شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

حوزویان و روشنفکران در برابر سیاستمداران


حوزویان و روشنفکران در برابر سیاستمداران
تعامل و روابط بین سیاستمداران و اندیشمندان غیرروحانی با روحانیون و متفكران حوزوی سابقه دیرپایی دارد و اختصاص به دین اسلام یا مذهب تشیع ندارد. گذشته دور را رها می‌كنم و به دوران معاصر و متاخر می‌پردازم، آن هم فقط در تحولات مربوط به كشور ایران.
از زمان صفویان روحانیت شیعه شكل منظم و تشكیلاتی و اثرگذار در حوزه سیاست به خود گرفت كه این وضعیت تا امروز ادامه یافته است. روحانیت تا قبل از مشروطه حلقه رابط و واسط بین دو مجموعه بود. از یك‌سو قدرت حاكمه و از سوی دیگر توده مردم و این هر دو در خصیصه بی‌سوادی و جهل و بی‌اطلاعی، مشترك بودند.
این فقط حلقه واسط بود كه مجهز به سلاح علم بود، آن هم تنها علوم دینی و بیشتر فقه و عربیت. از زمانی كه مبارزات روشنگرانه و عدالت‌خواهانه و قانون‌طلبانه توسط نخبگان غیرروحانی آغاز شد، ضرورت همراهی روحانیون و مراجع برجسته با این جنبش شدیدا احساس شد و مراودات، مذاكرات و تعاملات وسیعی بین دو گروه روحانی و روشنفكر متحقق شد و نتایج خوبی به ثمر رساند و سرانجام قانون مشروطه تدوین، تصویب و توشیح شد.
اما امروز وضع در جمیع جهات متفاوت است. قبل از هر چیز و هر تعامل سیاسی، باید در عرصه اندیشه بین سیاستمداران از یك سو و اندیشمندان حوزوی و غیرحوزوی (دانشگاهی و غیردانشگاهی) از سوی دیگر، دادوستد فكری وسیع و عمیقی برقرار شود؛ مساله‌ای كه سا‌ل‌هاست ملت ایران از فقدان آن رنج برده و منابع انسانی، معنوی و مادی زیادی را به علت همین كمبود و نقصان، از دست داده است.
اكثر رجال حوزه و دین در دفاع از سنت، بی‌آنكه تعریف دقیق و درستی از آن ارائه دهند، به مقابله با روشنفكران جامعه برخاستند، چه دینی چه غیردینی و روشنفكران هم غالبا در حمایت از تجدد به مخالفت با حوزه و سنت اقدام كردند. این تقابل چون از محدوده و میدان اندیشه فراتر رفته و به حریم سیاست وارد شده، آتش معارضات جدی و دامنه‌داری را برافروخته است.
به نظر می‌رسد، برای ایجاد نزدیكی هرچه بیشتر بین این دو گروه مذكور، كه برای تعالی ملك و ملت انجامش از واجبات است، باید حساب اصل دین، یعنی قرآن، از سنت به اصطلاح رایج و مشهور جدا شود.
تا زمانی كه در سپهر اندیشه حوزوی و روشنفكری، دین همان سنت تلقی شود و تفاوت بین قرآن و سنت شایع تبیین نشود، همكاری و تعاون و تعامل، به‌معنای اثرگذاری و اثرپذیری دو دسته بر یكدیگر كاهش می‌یابد. اهل حوزه و مدافعان سنت و نه لزوما دین، روشنفكران را اهل زندقه و كفر تلقی می‌كنند و هر صدای تجدیدنظرطلبی را معادل خروج از مبانی و اصول می‌شمارند.
روشنفكران هم تفكر سنتی و متعلق به حوزه را ناكارآمد و مانع ترقی و توسعه قلمداد می‌كنند. نتیجه‌ای كه از این وضع حاصل آمده چیزی جز خسران و زیان و عقب افتادن از قافله تعالی و پیشرفت نبوده است. برای برون‌رفت از چنین وضعی پیشنهاد می‌شود:
۱ ) گفت‌وگوی صریح و روشن با ظرفیت تحمل بالا در نقد و تصحیح اندیشه بین طرفین، توسعه یابد.
۲ ) طرفین فلسفه سیاسی خود را كه بر محور اندیشه آنها می‌چرخد، توضیح دهند تا مبانی مسائل دیگر مثل اقتصاد و مقولات جدیدی مثل دموكراسی، انتخابات، حكومت مردم بر مردم، آرای اكثریت و حقوق‌بشر و... هم تبیین شود.
۳ ) روحانیونی كه دستی در مسائل روشنفكری دینی دارند و نیز طلاب جوانی كه پا در این میدان گذاشته‌اند از تكروی و خودمحوری دست بردارند و در برقراری گفت‌وگو به‌منظور شفاف‌سازی با سایر روشنفكران، به‌ویژه روشنفكران دینی خارج از حوزه و لباس روحانیت، پیشگام شوند. چنانكه طالقانی، بازرگان، مطهری و سحابی كردند و ثمرات خوبی هم به‌دست آمد.
۴ ) مرز متن دین از سنت مشهور را مشخص سازند، (مقصودم سنت قطعیه صادر از پیامبر اسلام(ص) نیست) تا مقابله و معارضه تجدد با سنت به پای مخالفت با دین نوشته نشود.
۵ ) این هم نیازمند تحمل نظرات مخالف و كوشش برای تقریب وجوه گوناگون و پذیرفتن نقد به‌جای تخطئه و ناسزاگویی است. بنابراین قبل از اینكه سیاستمداران به رجال دین و حوزه یا روشنفكران، برای دست یافتن به مقاصد خود متوسل شوند، این دو گروه اخیر باید به یك فلسفه سیاسی مشترك كه وجوه اشتراكش بیش از موارد افتراقش باشد، دست یابند.
علی‌اصغر غروی
منبع : روزنامه هم‌میهن