یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دخالت دین در سیاست


دخالت دین در سیاست
دخالت دین در ارایه آموزه های سیاسی و اجتماعی و آنچه در اصلاح امور این جهان به کار آید، از دیدگاه سکولاراندیشان، لغو و بیهوده انگاشته شده است: شایسته خدای خالق و فرستادگان و پیام آوران او حقا و منطقا می باید در همین مقیاس ها و اطلاعات و تعلیماتی باشد که دید و دانش انسان ها ذاتا و فطرتا از درک آن عاجز و قاصر است … نیازی ندارد که خدا و فرستادگان خدا راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی را به او یاد بدهند. خصوصا که گرفتاری و سختی و تلاش و تدبیر برای رفع مشکلات، جزیی از برنامه آفرینش آدمی است و وسیله اصلاح و تقرب او به خداوند متعال باشد. اصلا چنین کاری برای خدا و رسولانش لغو نیست؟
● در بررسی نکته بالا چند نکته در خور توجه است؟
۱) این که آموزه های دینی منطقا باید در عرصه ای باشد که دید و دانش انسان ها ذاتا و فطرتا برای انسان ادارک ناپذیر باشد، انبیا الهی نیز نمی توانند به انسان بیاموزند، بلکه برای خود آنان نیز ادراک پذیر نخواهد بود. فرق است بین این که انسان قصور و عجز ذاتی چیزی داشته باشد و بین این که چیزی از طرق عادی معرفت ( علم و عقل) ادراک پذیر نباشد. گروه دوم از طریق وحی و دین قابل تعلیم است، ولی گروه نخست در حوزه ادراک پیامبران نیز قرار نمی گیرد، زیرا آنان نیز به لحاظ انسان بودن نمی توانند از تنگناهای محدودیت های ذاتی انسان فراتر روند. مانند مساله درک کنه ذات باری تعالی.
۲) لغو انگاری دخالت خدا و پیامبران در مسایل دنیوی مبتنی بر یکی از پیش فرض های زیر است:
الف) لغویت ذاتی خیر و صلاح این جهان
ب) بی نیازی کامل انسان در تدبیر و تنظیم مصالح دنیوی، فردی و اجتماعی، از هدایت های وحیانی
ج) عدم تاثیر مناسبات و نظام اجتماعی بشر در خیر و سعادت جاودان اخروی
● بررسی
الف) بطلان پیش فرض نخست بدیهی است؛ نه خردپذیر است و نه با منطق قرآن و پیامبران سازگاری دارد.
ب) پیش فرض دوم نیز از جهاتی چند مخدوش است:
۱) تدبیر و خرد بشری زمانی انسان را کفایت می کند که به طور کامل و بدون نقض و اشتباه در شناخت روش تامین و اصلاح نیازمندی های فردی و اجتماعی خود توانا و خود بسنده باشد. چنین شناختی نیازمند درک ژرف و جامعی از همه نیازمندی های آدمی و آن نیز به نوبه خود مستلزم انسان شناسی دقیق و کامل می باشد؛ در حالی که یکی از معضلات بشر این است که پس از قرن ها تلاش علمی و فکری، هنوز به کشف این راز و معمای بزرگ نایل نیامده است. بلکه با گسترش علوم و دانش های بشری و پیدایش تئوری های متعارض، بیش از پیش شناخت انسان برای خودش به صورت بحران درآمده است.
۲) فرضا خرد بشری توان و استعداد کافی برای یافتن راه سعادت و بهروزی دنیوی را دارا باشد، لیکن این سوال پدید می آید که با توجه به رشد تدریجی علمی و عقلی بشر، از چه زمان می توان اطمینان یافت که بشریت به بلوغ عقلی کافی در این زمینه رسیده و استعداد خدادادی وی به شکوفایی و فعلیت کامل رسیده است؟ آیا از دوران ماقبل تاریخ تلاش های علمی و عقلانی بشر در این عرصه خود بسنده بوده یا در آغاز قرون وسطی به این وضعیت رسیده است؟
آیا با پیدایش رنسانس و دوران مدرنیته، خرد بشری به سر حد کمال رسید یا در عصر پسامدرن چنین خواهد شد و یا ده ها قرن دیگر؟ آنچه مسلم است این است که با توجه اشکال پیشین هنوز دم زدن از کفایت علم و عقل بشری، جز غرور و خامی نیست، آینده را نیز نمی توان به دقت پیش بینی کرد.
۳) حتی اگر بشر کنونی را در تشخیص راه صلاح خویش خودکفا انگاریم، باز دخالت انبیا در این عرصه لغو و بیهوده نخواهد بود. عبث انگاری دخالت انبیا زمانی رواست که در تعالیم و آموزه های آنان هیچ نقش مثبتی در جهت خیر و صلاح دنیایی آدمی یافت نشود، در حالی که حداقل تاثیر آن این است که:
الف) حقایق صعب الوصول دیریاب را که درنگ در فهم آن زیبانبار است، به سهولت و آسانی در اختیار بشر نهاده و از پاره ای خطرات جدی که از طریق آزمون و خطا دامنگیر آدمی می شود، او را می رهاند.
ب) پاره ای از یافته های عقلانی در عمل نیازمند انگیزه، محرک و کنترل کننده ای نیرومند است. دخالت انبیا در این عرصه و ارایه اینگونه مسایل در قالب شریعت و با زبان تکلیفی از سوی خداوند ضامن اجرایی نیرومندی در حوزه احکام عقلی عملی است. بوعلی پس از بیان ضرورت وجود قانون عادلانه در زیست اجتماعی بشر، اعلام می دارد که قانون بشری هر چند عادلانه باشد، از ضمانت اجرایی کافی برخوردار نیست، زیرا طبع بشر بر خودخواهی و مقدم داشتن خود بر دیگران است. از این رو هر گاه قانون را به نفع خویش ببیند، در اجرای آن می کوشد، اما اگر آن را برخلاف منافع خود یافت تا آنجا که بتواند از آن می گریزد و سرباز می زند. بنابراین قانون باید چنان باشد که بشر در برابرش خضوع کند و چنین قانونی جز آن که از سوی خدا باشد، بشر در عمق وجدانش از مخالفت با آن بترسد، راهی دیگر نیست.
ج) پیش فرض سوم نیز نه تنها از فقدان دلیل رنج می برد، بلکه خرد و منطق برخلاف آن گواهی می دهد. مگر نه این است که برقراری جامعه و نظام صالح دینی بهترین زمینه ساز رشد تقوی و فضیلت و بردارنده موانع راه رستگاری است. از سوی دیگر اندک نگاهی به آموزه های اجتماعی دین نشان می دهد که در حکمت انبیا مصالح دنیوی بشر به گونه ای طراحی شده که خیر و صلاح ابدی را نیز به همراه داشته و با آن ملایم است. بنابراین اگر هدف نهایی انبیا(ع) را چیزی جز توجه دادن و هدایت کردن به سوی مبدا ومعاد ندانیم باز نمی توان نقش مقدماتی اصلاح امور دنیوی و برقراری نظام عادلانه اجتماعی در این زمینه را انکار نمود و به گسست بین نظام معیشت و خیر و سعادت جاودان فتوی داد.
منبع: حمیدرضا شاکرین، سکولاریسم، کانون اندیشه جوان، جلد اول.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید