دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

واگرایی های اجتماعی و قشری در انقلاب مشروطه


واگرایی های اجتماعی و قشری در انقلاب مشروطه
انقلاب مشروطه ایران را می توان مهمترین واکنش ایرانیان در برابر نظام کهن سیاسی (نظام سلطنتی) از یک سو و جهان نو و مدرنیته از سوی دیگر، به شمار آورد. مشروطه خواهان صرف نظر از تفاوت ها و تمایزات فکری و قشری شان، ضمن تلاش برای زدودن ساختار خودکامه حاکم، به ساختارهای نوین و متناسب با مقتضیات عصر نو توجه داشتند. آنان به جامعه مدرن و نهادهای مدرن می اندیشیدند و در پی مطالبات جدیدی بودند که نشان دهنده توجه آنها به رشد و ترقی و گام نهادن در جهانی نو بود. مطالبات و خواست هایی نظیر؛ قانون گرایی، محدودیت قدرت شاه، انتخابات آزاد، رعایت حقوق انسان ها، ایجاد امنیت، عدم تبعیض، برابری در مقابل قانون، برخورداری از حق اعتراض و حرمت نهادن به عامه مردم از این جمله بودند.
میرزا ملکم خان، از روشنفکران تجددخواه آن زمان، می نویسد:«مطلب را زیر هر آفتاب که بشکافانید، جواب را از هر آسمان معرفت که بخواهید، نخواهید شنید مگر این چند کلمه سبحانی: امنیت جانی و مالی، احداث مجلس قوانین و ترتیب دستگاه اجرا، اختیار کلام و اختیار قلم».انقلاب مشروطه گرچه به وقوع پیوست، اما به بار ننشست، با این حال تاثیرات آن در توجه به مولفه های مدرنیته و عصر جدید غیرقابل انکار است. بنیان های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی گونه گونی در ناکامی این انقلاب نقش بازی کردند. این بنیان ها از یک سو به اوضاع کشور، ضعف پتانسیل های مدنی (نهادها و سازمان های مدنی، نظام رسانه ای) و از سوی دیگر به «واگرایی» و گسست قشرهای اجتماعی و کنشگران انقلابی و مشروطه خواه مربوط بودند در بعد اخیر، واگرایی هایی وجود داشت که مانع اصلی به ثمر نشستن انقلاب مشروطه بود. این واگرایی ها که بحث اصلی این نوشتار است، هم میان قشرهای کلان اجتماعی (شهری و غیرشهری) و هم در بین قشرهای حاضر در بدنه رهبری انقلاب به چشم می خورد.
● اوضاع کلی ایران در عهد مشروطیت
بررسی آثار مربوطه به دوره مشروطیت حکایت از آن دارد که ایران تحت حکومت قجر از بسیاری جهات کشوری عقب مانده محسوب می شده است. به طوری که حتی قابل مقایسه با ممالکی نظیر مصر یا عثمانی نبود. اقتصاد کاملا ورشکسته، ظلم و ستم فراوان حکام، فساد مالی و اداری گسترده، لشکر و سپاه ضعیف، خزانه تهی، تسلط بیگانگان، انفعال و بی کفایتی شاهان، بی سوادی و بی اطلاعی اکثریت مردم و ... از مشخصه های بارز ایران آن عصر بود. در یکی از روزنامه های آن عهد (روزنامه قانون) چنین آمده است:«با این همه معادن و جنگل ها و استعداد خاک و قابلیت خلق و قدمت تاریخ و شرافت مذهب، هیچ طایفه ای نیست که به قدر خلق این ملک از نعمات طبیعی محروم و از قافله ترقی دنیا عقب مانده باشد. کل شهرهای ما را چند نفر گبر بمبایی (هندی) و چند نفر یهودی لندن ده دفعه می توانند بخرند. در کل ایران هنوز یک کارخانه ساخته نشده است. در کل ایران هنوز یک چاپخانه نداریم. بر روی هیچ دریا یک کشتی یافت نمی شود که بیرق ایران را داشته باشد. هیچ ایل وحشی نیست که پول آن به رسوایی پول ایران تنزل کرده باشد».
گرچه این مشخصه ها خود عامل فراز آمدن انقلاب مشروطه بودند اما برخی از آنها به سهم خود به عنوان مانعی جدی، سبب بروز واگرایی و گسست انقلابی و نهایتا ناکامی مشروطه گردیدند.
● ساختار اجتماعی جامعه ایران در عهد مشروطیت
جامعه ایران عهد مشروطیت را می توان یک جامعه سنتی در آستانه ورود به مدرنیت قلمداد کرد. بافت اجتماعی و نظام روابط این جامعه کماکان شکل سنتی داشت. نظام زندگی و معیشتی اکثریت مردم آن در ساختار روستایی تعریف می شد، چرا که محوریت اقتصاد کشور بر کشاورزی مبتنی بود. در واقع حدود ۹۰ درصد نیروی کار کشور به کشاورزی و صنایع دستی و تنها ۱۰ درصد بقیه به تجارت، خدمات دولتی و غیردولتی و صنایع شهری اشتغال داشت.
طبقات اجتماعی آن روزگار را درباریان و وابستگان حکومتی، اشراف و زمین داران بزرگ، طبقه متوسط شهری، طبقه فرو دست شهری، دهقانان و عشایر تشکیل می دادند. طبقه متوسط شهری خود قشرهایی نظیر؛ بازاریان، روحانیان به عنوان طبقه متوسط سنتی و روشنفکران (نویسندگان، صاحب منصبان و امثال آنها) به مثابه طبقه متوسط جدید را در برمی گرفت. طبقه فرودست شهری نیز اقشاری مانند کارگران ساده، لوطیان و عناصر فقیر بازار را شامل می شد.در میان طبقات یاد شده، بیشترین فراوانی را دهقانان و روستانشینان در اختیار داشتند. لذا سایر طبقات که در اقلیت بودند، عمدتا پایگاه شهری داشته و طبقه شهری محسوب می شوند.
در انقلاب مشروطه، تمامی اقشار جامعه نقش آفرین نبودند. بار اصلی این انقلاب را طبقه متوسط (اعم از سنتی و جدید) بر دوش کشیده بود و در کنار آنها قشرهایی از طبقه فرو دست شهری نیز مشارکت داشتند. به طور کلی، سه قشر بارز را می توان نقش آفرینان اصلی انقلاب مشروطه دانست: روحانیان، روشنفکران و مردم شهر. دو قشر نخست، نقش رهبری (فکری، سیاسی و دینی) انقلاب را ایفا می کردند.
● ضعف پتانسیل های مدنی
ایران عهد قجر گرچه با جهان غرب مراوده داشت، اما این مراوده بیشتر دارای جنبه سیاسی بود که در قالب روابط استعماری تعریف می شد. تنها در زمینه های علمی و فنی بود که کشور از دستاوردهای غرب بهره نسبی می گرفت. اما از لحاظ ساختارها و نهادهای مدنی که از مولفه های بنیادین برای توسعه کشور و حقوق انسان ها و اقشار جامعه است و ممالک غربی به آنها دست یافته بودند، در ایران رشدی وجود نداشت. چنین نهادهایی، که امروزه در حوزه های سیاسی (احزاب و تشکل های سیاسی)، اقتصادی (اصناف، اتحادیه ها و ...) و اجتماعی و فرهنگی (انجمن ها و موسسات علمی، فرهنگی، ادبی و ...) مطرح اند، در عهد مشروطه صرفا محدود به تعدادی انجمن های سیاسی می شد که به خاطر فعالیت های پنهانی شان به «انجمن های سری» معروف بودند. این انجمن ها گرچه می کوشیدند تا میان قشرهای اجتماعی و در راستای اهداف سیاسی خود ارتباط برقرار سازند، اما به دلیل پنهانی بودن فعالیت شان و عدم آگاهی توده های مردم از وجود چنین نهادهایی، این انجمن ها تبدیل به حوزه فعالیت تعداد محدودی از نخبگان و افراد انقلابی شده بود.
علاوه بر نهادهای مدنی، نظام رسانه ای نیز کارکردی فراگیر نداشت. از آن روزگار نظام رسانه ای را عمدتا نشریات و به ویژه روزنامه ها تشکیل می دادند. کاغذ اخبار، وقایع اتفاقیه، اختر، قانون، حبل المتین، ثریا و پرورش از جمله نشریاتی بودند که قبل از صدور فرمان مشروطه فعالیت داشتند و بعد از این فرمان نیز نشریاتی همچون صوراسرافیل، مجلس و روح القدس به آنها اضافه شدند.به رغم نقش بسیار موثر مطبوعات در انعکاس رویدادها و نقد و تحلیل مسائل و وقایع و به تبع آنها در تنویر افکار قشرهای جامعه، در ایران عهد مشروطه مطبوعات به دلایل مختلف نمی توانستند نقش موثر خود را ایفا کنند. از این جهت به ویژه در فراز و فرود انقلاب مشروطه نیز تاثیر آنها تنها در بخشی از جامعه و نه در سطحی فراگیر احساس می شد. از جمله دلایل مهم در این باره، موارد زیر قابل اشاره است:
۱) اکثر نشریات (که عمدتا روزنامه بودند) در این دوره در خارج از کشور و در شهرهایی نظیر استانبول، لندن و کلکته و... انتشار می یافتند. این نشریات به دلیل مسافت زیاد، فقدان یا نارسایی وسایل ارتباطی لازم و به تبع آنها فقدان سهولت لازم در انتقال پیام و اخبار به جامعه ایرانی و توده های مردم، از ارتباط و تاثیر مستمر برخوردار نبودند.
۲) مطبوعات و نشریات ایرانی آن روزگار در مقایسه با نمونه های غربی خود، از قافله تحولات و نوآوری ها و همچنین روزآمد بودن عقب تر بودند.
۳) مطبوعات این دوره از جایگاه قانونی و نهادینه شده ای بهره مند نبودند و به همین دلیل به طور مداوم از سوی حاکمیت سرکوب شده و از فعالیت شان جلوگیری به عمل می آمد و حتی گاه گردانندگان آنها از سر راه برچیده می شدند. نمونه این مورد، روزنامه صوراسرافیل به مدیریت میرزا جهانگیرخان بود که در دوره استبداد صغیر به چنین سرانجامی دچار شد.
۴) اما مهمترین عامل اثرات اندک مطبوعات این دوره روی توده های مردم، بی سوادی اکثریت افراد جامعه آن روز ایران بود. حدود ۹۰ درصد مردم کشور را جمعیت بیسوادان تشکیل می دادند و به همین دلیل مخاطبان روزنامه ها به معدود کسانی محدود می شد که در جامعه شهری زندگی می کردند و از سواد لازم بهره مند بودند.
● واگرایی طبقات و قشرهای اجتماعی در انقلاب مشروطیت
انقلاب به همگرایی و پیوند مبتنی است، نه بر واگرایی و گسست. گرچه محدود ساختن نظام سلطنتی، قانون خواهی و مقابله با استبداد مهمترین هدف های مشترک قشر رهبری مشروطه (روحانیان و روشنفکران) محسوب می شد، اما به تدریج نیات و کنش های آنان در فرآیند انقلاب شفاف تر شده و از یکدیگر متمایز گردید. این تمایز تا بدانجا پیش رفت که شیرازه و انسجام انقلابی را از هم گسیخت و واگرایی و شکاف میان قشرهای اجتماعی و رهبری پدید آورد. در این واگرایی و از هم گسیختگی، شرایط و ویژگی های اجتماعی جامعه آن روز ایران نیز مزید بر علت بود. از این نظر، در حالت کلی دو جنبه از واگرایی اجتماعی که در عین حال افت های کلی انقلاب مشروطه بودند، قابل طرح است: واگرایی طبقات اجتماعی و واگرایی قشرهای رهبری.
۱) واگرایی طبقات اجتماعی:
این واگرایی به طور عمده میان دو طبقه اجتماعی وجود داشت. طبقه متوسط (طبقه شهری) و طبقه فرودست (طبقه دهقانان و روستاییان و قشر پایین دست شهری). طبقه متوسط شهری بطن اصلی رشد انقلاب مشروطه بود. این موضوع خاص ایران نیست. در اغلب موارد، انقلابات اساسا پدیده های شهری بوده اند. بیشتر انقلاب ها در جایی رخ نموده اند که بدنه اصلی طبقه حاکم را در خود جای داده و ارتباطی نزدیک تر و مستمر میان دستگاه حکومتی و افراد جامعه حاکم است. جایی که نظام ارتباطی و رسانه ای دائما رویدادها و کنش های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را زیر ذره بین قرار می دهد و با افکار، عواطف و احساسات طبقات و قشرهای اجتماعی تعامل برقرار می سازد و بالاخره جایی که نهادها و سازوکارهای مردمی و مدنی رشد یافته اند اغلب از اجتماعات شهری بوده که انقلاب به کل جامعه تسری می یافته است.شهرداری چنان خصیصه ای است که از فرد موجودی حسابگر، نقاد، ترقی خواه، نوجو، تشخص طلب و آزادی خواه می سازد. چنین خصیصه ای در اجتماعات روستایی و سنتی کمتر مشاهده می شود. وقوع انقلابات بیشتر به واسطه کنشگرانی از جنس انسان شهری است تا روستایی و به همین جهت شهر خاستگاه انقلابات عظیم بوده است.
نیروهای انقلاب آفرین (همانند روشنفکران، روحانیان و بازاریان) در طبقه متوسط شهری جای دارند. در بسیاری موارد جرقه و حرکت انقلابی را همین قشرها پدید می آورند و این امر در انقلاب مشروطه نیز اتفاق افتاد. در این انقلاب قشرهای شهری و به ویژه قشرهای طبقه متوسط نقش بارزی داشتند. علمای روحانی، روشنفکران (نویسندگان، روزنامه نگاران، دیوان سالاران)، بازاریان و کسبه از جمله قشرهای این طبقه بودند که انقلاب را به جریان انداخته بودند. در واقع، بار اصلی انقلاب مشروطه بر دوش طبقه متوسط شهری قرار داشت و این در حالی بود که قشرهای دیگر جامعه یا مترصد فرصتی برای میوه چینی از ثمرات انقلاب بودند (نظیر برخی فئودال ها و شاهزادگان) یا اصولا در حاشیه قرار گرفته بودند (همانند دهقانان) و یا کارکردی ابزاری پیدا کرده بودند (همچون لوطیان).
همان طور که گفته شد، در انقلاب مشروطه، اکثریت جامعه که همان طبقه دهقانان و روستاییان فرودست بودند، در حاشیه قرار داشتند و از فرآیند انقلاب مشروطه و روند آن به دور بودند. به همین جهت، انقلاب آن «فراگیری» و «عمق» اجتماعی لازم را نیافت. لذا مشارکت انقلابی در آن محدود به اقشار طبقه متوسط شده بود که خود تنها بخشی از جامعه شهری را شامل می شدند.
تجربه شورش ها و انقلابات دهقانی در سایر ممالک نشان داده است که دست کم سه ویژگی مهم در بروز این شورش ها و انقلابات نقش آفرین بوده اند که عبارتند از: وجود دولتی ضعیف، وجود دهقانان متوسط و ناراضی و وجود روستاییانی با روستاهای برون گرا.
تا جایی که در تاریخ ایران سراغ داریم، هیچ خیزش یا انقلاب گسترده و مستقل دهقانی روی نداده است. تنها شورش های دهقانی علیه خان ها و عمال حکومتی در ایالت های گیلان، آذربایجان و خراسان دارای نمود اندکی بوده اند، اما هیچ گاه دامنه وسیعی نیافته و به شکل حرکت های نامنسجم، سازمان یافته و کور و در سطح محلی اتفاق افتاده اند. انگیزه های اصلی آنها امتناع از پرداخت مالیات یا مقاومت در برابر خواست ها و فشارهای مالکین و اربابان بوده است، نه تغییر نظام حاکم بر آنها. لذا با درنظر داشتن سه ویژگی فوق الذکر، باید گفت که ویژگی نخست (وجود دولت ضعیف) در اعصار تاریخی ایران مشاهده می شود، اما دو ویژگی دیگر وجود نداشته اند. بنابراین، دهقانان هیچ گاه در جریان انقلابی نظیر انقلاب مشروطه نقش آفرین نبودند. آنان در عصیان هایشان بیش از آنکه به فرآیند انقلابی گرایش نشان داده و خواهان بر هم زدن نظام حاکم و جایگزینی آن باشند، درصدد اصلاح شرایط و تعدیل سختی هایشان بوده اند. چنین وضعیتی به نوبه خود و در کنار آن تفاوت ها در مطالبات و انگیزه ها، مانع یکپارچگی و همسویی دهقانان با اقشار شهری برای شکل دهی به انقلاب و استمرار بخشیدن بدان تا حصول نتیجه بود.
اما این واگرایی ها صرفا در حیطه طبقاتی و کلان اجتماعی مطرح نبود. یکی دیگر از ابعاد واگرایی در انقلاب مشروطه به استراتژی مشروطه خواهان مربوط می شد. این استراتژی برخی قشرها را به عنوان ابزاری موقتی و در مرحله ای از انقلاب، مرحله مبارزه، مورد استفاده قرار داد. گرچه مشروطه خواهان به مشارکت مردم و همگرایی همه قشرهای اجتماعی گرایش داشتند و مشارکت آنها را طلب می کردند، اما به واسطه کم تجربگی برخی و سوءاستفاده برخی دیگر، قشرهایی از طبقه فرودست شهری را نه به خاطر سهیم کردن آنها در انقلاب و ثمرات آن، بلکه عمدتا به جهت استفاده از آنها برای به نتیجه رساندن مبارزه در فرآیند انقلابی، به گونه ای ابزاری به کار گرفتند و بعد از تامین اهداف خود آنها را کنار نهادند. وارد شدن قشر لوطیان در فرآیند انقلاب مشروطه را می توان از نمونه های بارز در این باره دانست که بدون اینکه با ماهیت انقلاب و ایدئولوژی های مشروطه خواهان ارتباط لازم را برقرار کرده باشند، به طور مقطعی وارد جریان انقلاب شدند.
لوطیان که به «داش مشدی» نیز معروف بودند، جزء قشرهای فرودست جامعه محسوب می شدند و به مشاغل کم اعتباری نظیر باغبانی و دوره گردی می پرداختند، اما از مشاغل تحقیرآمیز مانند حمالی و دلاکی در گرمابه ها خودداری می ورزیدند. قدرت بدنی آنها از شاخصه های اصلی آنان به شمار می رفت. اغلب آنان مشتریان دائمی زورخانه ها بودند. علاوه بر قدرت بدنی، جوانمردی و ظلم ستیزی نیز از دیگر ویژگی های مهم آنان بود. گرچه برخی از لوطیان از چنین ویژگی به دور بوده و حتی مزاحمت هایی برای مردم ایجاد می کردند، اما در مجموع قشر لوطی در نزد مردم وجهه ای مطلوب داشت و در این میان لوطیان واقعی که جوانمردانه حامی مظلومان و حافظ نوامیس بوده و به دستگیری سارقان و مقابله با زورگویان مستبد می پرداختند، نزد مردم از محبوبیت زیادتری برخوردار بودند.انجمن سری تبریز که متشکل از گروه کوچکی از روشنفکران و تجار آزاداندیش بود و انجمن ایالتی را هدایت می کرد، به عنوان گرداننده مقاومت و مبارزه تبریز در برابر حکومت، به تاسیس یک ارتش غیرنظامی دست زد و با پشتیبانی وعاظ مشروطه خواه و دعوت آنان به همکاری، لوطیان نیز وارد جریان مشروطه خواهی شدند. بدین ترتیب آنان سوار بر موجی شدند که صرفا به توانایی و مهارت خاص آنان برای مبارزه نیاز داشت. با تغییر شرایط و پایان یافتن مبارزه، بسیاری از آنها نومیدانه به وضعیت پیشین خود برگشتند. به قول احمد کسروی، آنان مانند شیران و پلنگانی بودند که در خیابان های شهر سرگشته و گیج رها شده باشند.
۲) واگرایی قشرهای رهبری
در بعد دوم، واگرایی قشرهای رهبری، یعنی قشر روحانی و قشر روشنفکر مطرح بود. این واگرایی در ابتدا میان همین دو قشر پدید آمد، اما با اوج گیری انقلاب مشروطه، در درون قشر روحانی نیز گسست ایجاد شد.رهبران مشروطه از لحاظ پایگاه اجتماعی، وضعیت کاملا متمایزی داشتند، قشر روحانی از لحاظ تاریخی همواره بستگی و ریشه عمیق تری در لایه های مردمی جامعه ایران داشته است. از ادوار گذشته علما پیوسته مرجعی قدرتمند برای مردم و توده ها به شمار می رفتند. آنان همچنین از عناصر اصلی سازماندهی نیروهای اجتماعی و هدایت آنها در رویارویی با قدرت های حاکمه بوده اند. در قرون اخیر روحانیان بارها در حوادثی نظیر امتیاز رویتر و جنبش تنباکو وارد عمل شده و به مخالفت پرداخته بودند. از سوی دیگر آنان همیشه بر مقوله تمامیت اعتقادی و دینی مردم تاکید داشتند و بارها نسبت به احتمال سست شدن باورهای مذهبی مردم تحت تاثیر شرایط جهانی جدید هشدار داده بودند.
برای آنان مشروطه مجالی بود تا بار دیگر دعاوی تاریخی خود را علیه دستگاه قاجار مطرح کنند و در عین حال به پیگیری حاکمیت قانون و حقوق مردم و کنار آمدن با رویکرد مدرنیته براساس آموزه های دینی بپردازند.اما قشر روشنفکر، برخلاف روحانیان، از جایگاه تاریخی و پایگاه مردمی محکمی برخوردار نبود. در عصر ناصری بود که تحصیل کرده های فرنگ دیده و روشنفکران آشنا به غرب رو به افزایش نهاد. بسیاری از روشنفکران می کوشیدند تا مشروطه را با شکل و محتوایی غربی در ایران پی افکنند. میرزا آقاخان کرمانی، فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکم خان و مستشارالدوله (عضو برجسته وزارت خارجه) ازجمله روشنفکرانی بودند که به غرب گرایش داشتند. اغلب روشنفکران یا دارای عقاید ضددینی بودند یا می کوشیدند اندیشه های غربی را در لفافه دینی و رنگ و بوی مذهبی بپیچند تا به نوعی از حمایت روحانیان نیز برخوردار شوند. آنان درصدد پیاده کردن مدرنیسم در ایران بودند تا از این طریق ترقی و رشد را نصیب کشور سازند، اما بر مبنای فکری و اجتماعی مدرنیسم توجه لازم را نداشتند.
تندروی برخی از روشنکفران در مشروطه، به ویژه بعد از پیروزی اولیه انقلاب، یکی از دلایل اصلی ایجاد شکاف و واگرایی در بدنه رهبری آن بود. این روشنفکران با انتقاد و توهین نسبت به دین و مقدسات اسلامی در روزنامه ها، نگرانی علما و مذهبیون را برانگیختند. علما گرچه نسبت به چنین جریاناتی واکنش نشان می دادند، اما واکنش های آنان اغلب انفعالی بود، زیرا در این دوره، برخلاف گذشته، پرسش های عمده ای در حوزه دین و باورهای مذهبی مطرح می شد که اغلب از دغدغه های فکری قشر روشنفکر آن عهد به شمار می رفت. انباشت روزافزون این پرسش ها و انتقادات، چنین واکنشی را نزد علما سبب می شد. این وضعیت در شکلی افراطی تر به گریز از دین و میراث مذهبی از سوی روشنفکران بروز یافت و به یکی از شاخصه های اصلی آنان بدل شد. در نهایت نیز دین به مثابه نماد عقب ماندگی از سوی آنان تقبیح گردید. چنین وضعیتی واگرایی تدریجی و درونی دو قشر رهبری مشروطه یعنی روحانیان و مشروطه را رقم زد. با اوج گیری انقلاب، دو جریان فکری،خود قشر روحانی را نیز دچار گسست نمود. جریان اول، تحت تاثیر موج احیاء نواندیشی دینی بود که از افکار و آراء سیدجمال الدین اسدآبادی نشات می گرفت و آیت الله سیدمحمد طباطبایی و مراجع تقلید مهمی همچون حاجی میرزا حسین تهرانی، حاج شیخ عبدالله مازندرانی و آخوند ملامحمد کاظم خراسانی جانبدار این جریان فکری بودند. جریان دوم، به مشروطه مشروعه توجه داشت و بر حفظ اصول و شریعت اسلامی در مشروطه تاکید می نمود. شیخ فضل الله نوری در راس این جناح قرار داشت.
اختلافات علمای روحانی یادشده حتی در مورد ایجاد نهادهای مدنی جدید نیز بروز می کرد. اغلب مشروطه خواهان ایجاد نهادهای جدیدی نظیر مدارس و مراکز آموزشی را برای ترقی کشور لازم دانسته و بر آن تاکید می کردند، اما نیروهای سنتی روحانیت به این پدیده به دیده تردید می نگریستند. تاسیس نخستین دبستان ملی به دست حاج میرزا حسن رشدیه در تبریز، منجر به بروز اختلافات شدیدی میان روحانیان شد که سرانجام با حمایت مراجع بزرگی چون شیخ هادی نجم آبادی و سیدمحمد طباطبایی از این اقدام، اختلافات فروکش کرد.بعدها از بدنه رهبری نیز، قشر روحانی از مدیریت نظام سیاسی کنار گذاشته شدند و روشنفکران، زمین داران بزرگ، خوانین و شاهزادگان مخالف، هدایت نهادهای جدید را به دست گرفتند و چنین شد که قشرهای بالادست و قدرتمند با مداخله قدرت های خارجی، جریان سیاسی را طوری رقم زدند که برقراری دوباره نظام سلطنتی را در پی آورد. نظامی که روی ویرانه های باقیمانده سلطنت قجری جان گرفت.
انقلاب مشروطه بر این واقعیت تلخ صحه گذاشت که جامعه ایران عهد مشروطیت نتوانست به گونه ای فراگیر، ادعاها و خواست های انقلابی و نوین مشروطه خواهان را هضم کند، آنها را به صورت نیازهای شفاف و درونی شده خود مطرح سازد و انگیزه لازم برای تداوم انقلاب و تثبیت آن را بیابد. مفاهیم انقلاب (قانون، مجلس، حقوق مردم و...) در آن زمان نه تنها برای توده بیسواد بلکه برای اقلیت باسواد نیز جلوه ای نامانوس داشت. شاید به همین خاطر بود که ناصرالملک در نامه ای به آیت الله طباطبایی نوشت: «خواست های مشروطه خواهان برای جامعه امروز ایران زود است».
هوشنگ فضلی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید