یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

برحسب عدالت گریزی از دموکراسی نیست


برحسب عدالت گریزی از دموکراسی نیست
می نماید كه سرسپردگی به یك مرجع، مطابقت به یك اسوه و قهرمان در چسبندگی و سماجت نسبتی با كنه دارد. پروتستانیسم، رنسانس، سكولاریسم و روشنگری فرزندان زمانه ای واحدند، آنچه میان دكارت، شكسپیر و لوتر مشترك است آن است كه مرجعیت سابق همچون كنه دست از سر این حضرات برنمی دارد.
مسئله دكارت نه ترك مرجعیت بل مرجعیت خوب و بد است، مرجعیت عقل به جای كلیسا.
مسئله هملت برانداختن رسم پادشاهی از جهان نیست بل شاه خوب و بد است. مسئله لوتر زدودن جهان از چیزی به نام كشیش نیست بل كشیش خوب و بد است. می نماید كه در همه اینها این باور نهفته است كه چیزی هست یا بوده است یا نیست اما می توانش یافت كه اگر همگان با آن مطابق شوند عالم همه سر بهشت خواهد شد یك ماكسیم یا سرمشق عظمی، یك عالم مثالی، یك مرجعیت بی چون و چرا، یك طرح یوتوپیایی، یك ابرقهرمان و یك امر مطلق.
اینك فرض می كنیم كه چنین سرمشقی را یافته ایم. در این صورت برای تبدیل جهان به بهشت لازم است كه آن را بر دروازه شهر آویزان كنیم، تا مردم برای هم طراز كردن خود با آن نوبت گیرند. بگذریم كه اداره كل هم طرازسازی خود معضلی نه چندان حل شدنی است.
بالاخره كسانی باید این وظیفه مقدس را برعهده گیرند. بسیار خب از چه كسی باید شروع كرد از همه و از هیچ كس البته كه نه افراد می توانند یكی یكی خود را قالب گیری كنند. نفر اول، نفر دوم....نفر ده هزارم.
اما از آنجا كه از خوشبین ترین نگاه می توان پیش بینی كرد كه همه بچه خوب و سربه راهی نیستند، بالاخره یكی پیدا می شود كه خواهد گفت: «من اصلا دلم نمی خواهد كه بچه خوبی باشم» با او چه باید كرد اگر پند و اندرز و ارشاد و خواهش و فرمان در او كارگر نیفتاد حتما به نفع خیر همگان باید به زندانش افكند. اما از آنجا كه شمار این افراد به شمار كسانی است كه احمق نیستند، و افزون بر آن نافرمانی و آزادی به شدت مسری است پس به زودی باید به شمار این نافرمان ها زندان و غل و زنجیر و تابوت سفارش داد. اینچنین است كه دیر یا زود دامن گسترترین سازمان در بهشت ایده آل ما كه بنا بود در آن از زندان و پلیس اثری نباشد، پلیس و سازمان زندان ها خواهد شد.
تئوری شاه خوب و كشور همیشه بهار بدین سان جامه عمل می پوشد: از تركه انار آغازیدن می گیرد و از بوخن والد و آشویتس و گورهای دسته جمعی سر درمی آورد.
شارحان ارسطو سیاست یا اداره پلیس یا شهر را ذیل حكمت عملی قرار داده اند، اما عمل در اینجا چیزی همچون عملی كردن طرحی است شبیه آنچه گفتیم. عمل فعلیت بخشیدن به یك اندیشه است. برای اینكه این فعلیت بخشی از آن بهشتی كه به زودی دوزخ می شود سر درنیاورد، چاره ای جز این به نظر نمی رسد كه اندیشه ها و بیان اندیشه ها كاملا آزاد باشند، اما چون عملی ساختن گسترده یك ایده به جمع مربوط است تنها جمع در تعیین و انتخاب آن محق است. مهم نیست كه نام این رویه دموكراسی باشد یا مردم سالاری یا چیز دیگری. نام ها اغلب فریبنده اند.
اینكه از بطن جوامعی كه موصوف به دموكراتیك بوده اند، بربریت هایی چون نازیسم، فاشیسم، جنگ اسپانیا و دولت های حامی كودتاهای نظامی در جهان سوم و سبعیت های دست نشانده هایی چون اسرائیل زاده شده اند، گهگاه به غلط دستاویزی می شود برای حكومت های مستبد یا دموكراسی های نیم بند تا در این میان از آب گل آلود، به نفع خود ماهی بگیرند اما در مثل گویند: آبكش به آفتابه می گوید دوسوراخه. اسم ها اغلب بر وقوع مسماها دلالت نمی كنند.
چون نیك بنگریم همه ایرادهایی از آنگونه كه نام بردیم به رغم دموكراسی اما نه به سبب دموكراسی بوده اند. دموكراسی هرگز خالصا تحقق نیافته است و همواره با موانع خلوص دموكراسی از جمله نفوذ ثروتمندان، مغزشویی مافیا های رسانه ای و خودفروشی برخی از مطبوعات و بسیاری از امور دیگر همراه بوده اند.
دورادور می توان حدس زد كه در ایالات متحده آمریكا پایه گذاران دموكراسی مردان آزادمنشی چون جورج واشینگتن، جفرسن، لینكلن و مانند آنها بوده اند. روح دموكراسی از این سخن جفرسن پیدا است كه «حقیقت را به حال خود بگذارید تا پیروز شود.» اما اینك كه پرونده بسیاری از سبعانه ترین جنگ های نیمه دوم قرن بیستم از پنتاگون سردرمی آورد، نتیجه باید گرفت كه در این كشور به موازات رشد دموكراسی موانع دموكراسی نیز رشد كرده اند. حاصل این موازنه مردمی به شدت فریب پذیر است كه اینك به جای جفرسن ها به ششلول بندها رای می دهند. چرا باید گناه موانع دموكراسی را به گردن دموكراسی انداخت پخش رسانه ای مكرر كتك خوردن یك سیاهپوست به دست پلیس آمریكا هرگز فضایل ما را افزون تر نمی كند. شاید بهتر آن باشد كه در این پرسش تامل كنیم كه آیا زمینه یك دموكراسی خالص و كاملا عادلانه در جامعه ما مستعدتر نیست.
سیاوش جمادی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید