یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

صدا و صحنه غایب در خاطرات چزابه


صدا و صحنه غایب در خاطرات چزابه
● یک
«نزدیک صبح بود. درگیری در اطراف پل سابله بود. پل زیر آتش ما بود. عراقی‌ها با تیربار و خمپاره و گلوله مستقیم تانک می‌زدند و برتری آتش با آنها بود. هنگام نماز صبح تانک اول دشمن از پل سابله عبور کرد. تانک دوم هم پشت سرش آمد. تانک سوم و چهارم هم آمدند. شش دستگاه تانک از پل عبور کردند و مسیر بستان را روی جاده آسفالت ادامه دادند. بعد از اینکه تانک‌ها از پل عبور کردند، یک دستگاه تانک چیفتن و اسکورپین از شرق جاده آسفالته آمدند و پشت خاکریز ایستادند. تانک‌ها آرام، با آتش و حرکت به سوی ما آمدند. آتش شدید بود. نمی‌توانستیم تانک‌ها را بزنیم. تانک هفتم و سه نفربر از پل سابله عبور کردند. گفتم هفتمین تانک احتمالاً فرمانده گروهان است. اگر گروهان کامل می‌آمد این طرف، با فرماندهی کاملی که داشت، دردسر درست می‌کرد. می‌دانستم سازمان عراق چطور است و چگونه ضدحمله می‌کند. تانک فرمانده گروهان دو تا بیسیم داشت و معلوم بود کدام است. گفتم: سعی کنید آن یکی را که دو تا آنتن بیسیم روی برجک دارد، بزنید. فرمانده گروهان را با آر.پی.جی و هر چه هست، بزنید. تانک آخری زده شد. تانک روی پل درجا ایستاد. تانک بعدی آمد روی پل و چسبید به تانک جلویی. نیروها آن را هم زدند. یک نفربر آمد سوار تانک‌های جلویی شد. سه تانک و نفربر روی پل درجا ایستاد. تانک بعدی آمد روی پل و چسبید به تانک جلویی. نیروها آن را هم زدند. یک نفربر آمد سوار تانک‌های جلویی شد. سه تانک و نفربر روی پل ماند و پل بسته شد.»
«چزابه» که به چاپ‌های متعدد رسیده خاطرات سردار فتح‌الله جعفری است که قرارش با دفتر ادبیات و هنر مقاومت این است که در هر عملیاتی که شرکت داشته از آن، کتابی مستقل بیرون بدهد. روشن نیست که این خاطرات به قلم خود جعفری است یا پیاده شده از نوار و ویرایش شده یعنی کتاب این را به ما نمی‌گوید چرا که به عکس باقی کتاب‌های «سوره مهر» نام ویراستار و تدوینگر بر خود ندارد اما پیداست که کسی روی این خاطرات کار کرده و متن را لااقل در حد نثر روزنه‌ای و روایت پالایش شده از گریزهای روایی، بالا آورده. چه کسی؟ نمی‌دانیم حتماً قضیه‌ای بوده که نامش نیامده شاید خودش نخواسته؛ به هرحال این مسئله‌ای است میان آن آدم و سردار جعفری و سوره مهر؛ آنچه به من به عنوان مخاطب [چه عام، چه خاص، چه منتقد] مربوط می‌شود این است که خیلی بهتر از اینها می‌شد با این خاطرات «رفتار ادبی» داشت. به هرحال، این کتاب، خاطرات مردی است که تجربیاتی از جنگ هشت ساله داشته و دارد که دیگران ندارند یعنی یک جور «رمان بالقوه درخشان» توی مغزش دارد که هم نقش تاریخ نگارانه دارد هم نقش تجربیات نظامی هم نقش ادبی با این همه خیلی ساده ما فقط با پوسته این تجربیات روبه‌روییم و راهی به درون نمی‌یابیم گرچه باید از یک نظر از «متن» متشکر بود که خیلی «عینی» است و به جزئیات توجه دارد و لااقل ماده خام است برای کسانی که می‌خواهند آن را بدل به اثری قابل تأمل کنند.
خیلی از خاطرات دیگر که به دست چاپ سپرده می‌شوند آنقدر «توضیحات» دارند به جای توصیفات که اصلاً مشخص نمی‌شود آخرش، ما با متن یک سخنرانی طولانی برای توجیه نیروهای فرضی برای حمله‌ای فرضی روبه‌روییم یا تجربیات جنگی که همه چیزش حساب و کتاب دارد و دقیق و عینی است؟ «چزابه» - خدا پدر ویراستار بی‌نام را بیامرزد- لااقل توصیفات را جزء به جزء به ما انتقال می‌دهد و ما شاهد گزارشی هستیم که توان تشریح‌اش را داریم توان تعریف‌اش را داریم. «چزابه» از این نظر – گزارشگری- کتاب قابل توجهی است.
● دو
«دشمن قصد داشت تانک‌ها را از طریق جاده آسفالت از پل عبور دهد، خط را بشکند و مستقیم به بستان برود. وقتی از چزابه ناامید شدند، این راه را انتخاب کردند. آن هم با تیپ ابن ولید که یکی از تیپ‌های قوی ارتش بعث بود. فرمانده آن سرتیپ ستاد حسین رشید بود. تیپ ۱۲ زرهی به گردان قطیبه مأموریت داده بود پل را تصرف کند و جلو بیاید. دو گردان قادسیه و معتصم را گذاشته بود پشت سرش. فرمانده‌ای که به این جا حمله کرد، افسری بود که بعدها مسئولیت بالاتری گرفت. آدم قوی و سمجی بود. یک گردان از تیپ ۳۱ نیروی مخصوص مأموریت داشت که از پل چوبی عبور و روستاها و دژ شمالی رودخانه سابله را تصرف کند. فرمانده تیپ ۳۱ سرهنگ صباح الصبری بود. یک تیپ هم مأموریت حمله از جاده تعاون را داشت که کمی با جاده اصلی فاصله داشت و موازی با آن بود. احتمالاً فاصله‌شان یک تا دو کیلومتری بیشتر نبود. این یگان موازی جاده تعاون حرکت کرد و به این طرف رودخانه سابله آمد از خانه‌ها به طرف خاکریز تیر دوشکا می‌آمد. از کجا می‌زدند، نمی‌دانستم. تیرها از بالای خاکریزمان رد می‌شد و کمانه می‌کرد. فهمیدم دوشکای تانک است. تیرهای دوشکا وحشت ایجاد می‌کردند. اما تانک‌ها نمی‌توانستند از رودخانه سابله رد شوند. تانک باید از پل بیاید و ما آن را روی پل می‌زدیم. اصلاً جای نگرانی نبود، فقط باید مواظب پیاده‌های دشمن بودیم که بدون تانک حمله نمی‌کردند. دور و اطراف را کنترل کردم. برادر فنایی، مسئول خط در این قسمت بود. نفربرها را پشت دژ آرایش دادیم. نفربر آخر را هم نزدیک پل بتونی سابله مستقر کردم. از نیروها خواستم که با تیربار وکوپ بزنند.»
مشکل اصلی «چزابه» این است که صحنه‌ها از «حال و هوا» عاری هستند یعنی ما نه رنگ داریم نه بو نه صدا نه عمق صحنه نه کلیتی که بتواند بیانگر جزئیات در یک قاب مشخص باشد؛ و البته جزئیات هم، چندان گزینشی شده نیستند. مسلماً راوی اصلی یعنی سردار جعفری [با توجه به اشاره ناشر به لهجه خوش اصفهانی‌اش و احتمالاً توانایی‌اش در شیرین کردن خاطرات] همه اینها را در حرف‌هایش داشته اما در متن، ساخته نشده حتی «لحن» راوی در این متن غایب است. «چزابه» مخاطب را یاد فیلم‌هایی می‌اندازد که بدون نوار «صدای زمینه» دوبله می‌شوند و ما فقط گفت‌وگوها را می‌شنویم در حالی که گفت‌وگوی دو شخصیت فلان صحنه کنار رودخانه‌ای است که صدایش غایب است. «متن» در این کتاب، از «صدای زمینه» بی‌بهره است. بُعد ندارد و تخت است یعنی عمق صحنه ندارد. راستی یک سؤال: «چرا به جای انتشار متونی اینچنینی که در آن ضعف ویراستار و تدوین‌کننده نهایی اینقدر مشهود است اصل صحبت‌های راوی را به شکل صوتی و تصویری یا فقط صوتی منتشر نمی‌کنید؟» به گمانم پاسخ قانع‌کننده‌ای برای این سؤال وجود نداشته باشد چرا که حتی در زمانی دور ـ سال‌های بعد از جنگ تا اواسط دهه هفتاد ـ که هنوز در بر پاشنه نوار کاست و نوار ویدئویی می‌چرخید، با وجود گنجینه رشک‌برانگیزی که در دست مسئولان «بخش خاطرات جنگ» بود کسی به این فکر نیفتاد همان زمان هم این کار عملی بود گرچه حالا عملی‌تر است چون بخش قابل توجهی از این خاطرات را می‌توان به شکل «MP۳» در یک «CD» عرضه کرد. واقعاً چقدر از گفته‌های سردار جعفری در گزینش نهایی حذف شده است؟ ببینید! ما در این امر خطیر ـ خاطره‌نویسی جنگ ـ با دو مشکل اساسی از آغاز روبه‌رو بوده‌ایم: اول ـ هر کسی که دم دست بود می‌فرستادند برای ضبط و «طرف» اکثر اوقات، در هدایت گفت‌وگو و بیرون کشیدن بخش‌های اصلی و جذاب ماجرا از ذهن مصاحبه‌شونده ناتوان بود دوم ـ کار تدوین و ویرایش را دست کسانی می‌سپردند که اغلب دارای توان تشخیص بخش «خوب» و بخش «نچسب» را از هم نداشتند و حاصل کار، می‌شد حذف بخش‌های خوب و درج بخش‌های نچسب! به گمانم یک نفر باید این وسط کاری کند؛ نمی‌دانم چه کسی، ولی یکی!
مانی مهر
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید