یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

چگونه روشنفکران از سارتر بریدند؟


چگونه روشنفکران از سارتر بریدند؟
موقعیت ضدلیبرالیسم در فرانسه، پس از پدیداری چپ نو و اتفاقات می۱۹۶۸، به‌دلیل همه این اتفاقات، بسیار ناهمگون بود. به‌نظر می‌رسید حکمفرمایی روشنفکرانه ساختارگرایی، که تمام جنبه‌های زندگی مدرن لیبرال را به پرسش می‌گرفت، تمام امیدها به رهایی رادیکال از «قدرت» به‌واسطه عمل سیاسی را نیز از بین ببرد. اگر «انسان» و «خالق» مرده بود، پس انسان «به‌مثابه خالق عملکرد سیاسی خود» نیز دیگر وجود نداشت. به‌علاوه، وقایع می نه ‌تنها باعث تضعیف جمهوری پنجم نشد، بلکه حتی به قدرت‌گیری آن انجامید. البته مطمئنا وقایع می‌۶۸ بر درهم‌شکستن فاصله‌های طبقاتی در زندگی روزمره فرانسه تاثیرات بسیاری داشت و به کمتر‌شدن رسمیت در زندگی و مدرن‌تر شدن آن کمک کردند؛ از این جهت می‌توان گفت می‌۶۸ یک انقلاب فرهنگی واقعی بود. اما رفاه، پویایی و فردگرایی ناشی از رشد اقتصادی، قبلا تاثیرات بدش را بر عقیده دیرینه چپ متحد، متشکل از کارگران، اتحادیه‌های آنها،PCF و روشنفکران نهاده بود. به‌هر صورت وقایع می‌۶۸ نشان‌دهنده نارضایتی از جامعه‌ای مصرفی بود که درشرایطِ به‌تمامی فردگرایانه همان اجتماع اظهار می‌شد. از جهت سیاسی، می‌۶۸ آغازی بود برای افول مارکسیسم؛ با «مائوئیسم» و با جنبش‌های نمایشی اوائل دهه ۷۰ (فمینیسم، اکولوژیسم، و جنبش جهان‌سومی). چپ مانند خاکستر آتشی رو‌ به ‌خاموشی زبانه می‌کشید. از منظر روشنفکرانه‌، آنچه از سنت ضدلیبرال پس از جنگ باقی ماند‌، با آمیزه‌ای از ساختارگرایی و نئومارکسیسم، نیچه‌ایسم، هایدگریسم و فرویدیسم، حمایت می‌شد که هیچ‌یک به‌ آن‌ صورتی‌که مدعی بود، سیاسی نبودند. در همین زمینه درهم‌آمیخته از: توسعه، لیبرالیزاسیون سیاسی و سماجت روشنفکران در دشمنی با آن بود که سرانجام در دهه ۸۰، عقاید سیاسی لیبرال احیا شد. اتفاقات کلیدی در این جریان، باز هم سیاسی بودند. اتفاقاتی که اواسط دهه ۷۰ و خیلی قبل از وقایع ۱۹۸۹، که سبب تجدیدنظر بقیه چپ‌های اروپایی در عقایدشان گشت، آغاز شدند. برخی دلایل موجب شد وقایع جهانی، مثل ترجمه «مجمع‌الجزایر گولاگ» الکساندر سولژنیسین، آدم‌کشی‌ها در کامبوج و ظهور اتحاد در لهستان، که در نقاط دیگر جهان آثار کم‌دامنه‌ای داشتند، ناگهان در میان فرانسویان اثرات عمیقی برجای نهادند. اینکه چرا این وقایع، چنین اثراتی به‌بار آوردند(در‌حالی‌که اتفاقات بی‌شمار دیگری مثل بوداپست ۱۹۵۶ و پراگ ۱۹۶۸ اینگونه تاثیرگذار نبودند) سوالی است که تاریخ‌نگاران در آینده باید به آن پاسخ گویند.
دلایل هرچه بودند آثار واقعی به‌جای گذاشتند. در عرض چندسال، روشنفکرانی که بر عقیده سارتر صحه گذاشته بودند، که می‌گفت:«مارکسیسم، افق ایده‌آل است»، کم‌کم تایید کردند که ممکن است توتالیتاریسم کمونیستی در آن افق بیفتد و یک اتفاق تاریخی نباشد. و آنهایی که با کلاس‌های درس، بخش‌های بیمارستان و دفترهای کار، به‌عنوان اردوگاه‌های کار اجباری تغییر‌شکل‌داده برخورد می‌کردند، حالا با امور واقعی مواجه می‌شدند. در پایان دهه۷۰، با انتشار آثار «فیلسوفان جدید» مانند آندره گلاکسمن («متفکران بزرگ»-۱۹۷۷) و برنارد هنری لویی(«بربریسم با چهره‌ای انسانی»-۱۹۷۷)، سرانجام سابقه عمومی کمونیسمِ پس از جنگ، به‌عنوان موضوع بحث‌های صریح همگانی مطرح شد و نگاه معتدل‌تر به جوامع لیبرال غربی ممکن شد: «دوره تردید»، تمام شده بود.
انتخاب میتران به‌عنوان رئیس‌جمهور در ۱۹۸۱و ورود همزمان اولین ائتلاف سوسیالیست به مجلس پس از جنگ، مانند سنگ بنای آخر این پیشرفت عمل کرد. در یک سطح، سال‌های ریاست جمهوری میتران سبب هنجارسازی‌های لیبرالی در جمهوری پنجم شد و آن را از نفوذ دوگل و احزاب محافظه‌کاری برهاند که زیر نام او از سال ۱۹۸۵ فرانسه را اداره می‌کردند. ولی اگر نگاه عمیق‌تری به مسئله داشته باشیم، انتخاب میتران و سوسیالیست‌ها در واقع نشان‌دهنده نزدیکی و آشتی میان سنت انقلابی ملت و تاسیسات لیبرال جمهوری پنجم بود. علاوه ‌بر ایجاد جناح چپ قدرتمند، ریاست‌جمهوری میتران پایانی بود بر لیبرالیسم سیاسی و آغازی برای یک جمهوری «میانه‌رو».
تغییرات فضای روشنفکری فرانسه در طول ۱۵‌سال گذشته، به‌‌اندازه دگرگونی‌های صحنه سیاسی عمیق بوده است. مشخص‌ترین این تغییرات، رویگردانی از اصول هگلی، مارکسیستی و ساختارگرایانه‌ای است که تغذیه‌کننده روشنفکران پساجنگی برای تحقیر لیبرالیسم بودند؛ این جریان، تقریبا در تمام جهان روی داده است. این تغییر، همچنین باعث شکل‌گیری تصوری معین از خود روشنفکران همچون «متفکران بزرگ» شد که فلسفه تاریخ یا تئوری قدرت‌شان، به آنها اعتباری می‌بخشد تا در مورد وقایع سیاسی روز، قضاوت‌های مقتدرانه‌ای کنند. این تصویر از فیلسوفان فرانسوی، ممکن است هنوز در برخی دانشگاه‌های انگلیسی یا آمریکایی طرفدارانی داشته باشد، اما در فرانسه کاملا از‌ بین‌رفته است. و در نتیجه، فضا، برای تاملات بیش و جدی‌تر در مورد سیاست و دوران لیبرالی‌ای مهیا گشته است که فرانسه اکنون به آن وارد شده است. در طول دهه ۱۹۸۰، بحث‌های مربوط به فلسفه سیاسی در کتاب‌هایی گرد آمده بود که ۱۰‌سال قبل از آن نوشته ولی چاپ‌نشده یا خوانده‌نشده مانده بودند: مطالعات متفکران سیاسی زمان گذشته، رسالات تئوریک حقوق بشری، مقالات راجع به دولت لیبرال و اجتماع، حتی ترجمه‌هایی از فلسفه اخلاقی و سیاسی آنگلو_آمریکایی در مورد تنوع «فلسفه تحلیلی». شماری پژوهش‌های مهمِ تازه هم پیدا شدند که همه در مورد جامعه معاصر لیبرال و مشکلات‌اش صحبت می‌کردند.
با این‌حال، شاید به‌نظر برسد مقصود از این حرف‌، هر چیز دیگری باشد مثل اتفاق آرای لیبرالی در اندیشه‌های سیاسی امروز فرانسه. متفکران فرانسوی معدودی هستند که خود را کاملا، و تعداد کمتری خود را از نوع آمریکایی یا انگلیسی، لیبرال می‌دانند. درحالی‌که برای یک سیاستمدار آمریکایی یا انگلیسی دفاع از یک متد لیبرالیستی، اصلا غیرعادی نمی‌نماید، فلسفه سیاسی اخیر فرانسه، بیشتر فرعی و بسیار معرفتی بوده تا توسعه‌بخش و برنامه‌ای. در حقیقت، یک نوع جو بیگانگی وجود دارد که با تحلیل‌های فرانسوی از جامعه لیبرال همراه می‌گردد و مثل این است که آنها در لیبرالیسم بودند، ولی نه به‌عنوان جزئی از آن. وجهی دیگر از اندیشه‌های معاصر فرانسه، آن را بیشتر از تفکرات آمریکایی و انگلیسی جدا می‌کند، که ریشه‌ آن را باید در پدیده «ناسیونالیسم فلسفی» جست‌وجو کرد. این مسئله، خصیصه تاریخی فلسفه فرانسوی و وابستگی آن با انقلاب فرانسه است.
از زمان انقلاب، اندیشه‌های سیاسی فرانسوی، «از نظر تاریخیْ آگاهانه» بوده‌اند. اما رابطه میان فلسفه سیاسی و تاریخ چه می‌تواند باشد؟ آیا فلسفه سیاسی تنها به‌عنوان تاملات سیستماتیک بر تاریخ تعریف می‌شود که شامل تاریخ اندیشه هم هست؟ آیا بحران‌هایی تاریخی وجود دارند که بعد از آنها، برخی آلترناتیوهای سیاسی در واقع غیرقابل بررسی شوند؟ یا اینکه، آیا فلسفه سیاسی دقیقا همان غلبه عقلی چنان«هوشیاری‌های تاریخی» غلطی است؟ این سوالات از زمان روسو و هگل با فلسفه غرب همراه بوده‌اند. اما فرانسویان برای فهم آن دوره از تاریخ‌شان که به‌نظر تمام‌شده می‌آید و همچنین دوره‌ای که به‌تازگی آغاز شده، مجبور بودند دوباره با تمام این سوالات روبه‌رو شوند.
مارک لی‌لا
ترجمه: بهار خسور و کیانا حسینی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید