جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تحول از درون


تحول از درون
استاد مطهری، به عنوان متفكری كه دغدغه های اجتماعی داشت، ضمن نقد و بررسی آرا و اندیشه های دیگران در باب تغییر و تحولات اجتماعی و علل و عوامل آن، به نظریه پردازی در این زمینه پرداخته است. به ویژه تحولات جامعه ایران مانند نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی سبب شده است كه او در برخی موارد وارد بحث مصداقی نیز بشود.
پژوهش حاضر بر مبنای دیدگاه جامعه شناسی پویا و جامعه شناسان طرفدار «تغییر» به بحث پرداخته است، نه جامعه شناسی ایستا كه اساسا قائل به مطالعه «تغییر» نیست. از مشهورترین جامعه شناسان طرفدار نظریه جامعه شناسی تغییر می توان از ماركس، صاحب نظریه مبارزه طبقاتی، هربرت اسپنسر، صاحب نظریه قانون تحول عمومی، دوركیم، صاحب نظریه تقسیم كار، سیمل، صاحب نظریه مطالعه در مورد تضادها، پاره تو، صاحب نظریه گردش نخبگان، ماكس وبر، صاحب نظریه آثار بنیادی تاریخی، ابن خلدون، صاحب نظریه عصبیت، سید محمد باقر صدر، صاحب نظریه قرآنی تغییر در محتوای باطنی انسان و مرتضی مطهری نام برد.
به نظر مطهری تضادهای اجتماعی ریشه در تضادهای موجود در درون انسان ها دارد. او ضمن نفی نظریه ماركس كه تضادهای اجتماعی را ناشی از تضادهای طبقاتی و اقتصادی می داند، معتقد است كه نبرد حق و باطل ریشه در درون انسان ها دارد
●انقلاب و تحولات اجتماعی از نظرگاه دانشمندان
در مورد انقلاب و تحولات اجتماعی دو پرسش مطرح است: یكی در زمینه ویژگی روش شناختی و معرفت شناسی مطالعات مربوط به انقلاب و تحولات اجتماعی و دیگری در خصوص عوامل محرك تغییر و تحولات اجتماعی.
دراین كه بحث «تغییر و تحولات اجتماعی» در كدام یك از رشته های علوم انسانی و اجتماعی مورد مطالعه قرار می گیرد، تاكنون پاسخ روشنی داده نشده است. از این رو دانشمندان رشته های مختلف، انقلاب و تغییر اجتماعی را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داده اند. فیلسوفان سیاسی نگاهی تجویزی به انقلاب داشته اند. این اندیشمندان چون از منظر «خیر و شر» و تأمین سعادت انسانی به سیاست و قدرت نگاه می كنند، از این رو در جایی كه تأمین خیر، عدالت، آزادی و سعادت به خطر افتد، اطاعت از قدرت سیاسی را جایز نمی دانند و برخی از آن ها نیز توصیه به انقلاب اجتماعی می كنند. كسانی چون جان لاك، ژرژ سورل و ژان پل سارتر و از متفكران و فقهای مسلمان آیت الله نایینی، امام خمینی (ره) و استاد مرتضی مطهری را می توان در این گروه قرار داد.
ماركسیست ها با نگرشی ایدئولوژیك و مثبت از انقلاب بحث می كنند، درحالی كه لیبرال ها رویكردی سلبی و منفی به انقلاب دارند، مناظره ماركوزه و پوپر نمونه ای جالب از تعارض این دو دیدگاه است. در دیدگاه های متاثر از ارزش های لیبرالی، به انقلاب همچون بیماری و تبی نگریسته شده است كه باید بلافاصله پس از وقوع به حالت اول و سلامتی برگردد. برعكس، دیدگاه های ماركسیستی انقلاب را پدیده ای مثبت ارزیابی می كنند.
در رویكرد اسلامی هیچ یك از دو پدیده انقلاب و اصلاح اصالت ندارد، بلكه با توجه به شرایط و مقتضیات است كه تكلیف جامعه شناسی روشن می شود، زیرا تكلیف دایرمدار توانایی است: «لایكلف الله نفسا الا وسعها» .
گروه دیگری از دانشمندان از منظر جامعه شناسی سیاسی به تغییرات ساختاری یا انقلاب نگریسته اند، نظریه بسیج سیاسی چارلز تیلی كه در اصل برگرفته از نظریه تضاد سیاسی رالف دارندورف است، نظریه توسعه نامتوازن هانتینگتون، نظریه چرخش نخبگان پاره تو، نظریه كاریزمای ماكس وبر، اثر مشهور برینگتون مور با عنوان ریشه های اجتماعی دیكتاتوری و دموكراسی و سرانجام نظریه اسكاچپول در این گروه جای می گیرد.
در مورد دوم یعنی تاملات متفكران اجتماعی درباره محرك یا محرك های اصلی رفتارهای اجتماعی انسان، تنها به بیان دیدگاه استاد مطهری در این خصوص می پردازیم.استاد مطهری در این باره در كتاب فلسفه تاریخ سخن به میان آورده است. مهم ترین دیدگاه هایی كه استاد مطهری در زمینه عامل محرك تاریخ مورد نقد و بررسی قرار داده است، از این قرار است:
۱ . خون و نژاد: برپایه این نظریه، عامل اساسی پیش برنده و رویدادها، تغییرات و تحولات اجتماعی و در یك كلمه «تاریخ» به معنای تمامی هستی، نژادها هستند، زیرا بعضی نژادها و خون ها استعداد فرهنگ آفرینی و تمدن گستری دارند و برخی ندارند، بعضی می توانندعلم و فلسفه و صنعت و اخلاق سایر ملزومات تمدن سازی را تولید كنند و برخی از نژادها تنها مصرف كننده اند. توزیع كنندگان را نیز می توانیم افراد دارای نژاد متوسط تلقی كنیم. بر همین اساس، ارسطو برخی از آدمیان را لایق برده داشتن و برخی را مستحق برده شدن می دانست. كنت گوبینو، دانشمند معروف فرانسوی، طرفدار مشهور این نظریه در تاریخ معاصر جهان است.
استادمطهری در نقد نظریه یادشده می گوید: «فرضا معتقد شویم كه تنها یك نژاد است كه تحول و تطور تاریخ به دست او صورت می گیرد یا این كه همه انسان ها در تحول و تطور تاریخ دخیل اند، فرقی نمی كند و مشكلی حل نمی شود، زیرامعلوم نیست چرا زندگی انسان یا نژادی از انسان متحول و متطور است و زندگی حیوانات این چنین نیست. این كه عامل یك نژاد باشد یا همه نژادها، راز تحرك تاریخ را نمی گشاید» . در عین حال مطهری به صورت یك احتمال، اصل تفاوت نژادها و استعدادها را انكار نمی كند.
۲ . شرایط اقلیمی و جغرافیایی: براساس این نظریه، عامل سازنده تمدن و به وجودآورنده فرهنگ و تولیدكننده صنعت و در یك كلام، عامل تغییر و تحولات اجتماعی و غیر اجتماعی، محیط و شرایط اقلیمی و جغرافیایی است. در مناطق معتدل، مزاج های معتدل و مغزهای نیرومند و متفكر پرورش می یابد. گذشته از این، شرایط آب و هوایی بر نژادها تأثیر می گذارد و از این طریق سبب تفاوت استعدادها می شود. در نهایت عامل پیش برنده تاریخ همان شرایط جغرافیایی است. منتسكیو از طرفداران این نظریه محسوب می شود. وی بر همین اساس تنوع نظام های سیاسی به سلطنتی، استبدادی و جمهوری را تبیین كرده است.
استادمطهری در نقد این نظریه می نویسد: «پرسش اصلی همچنان به قوت خود باقی است كه مثلا چرا زنبور عسل یا سایر حیوانات كه در همان مناطق مشابه انسان ها زندگی می كنند، فاقد تحرك تاریخی هستند؟ عامل اصلی كه سبب اختلاف و تفاوت در نحوه زیست این دو نوع جاندار شده است، چیست؟ نتیجه این كه منتسكیو نیز نتوانسته است عامل محرك را به درستی توضیح دهد» .
۳ . نظریه الهی: برطبق این نظریه، آنچه در زمینه پدید می آید امری آسمانی است كه بنابر حكمتی بر زمین فرود آمده است. تحولات و تطورات تاریخ را می توان جلوه گاه مشیت حكیمانه و حكمت بالغه الهی دانست. پس آنچه تاریخ را پیش می برد و دگرگون می سازد، اراده خداوند است. به عبارت دیگر، تاریخ و تغییر و تحولات اجتماعی و طبیعی، جلوه گاه اراده مقدس الهی است. بوسوئه، مورخ و اسقف مسیحی، از طرفداران این نظریه به شمار می رود. به نظر استاد مطهری این نظریه از نظریات دیگر بی ربط تر است، زیرا «مگر تنها تاریخ جلوه گاه مشیت الهی است؟ تمام هستی جلوه گاه مشیت حق تعالی است و نسبت مشیت الهی به همه اسباب و علل جهان و تمامی موجودات علی السویه است. بنابراین دلیلی ندارد كه زندگی انسان متحول باشد و زندگی زنبور عسل ثابت و یكنواخت. پس باید بپرسیم خداوند متعال زندگی انسان را با چه نظامی آفریده و چه رازی در آن نهاده است كه متحول و متطور می شود و این تحول و تطور در زندگی سایر جانداران نیست» .۴ . نوابغ و قهرمانان: براساس این دیدگاه، تغییر و تحولات معلول عملكرد و خلاقیت نوابغ است.نوابغ و قهرمانان افراد استثنایی هر جامعه اند كه قدرت خارق العاده ای از نظر عقل، اراده، ذوق و ابتكار دارند و هرگاه در جامعه ای سربرآورند آن جامعه را از نظر علمی، فنی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و نظامی به جلو می برند و به رفاه و سعادت نزدیك می كنند. براین اساس، اكثریت افراد بشر فاقد ابتكار، دنباله رو و مصرف كننده اند. كارلایل انگلیسی از پیشگامان این نظریه است. از دید استاد مطهری، این نظریه هم نمی تواند چرایی تغییر و تحولات و حركت تاریخ را نشان دهد، زیرا علاوه بر قهرمانان و نوابغ، در تمام افراد بشر كم و بیش استعداد، خلاقیت و ابتكار وجود دارد. بنابراین همه افراد و دست كم اكثریت افراد می توانند در حركت تاریخ سهیم باشند، البته سهم نوابغ و قهرمانان بیشتر است.
۵ . اقتصاد و شیوه تولید: برطبق این نظریه، تمام شئون اجتماعی هر قوم و ملتی، اعم از حوزه های فرهنگی، مذهبی، سیاسی و نظامی جلوه گاه شیوه تولید و روابط تولیدی آن جامعه است. تغییر و تحول در بنیاد اقتصادی جامعه است كه جامعه را از بیخ و بن زیرورو می كند و پیش می برد. نوابغ جز مظاهر نیازهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه چیز دیگری نیستند و آن نیازها هم معلول دگرگونی ابزار تولید است. كارل ماركس و انگلس از مشهورترین طرفداران این نظریه هستند.
استاد مطهری جلد دوم فلسفه تاریخ را تماما به نقد این نظریه اختصاص داده است. از دید مطهری بنیادها و لوازم این نظریه همگی مردود هستند. از جمله مبانی و لوازم این نظریه كه استاد مطهری نقد و رد كرده است، عبارت اند از: تقدم ماده بر روح، تقدم نیازهای مادی بر نیازهای معنوی، تقدم كار بر اندیشه، تقدم جامعه شناسی انسان بر روان شناسی او و تقدم جنبه مادی جامعه بر جنبه معنوی آن. مطهری برعكس، معتقد به تقدم روح بر ماده، تقدم نیازهای معنوی بر نیازهای مادی، تقدم اندیشه بر كار، تقدم روان شناسی انسان بر جامعه شناسی او و تقدم جنبه معنوی جامعه بر جنبه مادی آن است.
۶. اختراعات و تكنولوژی: برخی از متفكران، تكنیك را عامل اصلی تحولات و تغییرات معرفی كرده اند. ممفورد و ژان از اندیشمندان طرفدار این نظریه هستند.به نظر استاد مطهری شاید نتوان این مورد را یك عامل مستقل به حساب آورد، مگر این كه كسی بگوید در میان دانش های بشری، دانش هایی سبب تحول و تحرك تاریخ شده اند كه طبیعی بوده اند. علوم طبیعی و همچنین ریاضیات تا حدی كه در طبیعت می توان آن را عملی كرد، روی دانش های دیگر در این جهت تاثیری نداشته اند كه البته این هم سخن درستی نیست، زیرا نیمی از تمدن و فرهنگ بشر مادی است و نیمی انسانی و معنوی.استاد مطهری هیچ یك از نظریات فوق را به تنهایی نمی پذیرد.
انقلاب و تحولات اجتماعی از دیدگاه استاد مطهری
تعریف استادمطهری از انقلاب اجتماعی همان تعریفی است كه پیش از این برای تغییر اجتماعی ارائه شد. در تعریف مطهری از انقلاب اجتماعی، ویژگی های ذیل لحاظ شده است؛
۱.انقلاب عبارت است از تغییر بنیادی در جامعه.
۲.بنابراین انقلاب نوعی طغیان در برابر وضع موجود است.
۳.انقلاب تلاش و جهاد برای برقراری وضع مطلوب است.
۴.انقلاب از یك ایدئولوژی و مكتب ارزشی برخوردار است.
۵.ایدئولوژی متناسب با انقلاب، مكتبی است كه عنصر انكار و نفی و طرد وضع نامطلوب در متن تعلیماتش وجود داشته باشد.
به نظر مطهری وقتی تمام ویژگی های انقلاب با هم جمع شود، انقلاب اتفاق می افتد.
از نكته های دیگری كه استاد مطهری در مفهوم انقلاب مدنظر قرار داده و لازم است در آن دقت شود، بحث ارادی بودن انقلاب ها و تكاملی بودن آنهاست. توضیح این كه درباره انقلاب های سیاسی و اجتماعی، دو دیدگاه كلان وجود دارد: نخست دیدگاهی كه معتقد است انقلاب ها به دلایل ساختاری اتفاق می افتند و به تعبیر خانم اسكاچپول انقلاب ها می آیند نه این كه ساخته شوند. این دیدگاه از اكثریت برخوردار است. دوم دیدگاه بعضی از دانشمندان علوم اجتماعی و از جمله استاد مطهری است كه انقلاب ها را ارادی می دانند. نكته دیگر این كه مطهری تنها به تغییراتی كه جنبه تكاملی داشته باشد و این از دیدگاه دینی وی برخاسته است انقلاب می گوید. بنابراین به نظر ایشان تغییراتی از قبیل انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، انقلاب نیست، بلكه «ارتجاع» و عقب گرد است.
از نظر سطوح انقلاب نیز مطهری دقت های ویژه ای دارد. به نظر او «انقلاب یا فردی است یا اجتماعی، یعنی یا فرد انقلاب می كند یا جامعه» . انقلاب فردی نیز یا حیوانی است یا انسانی، چنان كه دگرگونی اجتماعی نیز یا تكاملی است كه «انقلاب» نامیده می شود یا در جهت سقوط است كه به آن ارتجاع می گویند. به نظر مطهری توبه نوعی انقلاب انسانی و فردی است. توبه، انقلاب وجدان اخلاقی و انسانی انسان در برابر حیوانیت و درنده خویی اوست. انقلاب های فردی اقسام متعددی دارد: گاه خشمی است یعنی ناشی از عقده های درونی است، بعضا جاه طلبانه است، گاهی فكری و فرهنگی است و گاه وجدانی و فطری و الهی، اما از آن جا كه مطهری ارادی بودن و تكامل را در تعریف انقلاب لحاظ كرده است، انقلاب های خشمی و جاه طلبانه را انقلاب نمی داند.
●نظریه فطرت
تاكنون مفهوم و انواع تحولات و تغییرات فردی و اجتماعی (تكاملی و ارتجاعی) از نظر استاد مطهری روشن شد. حال عوامل تغییر و انقلاب یا ارتجاع از نگاه او را مورد كاوش و بازبینی قرار می دهیم. مطهری قائل به «نظریه فطرت» است. براساس نظریه فطرت، انسان دارای ویژگی هایی است كه به موجب آنها زندگی اش در حال تكامل و پیشرفت و تغییر و تحول دائمی است، مهم ترین این خصایص به قرار زیر است:
۱- كسب، جمع و حفظ تجارب و آموخته های دیگران و استفاده از آنها
۲- یادگیری از راه بیان و قلم
۳-مجهز بودن به نیروی عقل و ابتكار
۴-میل ذاتی و علاقه فطری به نوآوری
این استعدادها و قابلیت ها نیروهایی هستند كه انسان را به جلو می رانند. در حیوانات نه استعداد نگهداری تجربه ها و نه استعداد نقل و انتقال مكتسبات و نه استعداد خلق و ابتكار كه خاصیت قوه عاقله است و نه میل شدید به نوآوری، هیچ كدام وجود ندارد. از این روست كه حیوان در جا می زند و زندگی یكنواختی دارد. در حالی كه انسان به پیش می رود و زندگی اش به طور دائمی در حركت و تغییر است. فطرت كمال جوی انسان پیوسته انسان را وادار می كند تا به آنچه رسیده است اكتفا نكند و قانع نشود و به دنبال كشف و دستیابی به افق های جدید و نو باشد.
البته همان گونه كه پیش از این گفته شد، استاد مطهری در بخش تحولات اجتماعی اعتقاد به تكامل عمومی دارد، یعنی به نظر ایشان، هستی و تاریخ به طور كلی به سوی حق و پیشرفت حق و غلبه روزافزون حق بر باطل در حال حركت است. او می نویسد: «اندیشه پیروزی نهایی نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم، گسترش جهانی ایمان اسلامی، استقرار كامل و همه جانبه ارزش های انسانی، تشكیل مدینه فاضله و جامعه ایده آل و بالاخره اجرای این ایده عمومی و انسانی اندیشه ای است كه كم و بیش همه فرق و مذاهب اسلامی با تفاوت ها و اختلاف هایی بدان مومن و معتقدند.به نظر مطهری تضادهای اجتماعی ریشه در تضادهای موجود در درون انسان ها دارد. او ضمن نفی نظریه ماركس كه تضادهای اجتماعی را ناشی از تضادهای طبقاتی و اقتصادی می داند، معتقد است كه نبرد حق و باطل ریشه در درون انسان ها دارد. به نظر مطهری« میان جنبه های زمینی و خاكی و جنبه های آسمانی و ماورائی انسان، یعنی میان غرایز متمایل به پایین كه هدفی جز یك امر فردی و محدود و موقت ندارد و غرایز متمایل به بالا كه می خواهد از حدود فردیت خارج شود» تضاد وجود دارد.
نبرد درونی انسان، خواه ناخواه به نبرد میان گروه های انسانی كشیده می شود،یعنی نبرد میان انسان كمال یافته و آزادی معنوی به دست آورده از یك طرف و انسان منحط درجازده و حیوان صفت از طرف دیگر. به تعبیر دیگر نبرد میان انسان مترقی متعالی كه در او ارزش های انسانی رشد یافته با انسان پست منحرف حیوان صفت كه ارزش های انسانی اش مرده و چراغ فطرتش خاموش گشته است. به تعبیر قرآن، نبرد میان جندالله و حزب الله با جندالشیطان و حزب الشیطان .بنابراین مطهری متفكری است كه به آینده بشر خوش بین است و آینده را از امروز بهتر می بیند، چنان كه امروز را نیز بهتر از دیروز می داند.
دكترنجف لك زایی
* پی نوشت ها دردفترروزنامه موجوداست
منبع : روزنامه همشهری