پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

بدون‌ مانیفیست‌


بدون‌ مانیفیست‌
حتی‌ اگر شیعیان‌ جمعیت‌ شصت‌ درصدی‌ عراق‌ را هم‌ تشكیل‌ نمی‌دادند، باز هم‌ مورد تامل‌ و توجه‌ و ملاحظه‌ای‌ جدی‌ بودند. رویدادهای‌ تاریخی‌ بزرگی‌ همچون‌ عاشورا كه‌ شیعیان‌ را به‌ عراق‌ پیوند داده‌ است، وجود مراكز دینی‌ و فرهنگی‌ پر اهمیت‌ شیعیان‌ در نجف‌ و كربلا و كاظمین‌ و سامرا، و نیز پتانسیلهای‌ نیرومندی‌ از قدرت‌ تحرك‌ سیاسی‌ كه‌ در آنها وجود دارد؛ موجب‌ می‌گردد كه‌ شیعیان‌ مهم‌ترین‌ موضوع‌ بحث‌ در حوزه‌ دولت‌ و سیاست‌ این‌ كشور باشند.
اگرچه‌ آنها دارای‌ گرایشها و شعبه‌های‌ گوناگونی‌ هستند اما وجود اندیشه‌ محوری‌ امامت، آنها را در پیوندی‌ ناگسستنی‌ قرار داده‌ و خصیصه‌ عاشورایی‌ مردم‌ و سرزمین‌ عراق‌ آنها را در صف‌بندی‌ مشتركی‌ از اصلاح‌طلبی‌ قرار می‌دهد.
ضعف‌ متفكران‌ امریكایی‌ در تحلیل‌ واقعیتهای‌ عراق‌ و به‌ ویژه‌ درك‌ عمیق‌ از مسایل‌ شیعیان‌ كه‌ نتیجه‌ آن‌ سیاستهای‌ مبهم‌ و نادرست‌ امریكا در قبال‌ آنست، نشانگر تغافل‌ امریكاییها نسبت‌ به‌ واقعیتهای‌ موجود در عراق‌ است‌ كه‌ همچنان‌ خانه‌ برآب‌ می‌سازند و موانع‌ استمرار حضور خود را در عراق‌ جدی‌ نمی‌گیرند.
وجود شور عاشورایی‌ در اكثریت‌ شیعه‌ مذهب‌ عراق، با تاكید بر پیوند دیانت‌ و سیاست‌ نیرویی‌ امیدبخش‌ و ریشه‌ای‌ مستحكم‌ است‌ كه‌ استمرار حضور امریكاییان‌ را در عراق‌ با ملاحظات‌ و احتیاطهای‌ زیادی‌ توام‌ می‌سازد «و ان‌ الارض‌ یرثها عبادی‌ الصالحون» ترجمه‌ مقاله‌ زیر به‌ امید استفاده‌ علاقمندان‌ صورت‌ گرفته‌ كه‌ تقدیم‌ شما می‌گردد.
شیعیان‌ مسرور عراق‌ در اواخر آوریل‌ یعنی‌ دو هفته‌ بعد از فروپاشی‌ رژیم‌ بعث‌ به‌ سوی‌ حرم‌ امام‌ حسین(ع) در كربلا حركت‌ كردند تا آیین‌ سوگواری‌ سالیانه‌ای‌ را احیا كنند كه‌ برگزاری‌ آن‌ از سال‌ ۱۹۷۷ توسط‌ دولت‌ عراق‌ ممنوع‌ شده‌ بود. [امام] حسین(ع)، نوه‌ پیامبر(ص) به‌ سال‌ ۶۸۰ م‌ مورد خیانت‌ مردم‌ كوفه‌ در جنوب‌ عراق‌ قرار گرفت‌ و در نبرد كربلا شهید شد. شهادت‌ او تبدیل‌ به‌ نمادی‌ برای‌ عدالت‌خواهی‌ شیعه‌ گردید و زیارت‌ حرم‌ او نه‌ تنها به‌ معنای‌ اعتراض‌ است‌ كه‌ موجب‌ امید نیز می‌گردد.
حركت‌ جمعی‌ شیعیان‌ در این‌ سال، باتوجه‌ به‌ خلأ قدرت‌ پیش‌ آمده، به‌ دلیل‌ سقوط‌ رژیم‌ صدام‌ حسین‌ و نیز اشغال‌ عراق‌ توسط‌ نیروهای‌ خارجی، حاكی‌ از مفهوم‌ آن‌ در پرتو دو موضوع‌ یعنی‌ «شكایتها» و «آرزوهای» شیعیان‌ عراق‌ بود. همان‌گونه‌ كه‌ زائری‌ در مصاحبه‌ با شبكه‌ تلویزیونی‌ امریكا این‌ واقعیت‌ را چنین‌ بیان‌ كرد: «ما هم‌اكنون‌ از چنگال‌ یك‌ حاكم‌ مستبد رهایی‌ یافته‌ایم، نمی‌خواهیم‌ حاكم‌ مستبد دیگری‌ جای‌ او را بگیرد. ما یك‌ دولت‌ عادل‌ می‌خواهیم، نه‌ دولتی‌ كه‌ بر ما تحمیل‌ شود.»
یكی‌ از مهم‌ترین‌ پرسشهای‌ بعد از جنگ، درباره‌ آینده‌ عراق‌ است. آیا شیعیانِ‌ قدرت‌ یافته‌ كه‌ بیشتر جمعیت‌ عراق‌ را تشكیل‌ می‌دهند، در پی‌ ایجاد یك‌ حكومت‌ اسلامی‌ نظیر ایران‌ می‌باشند؟ آیا حاضرند، دیگر قومیتها را هم‌ در قدرت‌ شریك‌ سازند؟ آیا ایالات‌ متحده‌ قادر خواهد بود، خود را به‌ عنوان‌ شریكی‌ قابل‌ اعتماد به‌ ویژه‌ در اذهان‌ شیعیان‌ جلوه‌گر سازد؟ بدون‌ تردید، آینده‌ عراق‌ بستگی‌ به‌ پاسخ‌ این‌ سوالات‌ دارد.
اگرچه‌ بسیاری‌ از رویدادهای‌ اساسی‌ و حیاتی‌ اسلام‌ شیعی‌ در عراق‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ است؛ اما هنگامی‌كه‌ قبایل‌ چادرنشین‌ و بیابانگرد عرب‌ به‌ نوعی‌ سكنا گزیده‌ و به‌ كشاورزی‌ پرداختند، شیعیان‌ به‌ قوم‌ اكثریت‌ تبدیل‌ شدند. قبایل‌ مذكور هنوز نمادهای‌ فرهنگی‌ عرب‌ را حفظ‌ كرده‌اند، چه‌ آنهایی‌ كه‌ در جنوب، شیعه‌ شدند و چه‌ آن‌ دسته‌ای‌ كه‌ به‌ خاطر ادامه‌ زندگی‌ صحرانشینی‌ خود در مركز عراق، سنی‌ باقی‌ ماندند. از این‌ رو، ورای‌ نبرد قدرت‌ در عراق‌ جدید، دو گروه‌ فرقه‌ای‌ شبیه‌ یكدیگر، قرار دارند. تمایزات‌ میان‌ آنها بیشتر سیاسی‌ است‌ تا قومی‌ و فرهنگی‌ و به‌ نوعی‌ می‌تواند منعكس‌ كننده‌ رقابت‌ دو گروه‌ برای‌ به‌دست‌ آوردن‌ حق‌ قدرت‌ و تعیین‌ معنای‌ ناسیونالیسم‌ در كشور باشد. در حالی‌كه‌ نخبگان‌ حكومت‌ سنی، ناسیونالیسم‌ عمومی‌ و رایج‌ عربی‌ را به‌ عنوان‌ عنصر اصلی‌ ایدئولوژی‌ خود انتخاب‌ كرده‌اند، شیعیان، ناسیونالیسم‌ عراقی‌ را --- كه‌ بر میراث‌ و ارزشهای‌ مختص‌ جامعه‌ عراق‌ تاكید دارد --- ترجیح‌ داده‌اند.
از زمانی‌كه‌ بریتانیا در سال‌ ۱۹۲۱ عراق‌ جدید را به‌ وجود آورد، تمام‌ قومیتها به‌ نوعی‌ در حفظ‌ وحدت‌ قلمرو كشور كوشا بوده‌اند. برای‌ اقلیت‌ سنی‌ كه‌ ۱۷ درصد جمعیت‌ این‌ كشور را تشكیل‌ می‌دهد، عراق‌ یكپارچه، موضوعی‌ حیاتی‌ به‌ شمار می‌آید و این‌ مطلب‌ برای‌ اكثریت‌ شیعه‌ كه‌ ۶۰ درصد جمعیت‌ را دارا می‌باشد، مهم‌تر جلوه‌ می‌كند. با وجود این‌ واقعیت‌ كه‌ دست‌ كم‌ نیمی‌ از جمعیت‌ بغداد شیعه‌ هستند، اگر عراق‌ دو نیمه‌ می‌شد، شیعیان‌ جنوب‌ نه‌ تنها بغداد را از دست‌ می‌دادند؛ بلكه‌ شهرهای‌ مقدسی‌ نظیر كاظمین‌ و سامرا و عواید حیاتی‌ ناشی‌ از چاه‌های‌ نفت‌ شمال‌ نیز از حیطه‌ قدرت‌ آنها خارج‌ می‌گردید. همچنین‌ باید از آرزوی‌ خود در مورد ایجاد یك‌ دولت‌ بزرگ‌ و مقتدر كه‌ از زمان‌ شكست‌ انقلابشان‌ علیه‌ بریتانیا در سال‌ ۱۹۲۰ همواره‌ به‌ دنبال‌ آن‌ بوده‌اند نیز چشم‌ می‌پوشیدند.
در نخستین‌ ماه‌های‌ انقلاب‌ مزبور كه‌ پس‌ از سقوط‌ حكومت‌ عثمانی‌ و اقتدار جانشین‌ بریتانیایی‌ آن‌ روی‌ داده‌ بود، رهبران‌ شیعی‌ مذهب‌ در عراق‌ با فرقه‌ سنی‌ مذهب‌ «شرفا» كه‌ توسط‌ شاه‌ فیصل‌ رهبری‌ شده‌ و در سوریه‌ تشكل‌ یافته‌ بود متحد گردیدند. هر دو گروه‌ بر سر فرمولی‌ توافق‌ كردند كه‌ براساس‌ آن‌ از یك‌ دولت‌ عرب‌ اسلامی‌ حمایت‌ كنند كه‌ امیر عرب‌ آن‌ از سوی‌ مجلس‌ مقننه‌ انتخاب‌ شده‌ باشد. در حالی‌كه‌ فرقه‌ شرفا این‌ فرمول‌ را به‌ عنوان‌ دروازه‌ای‌ برای‌ حكومت‌ خود تلقی‌ می‌كرد، روحانیون‌ شیعه‌ نیز امیدوار بودند كه‌ این‌ شرایط‌ آنها را قادر سازد تا در صورت‌ پایان‌ یافتن‌ قدرت‌ بریتانیا در كشور بر فرایند قانون‌گذاری، اِ‌عمال‌ نظر كنند. اگرچه‌ قبایل‌ شیعی‌ در جای‌ خود به‌ انقلاب‌ پیوستند؛ اما از ارتش‌ برتر و مسلح‌ بریتانیا شكست‌ خوردند. بریتانیا برای‌ مرعوب‌ شیعیان، شرفا و یك‌ گروه‌ از افسران‌ سابق‌ عثمانی‌ را برای‌ حكومت‌ عراق‌ برگزید. سالها بعد، شیعیان‌ اظهار می‌كردند كه‌ قیام‌ آنها باعث‌ شد تا اقلیت‌ سنی‌ بتواند قدرت‌ را تصاحب‌ كرده‌ و تمام‌ میوه‌های‌ آن‌ را برچیند. هم‌اكنون‌ این‌ احساس‌ در میان‌ شیعیان‌ كه‌ قدرت‌ از دستشان‌ ربوده‌ شده، قوی‌ می‌باشد و مبین‌ اعتراضشان‌ نسبت‌ به‌ سیاستی‌ است‌ كه‌ آنها را بار دیگر به‌ حاشیه‌ آینده‌ سیاسی‌ عراق‌ سوق‌ دهد.
حاكمان‌ سنی‌ عراق‌ یعنی‌ شرفا و افسران‌ سابق‌ عثمانی‌ كه‌ تا سال‌ ۱۹۵۸ بر عراق‌ حكومت‌ می‌كردند و همچنین‌ بعثی‌هایی‌ كه‌ یك‌ دهه‌ بعد، قدرت‌ را به‌دست‌ گرفتند، توانستند قانون‌گذاری‌ را انحصاری‌ كرده‌ و با ایجاد ارتشی‌ قوی‌ به‌ مهار اعتراض‌ و جنبشهای‌ شیعی‌ بپردازند. حكومت‌ سنی‌ عراق، با به‌ كارگرفتن‌ شیوخ‌ قبایل‌ و كاهش‌ قدرت‌ روحانیون، رهبری‌ شیعه‌ را مضمحل‌ كرد. دولت، موقعیت‌ علمی‌ و منابع‌ درآمدی‌ مدارس‌ علوم‌ دینی‌ نجف‌ را از بین‌ برد. از این‌ رو، نجف‌ در سال‌ ۱۹۴۶ موقعیت‌ خود به‌ عنوان‌ مركز آموزشی‌ شیعه‌ از دست‌ داده‌ و جای‌ خود را به‌ شهر قم‌ در ایران‌ داد.
همچنین‌ دولت‌ بعث، روحانیون‌ بزرگ‌ شیعه‌ را اعدام‌ یا زندانی‌ كرد. در این‌ میان‌ می‌توان‌ به‌ اعضای‌ دو خانواده‌ صدر و حكیم‌ اشاره‌ كرد. هدف‌ دولت‌ از این‌ كار، حصول‌ اطمینان‌ از عدم‌ ظهور تشكیلاتی‌ شیعی‌ بود كه‌ قادر به‌ ایفای‌ نقش‌ در صحنه‌ سیاسی‌ ملی‌ باشد.
حوادث‌ مربوط‌ به‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ در سالهای‌-۱۹۷ ۱۹۷۹ باعث‌ تشجیع‌ شیعیان‌ عراق‌ و سوق‌ دادن‌ آنها به‌ سوی‌ رویارویی‌ علنی‌ با رژیم‌ بعث‌ گردید؛ اما محمدباقر صدر قبل‌ از اعدام‌ خود در سال‌ ۱۹۸۰ اعتقاد داشت‌ كه‌ شرایط‌ سیاسی‌ و جامعه‌شناختی‌ عراق‌ آمادگی‌ لازم‌ برای‌ وقوع‌ یك‌ انقلاب‌ اسلامی‌ را ندارد. همچنین‌ ایجاد حكومتی‌ مانند ایران‌ در میان‌ برخی‌ شیعیان‌ عراق‌ به‌ ویژه‌ اعضای‌ حزب‌ الدعوه‌ اسلامی‌ جایگاهی‌ نداشت. البته، حزب‌ الدعوه‌ در عراق‌ دهه‌ ۸۰ از هم‌ پاشید و به‌ گروه‌های‌ گوناگونی‌ در قم، دمشق‌ و لندن‌ تقسیم‌ گردید.
قیام‌ سال‌ ۱۹۹۱ شیعیان‌ به‌ نوبه‌ خود ناگهانی‌ و سازمان‌ نیافته‌ و فاقد رهبری‌ برجسته‌ای‌ برای‌ هدایت‌ و الهام‌بخشی‌ آن‌ بود. اندكی‌ پس‌ از اینكه‌ شورشیان‌ كنترل‌ بخش‌ اعظمی‌ از جنوب‌ عراق‌ را به‌دست‌ گرفتند، (آیت‌الله) ابوالقاسم‌ خویی‌ یكی‌ از رهبران‌ بزرگ‌ شیعیان‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۹۲ در نجف‌ درگذشت‌از روی‌ بی‌میلی، تشكیل‌ نوعی‌ هیات‌ حاكمه‌ شیعی‌ در عراق‌ را مجاز دانست؛ اگرچه‌ او به‌ دنبال‌ تاسیس‌ حكومت‌ اسلامی‌ نظیر آنچه‌ كه‌ (امام) خمینی‌ طرفدار آن‌ به‌ شمار می‌آید، نبود. (آیت‌الله) خویی‌ نسبت‌ به‌ ورود در امور سیاسی‌ بی‌رغبت‌ بود. این‌ موضوع‌ حكایت‌ از تنش‌ كهنه‌ای‌ در اسلام‌ شیعی‌ میان‌ دو گرایش‌ متعارض‌ سكون‌گرا و عمل‌گرا دارد. بحث‌ بر سر اینكه‌ روحانیون‌ باید فعالیتهای‌ خود را به‌ امور مذهبی‌ محدود كنند و یا به‌ دنبال‌ نقشی‌ در دنیای‌ سیاست‌ باشند، دست‌كم‌ برای‌ یك‌ قرن‌ موضوعی‌ مناقشه‌برانگیز در میان‌ شیعیان‌ بوده‌ است. این‌ تنش‌ در ماه‌ مارس‌ گذشته‌ و در خلال‌ خلأ قدرت‌ ناشی‌ از جنگ‌ و فروپاشی‌ رژیم‌ بعث‌ اوج‌ گرفت. تنش‌ مورد اشاره‌ به‌وسیله‌ عواملی‌ نظیر رقابت‌ بر سر قدرت‌ بین‌ سران‌ مذهبی‌ شیعه، تلاش‌ ایران‌ برای‌ تاثیرگذاری‌ بر این‌ رقابت‌ و حضور نظامیان‌ امریكا در شهرهای‌ زیارتی‌ نجف‌ و كربلا بیشتر شده‌ است. (آیت‌الله) علی‌ سیستانی‌ یكی‌ از رهبران‌ برجسته‌ مذهبی‌ و شاگرد (آیت‌الله) خویی‌ كه‌ طرفدار نظریه‌ سكون‌گرایی‌ نیز می‌باشد، از ورود مستقیم‌ در مناقشات‌ سیاسی‌ پرهیز نمود؛ اما مخالفت‌ صریح‌ خود را با ورود نظامیان‌ امریكا و انگلیس‌ در عراق‌ اعلام‌ كرد. تقابل‌ میان‌ برخی‌ روحانیون‌ شیعی، سرانجام‌ در ۱۰ آوریل‌ با قتل‌ عبدالمجید خویی، فرزند (آیت‌الله) ابوالقاسم‌ خویی‌ دچار چرخش‌ گردید. مجید خویی‌ توسط‌ نظامیان‌ امریكا به‌ نجف‌ آورده‌ شد، با این‌ امید كه‌ بتواند از نفوذ خود در این‌ شهر استفاده‌ كند. قتل‌ مجید، مردی‌ كه‌ چهره‌ محافظه‌كارانه‌ای‌ از شیعه‌ ارایه‌ داده‌ بود، تاییدی‌ بر نقش‌ خشونت‌ در امور سیاسی‌ عراق‌ و دشواری‌ دستیابی‌ به‌ توافقی‌ برای‌ تقسیم‌ قدرت‌ در عراق‌ پس‌ از جنگ‌ به‌ شمار می‌آید. شیعیان‌ آگاه‌ برخلاف‌ سنیها كه‌ بر مبنای‌ اصول‌ نظری‌ فرقه‌ خود باید از حاكمان‌ اطاعت‌ كنند و حتی‌ برای‌ پرهیز از نزاع‌ و حفظ‌ وحدت‌ جامعه‌ مسلمین‌ در مقابل‌ ظلم‌ و ستم‌ كرنش‌ نمایند، هیچ‌ قدرت‌ و قیمومیتی‌ را به‌جز ولایت‌ امام‌ نمی‌پذیرند. (حضرت) مهدی(عج)، دوازدهمین‌ امام‌ از دیده‌ها پنهان‌ است. شیعه‌ معتقد است‌ كه‌ او روزی‌ مانند مسیح‌ ظهور خواهد كرد. در غیاب‌ او هیچ‌ انسانی‌ دارای‌ حاكمیت‌ كامل‌ و سرپرستی‌ مشروع‌ نمی‌باشد. این‌ نوع‌ نگرش‌ نسبت‌ به‌ قدرت‌ جهانی‌ موجب‌ بروز تفاسیر گوناگونی‌ در مورد مسوولیت‌ حكومت‌ و نقش‌ روحانیون‌ در امور حكومتی‌ در اسلام‌ شیعی‌ شده‌ است. دیدگاه‌ و برداشت‌ (امام) خمینی‌ از حكومت‌ فقهی، در میان‌ دیگر دیدگاه‌ها منحصر به‌ فرد است. سقوط‌ رژیم‌ صدام‌ موجب‌ شده‌ است‌ تا مباحثات‌ شیعیان‌ در معنای‌ حكومت‌ عدل‌ برای‌ عراق، از اولویت‌ ویژه‌ای‌ برخوردار شود.در عراق‌ تشكیلاتی‌ نظیر حزب‌ الدعوه‌ و انشعاباتش‌ وجود دارند كه‌ طرفدار برقراری‌ حكومت‌ اسلامی‌ در عراق‌ هستند. آنها دیدگاه‌های‌ تعارض‌برانگیزی‌ درخصوص‌ چگونگی‌ حكومت‌ اسلامی‌ دارند.
برخی‌ از اعضای‌ این‌ حزب‌ آماده‌ می‌شوند تا اهداف‌ خود را از طریق‌ خشونت‌ پیاده‌ نمایند. با این‌ وجود، اندكی‌ از شیعیان‌ عراق‌ تمایلی‌ به‌ تقلید از جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ ندارند. علاوه‌ بر این، فرهنگ‌ سیاسی‌ و شاكله‌ اجتماعی‌ آنها با ایرانیان‌ متفاوت‌ است. جامعه‌ شیعی‌ عراق‌ جدا از وجود اقوام‌ كرد، سنی، كلدانی‌ و تركمن‌ در درون‌ خود نیز دارای‌ تنوع‌ و گوناگونی‌ می‌باشد. در میان‌ آنها، افراد سكولار شامل‌ لیبرالها و كمونیستها و گروه‌های‌ گوناگون‌ مذهبی، شهرنشینان‌ و روستانشینان، ثروتمندان، فقرا، شیعیانی‌ كه‌ هرگز عراق‌ را ترك‌ نكرده‌اند و كسانی‌كه‌ سالیان‌ زیادی‌ را در تبعید و خارج‌ از عراق‌ به‌ سر برده‌اند، وجود دارد. در میان‌ شیعیان، رهبر واحدی‌ كه‌ بتواند برای‌ تمام‌ شیعیان‌ سخن‌ بگوید و به‌ تنهایی‌ قادر به‌ سوق‌ عراق‌ پس‌ از جنگ‌ به‌ سوی‌ دولتی‌ به‌ سبك‌ جمهوری‌ اسلامی‌ باشد، وجود ندارد.
همان‌گونه‌ كه‌ پیشتر عنوان‌ گردید، تعریف‌ و تعیین‌ رابطه‌ بین‌ سیاست‌ و دین‌ در عراق، چالش‌ گروه‌های‌ مذهبی‌ شیعه‌ به‌ شمار می‌آید. آیت‌الله‌ محمدباقر حكیم، رییس‌ مجلس‌ اعلای‌ انقلاب‌ اسلامی‌ عراق‌ كه‌ از پیش‌ طرفدار نوعی‌ حكومت‌ اسلامی‌ بود، به‌ تازگی‌ لحن‌ متفاوتی‌ را در پیش‌ گرفته‌ است. حكیم، بعد از ۲۳ سال‌ تبعید در ماه‌ می‌ به‌ نجف‌ بازگشت. او برای‌ خود جایگاه‌ رهبری‌ مذهبی‌ شیعیان‌ عراق‌ را قایل‌ است. باید ببینیم، وی‌ با توجه‌ به‌ واقعیتهای‌ پیچیده‌ اجتماعی‌ عراق‌ و حضور امریكا در آنجا چه‌ روشی‌ را انتخاب‌ خواهد كرد. اگر او شیوه‌ای‌ واقع‌بینانه‌ را در پیش‌ بگیرد، دنباله‌روی‌ محمدحسین‌ فدلاله، روحانی‌ لبنانی‌ خواهد بود كه‌ اعتقاد داشت، هنوز شرایط‌ برای‌ تشكیل‌ یك‌ حكومت‌ اسلامی‌ در لبنان‌ فراهم‌ نشده‌ است. شیعیان‌ عراق‌ و دیگر هموطنان‌ غیرشیعی‌ آنها، نیاز به‌ ایجاد و توسعه‌ هویت‌ ملی‌ فراگیری‌ دارند كه‌ موجب‌ وحدت‌ و یكپارچگی‌ كشور شود. شیعیان‌ و سنیهای‌ عرب‌تبار در مجموع‌ ۷۵ درصد از جمعیت‌ عراق‌ را تشكیل‌ می‌دهند. هر دو گروه‌ به‌ واسطه‌ حلقه‌هایی‌ نظیر ازدواجهای‌ فراوان‌ درونی، قوانین‌ اجتماعی‌ و نگرشهای‌ فرهنگی‌ مشترك‌ با یكدیگر پیوند خورده‌اند. این‌ ویژگیهای‌ مشترك‌ باعث‌ شكل‌گیری‌ ناسیونالیسم‌ عراقی‌ بر مبنای‌ ایده‌های‌ چهره‌ ادبی‌ آنها یعنی‌ علی‌ شرقی‌ شده‌ است‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۶۴ درگذشت. شرقی، دیدگاهی‌ از ناسیونالیسم‌ ارایه‌ داد كه‌ بر پایه‌ ویژگی‌ نیرومند قبیله‌ای‌ عربهای‌ جامعه‌ عراق‌ ساخته‌ شده‌ بود. او طرفدار گسترش‌ نوعی‌ ایدئولوژی‌ ناسیونالیستی‌ بود كه‌ عناصر عربی‌ و شرقی‌ را در مقیاس‌ وسیعی‌ با میراث‌ و ارزشهای‌ خاص‌ عراق‌ پیوند می‌داد. دیدگاه‌ علی‌ شرقی‌ تحت‌ تاثیر این‌ تلاش‌ مصریان‌ قرار دارد كه‌ سعی‌ می‌كنند، تاریخ‌ باستان‌ خود را مبنای‌ اساطیری‌ جهان‌ قرار دهند. ایده‌های‌ او بر نسلهای‌ بعدی‌ روشنفكران‌ عراقی‌ نیز تاثیرگذار بوده‌ است. شاید آنها در آینده‌ شكل‌ جدیدی‌ از ملت‌ عراق‌ را بسازند.
عربها كه‌ اكثریت‌ جمعیت‌ عراق‌ را تشكیل‌ می‌دهند، برای‌ بنا نهادن‌ پایه‌های‌ عراق‌ جدید نیازمند ارایه‌ میثاق‌نامه‌ای‌ معتبر به‌ كردها برای‌ رعایت‌ حقوق‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ آنها خواهند بود. امضای‌ توافق‌نامه‌ سال‌ ۱۹۷۰ بین‌ صدام‌ و مصطفی‌ بارزانی، رهبر بخش‌ بزرگی‌ از اكراد طی‌ سالیان‌ گذشته، همواره‌ به‌ عنوان‌ مرجعی‌ مطرح‌ بین‌ عربها و اكراد برای‌ رفع‌ معضل‌ كردهای‌ عراق‌ بوده‌ است. در پیشنهادی‌ مشابه‌ كه‌ توسط‌ ایالات‌ متحده‌ و سازمان‌ ملل‌ و همچنین‌ پذیرش‌ ضمنی‌ تركیه‌ مورد حمایت‌ قرار گرفت، كردها باید آماده‌ برقراری‌ روابطی‌ نوین‌ با هموطنان‌ عرب‌ تبار خود شده‌ و متعهد شوند تا «معضل‌ اكراد» را در چهارچوب‌ عراق‌ واحد حل‌ و فصل‌ نمایند.
در این‌ شرایط‌ زمانی‌ كه‌ احزاب‌ سیاسی‌ فرصتی‌ برای‌ توسعه‌ پیدا كرده‌ و عراقیها برای‌ گزینش‌ یك‌ رهبر ملی‌ آماده‌ می‌شوند، وجود یك‌ دولت‌ موقت‌ ضروری‌ خواهد بود. دولتی‌ كه‌ وظیفه‌ دارد، تركیبی‌ كامل‌ و فراگیر از عراق‌ كه‌ شامل‌ جنبه‌های‌ دینی‌ و غیردینی‌ است‌ را ارایه‌ نماید. برای‌ حفظ‌ اعتبار این‌ دولت‌ و پرهیز از تشدید اوضاع‌ متشنج‌ سیاسی‌ لازم‌ است، عراقیهایی‌ كه‌ در داخل‌ كشور به‌ آنها احترام‌ گذاشته‌ می‌شود، متصدی‌ پستهای‌ وزارتی‌ گردند. قدرت‌ می‌تواند براساس‌ یك‌ ساختار توافقی، بین‌ گروه‌ها و دسته‌جات‌ عمده‌ عراقی‌ توزیع‌ شود. گروه‌های‌ بزرگ‌ تمایل‌ دارند، نهادهای‌ مذهبی، فرهنگی‌ و اجتماعی‌ را تقویت‌ كنند كه‌ برمبنای‌ اصل‌ تطابق‌ و تعادل‌ عمل‌ می‌نمایند. بدون‌ شك، چنین‌ نهادهایی‌ به‌ حمایت‌ و تقویت‌ تمایزات‌ نژادی‌ و قبیله‌ای‌ نخواهند پرداخت؛ بلكه‌ به‌ مدیریت‌ رقابت‌ در میان‌ گروه‌های‌ گوناگون‌ هر فرقه‌ پرداخته‌ و تنش‌های‌ بین‌ شیعیان، سنیها و اكراد را كاهش‌ خواهند داد. اینكه‌ در آینده‌ دور، عراق‌ قادر به‌ گذار از سیستم‌ معترف‌ به‌ گناه‌ (خطاكار) به‌ سوی‌ دولتی‌ دمكراتیك‌ و منتخب‌ مردم‌ خواهد بود یا نه؟ سوالی‌ است‌ كه‌ می‌تواند توسط‌ رفتارها و خواسته‌های‌ خود عراقیها پاسخ‌ داده‌ شود.
تصمیم‌ شیعیان‌ مبنی‌ بر عدم‌ شورش‌ علیه‌ رژیم‌ صدام‌ در جنگ‌ اخیر، تاییدی‌ بر سوءظن‌ آنها نسبت‌ به‌ امریكا و همچنین‌ تاكیدی‌ بر علاقه‌ آنان‌ به‌ هویت‌ ملی‌ --- عراقی‌ خود می‌باشد. عدم‌ موضع‌گیری‌ آنها می‌تواند این‌گونه‌ تفسیر شود كه‌ شیعیان‌ احساس‌ می‌كنند در خلال‌ قیامشان‌ در پایان‌ نخستین‌ جنگ‌ خلیج، مورد خیانت‌ ایالات‌ متحده‌ قرار گرفته‌اند. بوش‌ (پدر) در سال‌ ۱۹۹۱ عراقیها را به‌ تسلط‌ اوضاع‌ و براندازی‌ حكومت‌ وقت، ترغیب‌ می‌كرد؛ اما هنگامی‌كه‌ شیعیان‌ قیام‌ كردند، دولت‌ او از كمك‌ به‌ آنان‌ سر باز زد و واحدهای‌ ارتشی‌ وفادار به‌ صدام‌ را در سركوب‌ شیعیان‌ حمایت‌ كرد.
تصمیم‌ امریكا در وانهادن‌ و تنها گذاشتن‌ شیعیان‌ در سال‌ ۱۹۹۱ باعث‌ بروز تنفر همگانی‌ آنان‌ و زنده‌ شدن‌ خاطراتی‌ گردید كه‌ حكایت‌ از خیانتهای‌ تاریخی‌ای‌ دارد كه‌ تجربه‌ كرده‌ بودند. همچنین‌ اذهان‌ آنها را به‌ سوی‌ بازنگری‌ حوادثی‌ كه‌ در كربلا منجر به‌ شهادت‌ امام‌ حسین(ع) گردید، سوق‌ می‌داد. این‌ خاطرات‌ در سال‌ ۲۰۰۳ با احساسات‌ و عواطف‌ مذهبی‌ و ملی‌ پیوند خورد و موجب‌ شد تا شیعیان، تهاجم‌ نیروی‌ خارجی‌ مسیحی‌ را با گوشه‌ چشم‌ بنگرد. اگرچه‌ شیعیان، مشتاق‌ سقوط‌ رژیم‌ بعث‌ بودند؛ اما نگران‌ جایگاه‌ خود در میان‌ دنیای‌ عرب‌ تحت‌ حكومت‌ سنیها نیز هستند. علاوه‌ بر این، شیعیان‌ نسبت‌ به‌ اهداف‌ بلند مدت‌ امریكا مشكوك‌ می‌باشند. آنها مانند دیگر عراقیهای‌ میهن‌پرست‌ از اشغال‌ طولانی‌مدت‌ كشورشان‌ توسط‌ امریكا منزجر هستند و از یك‌ دولت‌ عراقی‌ دست‌ نشانده‌ امریكا درست‌ نظیر فرقه‌ شرفا كه‌ در سال‌ ۱۹۲۱ توسط‌ بریتانیا وارد عراق‌ شد كه‌ به‌ دنبال‌ تامین‌ منافع‌ امریكا باشد، تنفر دارند. برخلاف‌ وعده‌های‌ فراوان‌ دولت‌ جرج‌ بوش‌ در مورد اینكه‌ نفت‌ عراق‌ به‌ مردمش‌ تعلق‌ دارد؛ چنین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ شیعیان‌ نگران‌ تسلط‌ دولت‌ امریكا بر منابع‌ نفتی‌ كشورشان‌ هستند. شكاف‌ عمیقی‌ بین‌ نقطه‌ نظرات‌ دولت‌ بوش‌ و انتظارات‌ شیعیان‌ در مورد عراق‌ جدید پس‌ از صدام‌ وجود دارد. در حالی‌كه‌ برخی‌ از دولتمردان‌ امریكا در ذهن‌ خود به‌ دنبال‌ عراقی‌ دمكراتیك‌ به‌ سبك‌ غربی‌ می‌باشند كه‌ توسط‌ یك‌ دولت‌ سكولار و دست‌ نشانده‌ امریكا اداره‌ شود، شیعیان‌ و بسیاری‌ از عراقیها كشوری‌ مستقل‌ با دولتی‌ كه‌ نماینده‌ سنتها و فرهنگ‌ آنها باشد را ترجیح‌ می‌دهند و انتظار دارند كه‌ این‌ دولت‌ به‌ مثابه‌ پایگاهی‌ در خدمت‌ نظامیان‌ امریكا در خلیج‌فارس‌ قرار نگیرد.
ویرانیهای‌ عظیم‌ ناشی‌ از جنگ‌ و تعلل‌ امریكا در بازگرداندن‌ امنیت‌ و خدمات‌ رفاهی، باعث‌ عمیق‌تر شدن‌ شكاف‌ مزبور شده‌ است. بنابراین، تعریف‌ چگونگی‌ روابط‌ امریكا و عراق‌ آسان‌ نبوده‌ و نیازمند مصالحه‌ دو جانبه‌ می‌باشد.
اعتبار امریكا در عراق‌ از زمان‌ جنگ، مورد آزمون‌ قرار گرفته‌ است. دولت‌ بوش‌ برای‌ برطرف‌ كردن‌ تناقض‌ موجود بین‌ دیدگاه‌ بلندپروازانه‌اش‌ در خصوص‌ عراق‌ جدید و منابع‌ محدود و اندكی‌ كه‌ تاكنون‌ برای‌ بازسازی‌ كشور تخصیص‌ داده، تلاش‌ كمی‌ به‌ عمل‌ آورده‌ است. بدتر از همه‌ اینكه‌ در داخل‌ دولت، شكافهای‌ بزرگی‌ بر سر چگونگی‌ پیشبرد امور در عراق‌ وجود دارد. امریكا به‌ خاطر دلایل‌ قابل‌ دركی‌ كه‌ وجود دارد، از طرح‌ خود به‌ عنوان‌ تنها قدرت‌ عراق‌ پرهیز كرده‌ و مشخص‌ ننموده‌ است‌ تا چه‌ زمانی‌ می‌خواهد در عراق‌ بماند. اگر اعلام‌ كند كه‌ مدت‌ زیادی‌ را در عراق‌ خواهد ماند، دسته‌جات‌ عمده‌ عراق‌ از همكاری‌ با حكومت‌ غیرنظامی‌ امریكا امتناع‌ كرده‌ و آن‌ را نوعی‌ بی‌تدبیری‌ سیاسی‌ برخواهند شمرد. آنها نسبت‌ به‌ حضور امریكا در كشورشان‌ یا با بی‌تفاوتی‌ رفتار خواهند كرد یا با خصومت. واشنگتن‌ نیازمند حصول‌ اطمینان‌ از عدم‌ تبدیل‌ ناآرامیهای‌ شهری‌ در جنوب‌ عراق‌ و بخشهایی‌ از بغداد به‌ نهضتی‌ ضد امریكایی‌ در مقیاسی‌ وسیع‌ و یا حتی‌ یك‌ انقلاب‌ نظیر آنچه‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۲۰ به‌ دنبال‌ اشغالگری‌ بریتانیا رخ‌ داد، می‌باشد. دولت‌ بوش‌ در حركتی‌ آشكار، با نزدیكی‌ به‌ شیعیان، باید به‌ اشتباه‌ ایالات‌ متحده‌ در عدم‌ حمایت‌ از آنان‌ در قیام‌ سال‌ ۱۹۹۱ اعتراف‌ نماید و به‌ عنوان‌ قدرت‌ پیروز، رفتاری‌ متواضعانه‌ داشته‌ باشد. عذرخواهی‌ امریكا از شیعیان‌ باعث‌ تخریب‌ منزلت‌ امریكا در عراق‌ نخواهد شد؛ بلكه‌ موجب‌ بازسازی‌ اعتبار امریكا در عراق‌ و شیعیان‌ جهان‌ می‌گردد. مقامات‌ درگیر بازسازی‌ عراق‌ نیز باید به‌ همكاری‌ با شیعیان‌ میانه‌رو و رهبران‌ قبیله‌ای‌ و مذهبی‌ پرداخته‌ تا رهبران‌ تندرو را در انزوا قرار دهند و در احیای‌ سكولارهای‌ طبقه‌ متوسط‌ و روشنفكران‌ شیعه‌ بكوشند. طی‌ دوره‌ای‌ بیشتر از سه‌ دهه، بعثیها تمام‌ اَشكال‌ سازمانهای‌ مدنی‌ سكولار را كه‌ در كنترل‌ حزبشان‌ نبودند، پاكسازی‌ كردند. احیا و تقویت‌ طبقه‌ متوسط‌ جامعه‌ باعث‌ كنترل‌ آن‌ دسته‌ از گروه‌های‌ مذهبی‌ای‌ خواهد شد كه‌ در جریان‌ خلأ قدرت‌ در عراق‌ به‌ عنوان‌ نیروی‌ سازمان‌یافته‌ و پر تحرك‌ سیاسی‌ كه‌ پر سر و صداترین‌ جریان‌ كشور به‌ شمار می‌آمدند، ظهور كرده‌اند. واشنگتن‌ قادر نخواهد بود كه‌ رضایت‌ تمام‌ شیعیان‌ عراق‌ را جلب‌ كند؛ اما ممكن‌ است، بتواند به‌ تدریج‌ قلوب‌ اكثریت‌ خاموش‌ و بی‌ سر و صدا را به‌ دست‌ آورد. علاوه‌ بر این، ایجاد رابطه‌ای‌ مبنی‌ بر اعتماد بین‌ امریكا و شیعیان‌ می‌تواند موجب‌ تسهیل‌ در طرز رفتار و یا حتی‌ برپایی‌ گفت‌ و گو بین‌ ایران‌ و امریكا شود. خوب‌ است، بدانیم؛ تهدید منافع‌ امریكا در خلیج‌فارس‌ نظیر حادثه‌ ۱۱ سپتامبر، ناشی‌ از انقلاب‌ شیعی‌ ایران‌ نمی‌باشد؛ بلكه‌ رشد رادیكالیسم‌ سنی‌ تحت‌ تاثیر مكتب‌ وهابی‌ حنبلی‌ عربستان‌ سعودی‌ می‌تواند علت‌ آن‌ به‌ شمار آید. عداوت‌ وهابی‌گری‌ با امریكا تنها توسط‌ خصومتی‌ كه‌ با شیعیان‌ دارند، قابل‌ كنترل‌ است. ایالات‌ متحده‌ برای‌ جلوگیری‌ از گسترش‌ این‌ عداوت، نیازمند ایجاد پلهایی‌ به‌ سوی‌ شیعیان‌ دنیای‌ عرب‌ و اصلاح‌طلبان‌ ایران‌ خواهد بود. بنابراین، چگونگی‌ رفتار دولت‌ بوش‌ با شیعیان‌ نه‌ تنها برای‌ آینده‌ عراق‌ بلكه‌ برای‌ آتیه‌ تمام‌ منطقه‌ بسیار حساس‌ و بحرانی‌ خواهد بود.
نگاهی‌ به‌ وضعیت‌ كنونی‌ شیعیان‌ عراق۱
ییتزاك‌ ناكاش۲
‌مترجم: محمدعلی‌ معتضدیان‌
پی‌نوشتها:
۱- به‌ نقل‌ از ماهنامه‌ فارین‌ افرز، سال‌ ۲۰۰۳، ش‌ جولای‌ / آگوست‌
- Yitzhak Nakash
ییتزاك‌ ناكاش‌ استاد مطالعات‌ خاورمیانه‌ در دانشگاه‌ براندیس‌ امریكا بوده‌ و نویسنده‌ كتاب‌ شیعیان‌ عراق‌ نیز می‌باشد.
زائری‌ در مصاحبه‌ با شبكه‌ تلویزیونی‌ امریكا این‌ واقعیت‌ را چنین‌ بیان‌ كرد: «ما هم‌اكنون‌ از چنگال‌ یك‌ حاكم‌ مستبد رهایی‌ یافته‌ایم، نمی‌خواهیم‌ حاكم‌ مستبد دیگری‌ جای‌ او را بگیرد. ما یك‌ دولت‌ عادل‌ می‌خواهیم، نه‌ دولتی‌ كه‌ بر ما تحمیل‌ شود.»
آیا شیعیانِ‌ قدرت‌ یافته‌ كه‌ بیشتر جمعیت‌ عراق‌ را تشكیل‌ می‌دهند، در پی‌ ایجاد یك‌ حكومت‌ اسلامی‌ نظیر ایران‌ می‌باشند؟ آیا حاضرند، دیگر قومیتها را هم‌ در قدرت‌ شریك‌ سازند؟ آیا ایالات‌ متحده‌ قادر خواهد بود، خود را به‌ عنوان‌ شریكی‌ قابل‌ اعتماد به‌ ویژه‌ در اذهان‌ شیعیان‌ جلوه‌گر سازد؟
حوادث‌ مربوط‌ به‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ در سالهای‌ ---۱۹۷۸ ۱۹۷۹ باعث‌ تشجیع‌ شیعیان‌ عراق‌ و سوق‌ دادن‌ آنها به‌ سوی‌ رویارویی‌ علنی‌ با رژیم‌ بعث‌ گردید؛
تصمیم‌ شیعیان‌ مبنی‌ بر عدم‌ شورش‌ علیه‌ رژیم‌ صدام‌ در جنگ‌ اخیر، تاییدی‌ بر سوءظن‌ آنها نسبت‌ به‌ امریكا و همچنین‌ تاكیدی‌ بر علاقه‌ آنان‌ به‌ هویت‌ ملی‌ --- عراقی‌ خود می‌باشد.
تصمیم‌ امریكا در وانهادن‌ و تنها گذاشتن‌ شیعیان‌ در سال‌ ۱۹۹۱ باعث‌ بروز تنفر همگانی‌ آنان‌ و زنده‌ شدن‌ خاطراتی‌ گردید كه‌ حكایت‌ از خیانتهای‌ تاریخی‌ای‌ دارد كه‌ تجربه‌ كرده‌ بودند.
برخلاف‌ وعده‌های‌ فراوان‌ دولت‌ جرج‌ بوش‌ در مورد اینكه‌ نفت‌ عراق‌ به‌ مردمش‌ تعلق‌ دارد؛ چنین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ شیعیان‌ نگران‌ تسلط‌ دولت‌ امریكا بر منابع‌ نفتی‌ كشورشان‌ هستند. شكاف‌ عمیقی‌ بین‌ نقطه‌ نظرات‌ دولت‌ بوش‌ و انتظارات‌ شیعیان‌ در مورد عراق‌ جدید پس‌ از صدام‌ وجود دارد.
ویرانیهای‌ عظیم‌ ناشی‌ از جنگ‌ و تعلل‌ امریكا در بازگرداندن‌ امنیت‌ و خدمات‌ رفاهی، باعث‌ عمیق‌تر شدن‌ شكاف‌ مزبور شده‌ است. بنابراین، تعریف‌ چگونگی‌ روابط‌ امریكا و عراق‌ آسان‌ نبوده‌ و نیازمند مصالحه‌ دو جانبه‌ می‌باشد.
واشنگتن‌ نیازمند حصول‌ اطمینان‌ از عدم‌ تبدیل‌ ناآرامیهای‌ شهری‌ در جنوب‌ عراق‌ و بخشهایی‌ از بغداد به‌ نهضتی‌ ضد امریكایی‌ در مقیاسی‌ وسیع‌ و یا حتی‌ یك‌ انقلاب‌ نظیر آنچه‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۲۰ به‌ دنبال‌ اشغالگری‌ بریتانیا رخ‌ داد، می‌باشد.
منبع : ماهنامه زمانه