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تقابل فضلای دگراندیش با نواخباریون جمودگرا


تقابل فضلای دگراندیش با نواخباریون جمودگرا
۱) شاید هیچ زمانی فقدان نظریه های کاربردی در زمینه علوم انسانی که برآمده از بنیان های اسلامی باشد، بیشتر از امروز احساس نمی شده است. چه، دولت و مجلسی که اصولگرایشان نامیده اند، عنان امور را در اختیار گرفته و در عمل با مشکلات عینی عرصه اجرا و ضعف جدی مبانی تئوریک آشنا شده اند. هرچند که نه مجلس به تمامیتش اصولگراست و نه دولت لیکن ورود طیفی از نیروهای حزب الله به مناصب اجرایی و قانونگذاری، انکارشدنی نیست و مردمان هم که "اسم نگر" اند نه "رسم بین".
۲) گذشته از لطیفه های سیاسی که در دوره انتخابات زیاد به چشم می خورد و گاهی تجلی گاه عقده حقارت کسانی می شود، نام امیرکبیر در عرف عامه ایران عجین سازندگی و فسادستیزی است اما کسانی در مقابل، وی را بانی اصلی سکولاریزم علمی در ایران دانسته اند. شبه کالج "دارلفنون" حتی ماهیت مدارس دینی قرون ۱۵ و ۱۶ میلادی در اروپا را هم نداشت که طلابش به تحصیل علوم جدیده می پرداختند چرا که از بیخ و بن "محتوایی بیگانه" را وارد "ساختاری بیگانه" ساخت. در آن زمان هم که نه حوزه علمیه قم تأسیس شده بود و نه جو عمومی مدارس علمیه دینی -که در آن زمان دست کسانی بود که به قول امام (رض) اسلام را در طهارت و نجاست و دماء ثلاثه خلاصه می کردند-، اجازه ورود طلبه به چنین مباحثی را می داد و چنین شد که وقتی حوزه دوران خمودگی می گذراند، تجدد فضایی به گستره هرآنچه در ایران بخواهد، پیش روی خود گشوده دید.
۳) "تشکیل الگوی تمدنی برآمده از مبانی دینی" ضرورتی انکار ناشدنی برای تبلیغ انقلاب اسلامی است و در نگاهی حداقلی "بقا"ی نظام اسلامی نیز در گرو رشد پرشتاب فرهنگی، نظامی و اقتصادی است و تمام اینها مبتنی بر رشد علمی. "علوم پایه" که از همان ابتدا به دانشگاه واگذار شد و در مجموع می توان عملکرد این نهاد را در این زمینه رضایت بخش ارزیابی کرد. هرچند که سوای فضای تبلیغاتی -که در جای خود لازم و ضروری است-، هنوز تا نقطه مطلوب گام های بسیاری باقی است. "علوم انسانی" اما در کشاکش حوزه و دانشگاه بی متولی ماند. نتیجه عملکرد نهاد دانشگاه در زمینه علوم انسانی -از تربیت روشنفکر های لیبرال مسلک گرفته تا نشخوارکنندگان تئوری های پوسیده و دست چندم به اصطلاح علمی-، جای این حسرت را باقی گذاشت که ای کاش هرگز دانشکده های علوم اجتماعی تأسیس نمی شد و از همان ابتدا دست نیاز به سمت حوزه دراز می شد.
متولیان حوزه اما در هجوم لوابس زمان، تدبیر مناسبی نیندیشیدند که اصلاً برایشان تبیین ضرورت نشده بود و اینگونه بود که دایره فقه همچنان در عبادات و معاملات -آن هم با نصوص سده های گذشته- ماند و کلام همچنان فلسفه ستیزی کرد.
۴) حقیقتاً امروز حوزه چه از لحاظ کمی و چه کیفی، قابل قیاس با حوزه نیم قرن گذشته نیست. بدنه طلاب جوان حوزه علمیه امروز، تا حدی جایگاه انقلاب اسلامی در هندسه جهانی را درک کرده و فهم به مراتب بهتری نسبت به فقه حکومتی پیدا کرده است. نسل امروز طلاب جوان حوزه علمیه ضرورت اندیشه ورزی و استنباط پاسخ سؤالات مستمر حکومت اسلامی را به نیکی دریافته و تنها راه احیای حوزه را در ورود به ساحات مغفول مانده چندصد ساله دیده است. امروز، تحول اساسی در نظام درسی و متنی حوزه به مطالبه بدنه طلاب دگراندیش تبدیل شده و انقلاب اسلامی به عنوان نقطه عطف فقه شیعی فهم شده است. امروز حتی بسیاری از دانشجویان و فارغ التحصیلان نهاد دانشگاه، مکان پاسخ گویی به علامات سؤال خود را متون اسلامی یافته و مشتاقانه راهی حوزه شده اند. امروز حتی یک طلبه ساده اگر از عدم جواز قمه زنی در صورت وهن شیعه سخن به میان می رود، جمودگرایانه بر نصوص سابق پافشاری نمی کند و سایت ها و کلیپ های خشونت باری را که به عنوان چهره اسلام در جهان معرفی می شود، دلیل وهن اسلام و شیعه می یابد. آینده حوزه، آینده روشنی است. هرچند که این چشم انداز نواخباریون را به شدت به وحشت و تکاپو انداخته است. حوزه علمیه در حال پوست اندازی است و به زودی غافلان از شرایط زمان و مکان که بر سیره سلف صالح متوقف مانده اند، جای خود را به فضلای دگراندیشی می دهند که در اندیشه ارائه سیستم های اداره کننده افراد، مجموعه ها و حکومت ها هستند.
۵) ممکن است کسانی که با فضای حوزه علمیه آشنا نیستند، این تغییرات را ناچیز شمرده و از حوزه آن بخواهند که از دیگران. خوب است در اینجا اشاره ای به خاطرات مرحوم علی دوانی از شروع اصلاحات در حوزه علمیه بشود تا خوانندگان محترم به درک صحیح تری از فضای حوزه علمیه -به خصوص در دوران پیش از انقلاب- برسند. این خاطرات همچنین برای برادرانی که تنها ظاهر کلام امام را چماق حمله به دیگران قرار می دهند، بسیار مفید است. خاطراتی از این دست همچنین کمک شایانی به فهم جملات کلیدی امام در پیام منشور روحانیت می کند. لازم به ذکر است که این خاطرات مربوط به سال های ۱۳۲۸ به بعد است:
«می گفتند خود آیت الله بروجردی سعی زیاد دارد که اصلاحاتی درحوزه به وجود بیاید و تمام امور آن منظم شود ولی مشکل این بود که اطرافیان وحشت داشتند مبادا حدود کارهای آنها به خطر بیفتد و لذا کارشکنی می کردند...
یک روز شنیدم کار تمام شده و حاج آقا روح الله خمینی دستخطی از آقا گرفته است که از فردا حاج آقا عبدلله آل آقا سرپرست فیضیه و امور حوزه باشد و زیر نظر هیئت مصلحین کار کند. از جمله هیئت مصلحین که نام می بردند حاج آقا روح الله خمینی، حاج سید احمد زنجانی، شیخ ابوالقاسم اصفهانی، آقا مرتضی حائری (فرزند حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه)، حاج آقا باقر سلطانی، حاج سید محمود روحانی، سید زین العابدین کاشانی و آقا ریحان الله گلپایگانی بودند. در بین آقایان بیش از همه امام خمینی شور و هیجان داشت. درست به یاد دارم ما طلاب آن روز عجیب شاد بودیم که از فردا همه چیز عوض می شود. حاج آقا روح الله سرانجام کار خود را کرد و شخصی مناسب را انتخاب نمود و آقا او را مأمور اصلاح حوزه کرده است. از جمله فضلائی که خیلی سعی در انجام اصلاحاتی داشتند، شهید مطهری بود.
ولی با کمال تعجب فردا شنیدیم آیت الله فقید [آیت الله بروجردی] حاج آقا عبدلله را خواسته است و نوشته را گرفته و پاره کرده است. چنان حالت یأس در حوزه پدید آمده بود که حد نداشت. جبهه اطرافیان خوشحال و خندان و طرفداران اصلاحات افسرده و خمود. باز شنیدیم جلسه ای در منزل آیت الله فقید بوده و آقای خمینی با آیت الله بروجردی برخورد سختی داشته اند و به صورت قهر از هم جدا شده اند.
موضوع را از مرحوم حاج آقا عبدالله پرسیدیم. نمی خواست چیزی بگوید ولی با اصرار من که از منسوبین او بودم، گفت: لابد شنیده اید، موضوع این است که به اتفاق آقای حاج آقا روح الله خمینی و آقای ریحان الله گلپایگانی و آقا مرتضی حائری رفتیم خانه آقا و نوشته ای گرفتیم و آقا حدود اختیارات مرا معین و طی نوشته ای امضا و مهر کردند و به من دادند ولی فردا صبح زود تازه نماز صبح را تمام کرده بودم که مشهدی ابولقاسم خادم آقا آمد و گفت آقا فرموده اند، نوشته را بدهید، همین طور مشغول کار باشید. من هم نوشته را دادم. پس از آن رفتم و موضوع را به آقای حاج آقا روح الله خمینی اطلاع دادم. همان عده رفتیم منزل آقای بروجردی، آقا از اندرون آمد بیرونی. حاج آقا روح الله گفت آقا این همه هیئت مصلحین تشکیل جلسه دادند و کار کردند تا ما توانستیم این نوشته را بگیریم و همه خوشحال بودند که کار به نتیجه رسیده است، چه شد که نوشته را از حاج آقا عبدالله پس گرفتید؟
آقا فرمودند: چیزهایی به من گفتند که ترسیدم نکند با امضا و مهر من بد طوری از کار درآید، همین طوری هم می شود، کار کرد. حاج آقا روح الله گفت نه، حتماً باید با نوشته باشد. آقا فرمودند لزومی ندارد. حاج آقا روح الله گفت تا نوشته نباشد، حاج آقا عبدالله کار نمی کند.
اطرافیان دخالت کرده بودند و آقا فرموده بود از کجا بدانم که می خواهید اصلاح کنید؟ آقا مرتضی حائری با عصبانیت می گوید آقا یعنی ما مفسد هستیم؟ پدر من حوزه ای به آن خوبی تشکیل داد و حال ما مفسد هستیم؟ این را می گوید و عمامه اش را به زمین می زند، با دخالت یکی از اطرافیان حاج آقا روح الله خمینی هم استکان چایش را که در دست داشته به دیوار می کوبد که می شکند. آقای بروجردی بلند می شود و به اندرون می رود. آنها هم برخاسته از خانه خارج می شوند و همه چیز به حال اول باقی می ماند کانه لم یکن شیئا مذکورا.
آن روزها هر چند نفری در مدرسه فیضیه دور هم جمع می شدند و از آن پیشامد سوء صحبت می کردند. می گفتند اطرافیان نمی گذارند، آقا را می ترسانند. گفته اند اینها قصد دیگری دارند، تحت این پوشش می خواهند اختیارات شما را کم کنند و در حقیقت مسلوب الاختیار نمایند و معلوم نیست چه بشود. از این راه آقا را دچار وسوسه کرده اند و ایشان هم می ترسند نکند زیر کاسه نیم کاسه ای باشد!
...بعد از این ماجرا امام خمینی هم لب فروبست و گوشه گیری انتخاب کرد. اگر درسی می گفت در خانه بود و اگر در جائی مجلسی بود، کمتر شرکت می کرد. در بیرون هم کمتر کسی ایشان را می دید. به عبارت دیگر آن همه شور و احساسات یکباره فروکش نمود.
معمولاً ایشان با چند تن از دوستانش؛ مرحوم آقا عبدالله آل آقا، حاج شیخ مرتضی حائری، حاج آقا مهدی حائری برادر وی و آقا ریحان الله گلپایگانی غروب می آمدند به مقبره آیت الله شهید حاج شیخ فضل الله نوری و همین که اذان مغرب گفته می شد نماز مغرب را به انفراد می خواندند و حدود ۲۰ دقیقه گفتگو می کردند که شنیدم احوالپرسی و اوضاع روز بوده و سپس امام از همان دم در مقبره خداحافظی می کرد و تنها و بعضی اوقات با فرزندش مرحوم حاج آقا مصطفی راهی منزل می شدند. شب های جمعه هم به حرم می آمدند و پس از زیارت به خانه می رفتند...
امام از طرح اصلاح حوزه در حقیقت مایوس بودند و در این باره حتی یک کلمه هم بعد از این ماجرا اظهار نکردند. سعی ایشان این بود که مبادا تصور شود با شخص آیت الله بروجردی مرجع تقلید وقت که برای ایشان احترام فوق العاده ای قائل بود، مخالف است.
به همین جهت بعدها بعضی اوقات در مجلس عزاداری که در منزل آیت الله بروجردی برگزار می شد، شرکت می کردند و بعضی روزها هم در جلسه عمومی حضور می یافتند تا بیشتر رفت و آمد خود را به خانه آیت الله بروجردی ارائه دهند و جلو هر سوءظنی را بگیرند...
در آن روزها دیدم همین که مجلس [عزاداری] پر شد، حاج احمد خادمی ریاست بیرونی بیت آقای بروجردی اشاره کرد چای! استکان اول را جلو آیت الله فقید [گذاشت] و بعد از سمت راست ایشان شروع کرد و بعد سمت چپ و بعد مقابل آیت الله فقید تا آخرین نفر را.
در هر نوبت دیدم که با اینکه حاج آقا روح الله خمینی پهلوی آیت الله فقید نشسته بود، حاج احمد چای را از نفر دوم شروع کرد و وقتی دو صف را به اتمام رسانید، آمد و چای را جلو امام گذاشت! و هر نوبت هم امام گفت نمی خواهم! و او هم به روی مبارک نمی آورد. در اینگونه موارد، آیت الله فقید معمولاً نامه های طلاب را می خواندند و به اصطلاح سرگرم بودند. حاج احمد هم از همین غفلت سوء استفاده می کرد و مشغول ایفای نقش خود بود...
امروز من اینها را می نویسم و می گویم راستی تا کی باید این وضع ادامه داشته باشد و کارهای مراجع به دست پسر آقا، داماد آقا یا نوکر آقا، یا اطرافیان بی تقوا باشد؟»
حسین همازاده
منبع : رجا نیوز


همچنین مشاهده کنید