جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مدیریت ریسک و مدیریت هیجان


مدیریت ریسک و مدیریت هیجان
ـ به بهانه‎ی جشنواره تابستانی تبریز
در مورد فلسفه‎ی شادی و اندوه نظرهای روان شناسی ارایه شده است. اما مدیریت این نظریات برای اجرایی کردن شادی مهم‎ترین موضوع نوشته‎ی من است. عمومی کردن فرهنگ شادی بین مردم همان چیزی‎ست که من در نخستین جشنواره تابستانی دیدم. موسیقی (عاشیق و آذری)، نمایش زنده، مسابقه و... در بین مردم حضور یافت و امکان مردمی شدن‎اش فراهم شد. هنرمندانی که عرصه را بس فراخ دیدند آمادگی خود را برای ارایه‎ی هنرشان اعلام کردند. هیچ هنری در پشت درهای بسته رشد نکرده است. اگر چه هنر با تخصص همراه است ولی مردم مخاطبین اصلی آن محسوب می‎شوند. و رکود هنر در شهر ما به سبب همین مردمی نشدن‎اش بوده است. تمامی نمایش‎گاه‎های هنری در فضای بسته ترتیب داده شده است و بدین ترتیب هیچ امکانی برای عمومی شدن‎اش فراهم نشده است.
مردمی که هنری کسالت بار دارند اندوه همه‎ی وجودشان را فرا خواهد گرفت. قدرت آفرینندگی در هنر مردم را شاد نگه می‎دارد. کسالت و رخوت زمانی‎ست که چیزی نو آفریده نمی‎شود. هیچ روی‎دادی دیده نمی‎شود که مشارکت مردم را بطلبد. هر روز چون دیروز کارهای تکراری و خسته کننده روان مردم را کسالت بار می‎کند. هنر که بین بدرخشد هم هنرمند را جلا می‎دهد و هم مردم‎اش هنرمند می‎شوند.
کسانی که در پشت درهای بسته بحث‎های نظری می‎کنند که چه گونه مردم را شاد نگه دارند و چه گونه مردم را از اندوه برهانند، کاری از پیش نخواهند برد، چنان که تاکنون نبرده‎اند. اگر نمونه‎ی خوبی از سازمان فرهنگی هنری شهرداری تبریز را نداشتیم، شک هم چنان مدیران و هنرمندان ما را می‎ربود. ولی، این تابستان تجربه‎ای بزرگ برای فراخوان عمومی به هنر، به فرهنگ شادی، به مشارکت با مدیران شهر به دست آوردیم. در این تجربه‎ها می‎توانیم از کیفیت برنامه‎ها سخن بگوییم، اما مهم‎ترین بخش آن از آنِ ناظمی عزیز است که دست به این تجربه‎ی بکر و تازه زد. شادی با هیچ نظریه و سخنی مردم کلافه‎ی ما را نمی‎رهاند. امروز روز کار است. کار و هیجان مردم را شاداب می‎سازد. تمام چیزهایی که برای کار کردن لازم است در دست داریم. اگر نقدها و ایرادهایی بر این برنامه گرفته شود، به خاطر همین تجربه رنگی نخواهد داشت. فراهم آوردن شادی برای مردم، برای مردمی که سالیانی‎ست در تکرار و کسالت فرو رفته‎اند، فقط بار مسؤولیت ما را بیش‎تر می‎کند. سنگ اندازی برخی‎ها از روی عادت است. ما همه عادت داریم که «دست‎تان درد نکند» مدیران را با کمی لج بازی پاسخ دهیم.
شهری که به هیچ کاری مشغول نشده است، شهری که مردم‎اش با وجود هنرش بی‎هنر مانده است، شهری که برخی مدیران‎اش خواب زده‎اش کرده است، شهری که بی‎شادی همیشه گریسته و اندوه‎گین شده است و مردمی که از تکرار حوادث‎اش کاری ندیده است با یک ریسک مدیریتی همه را متحیر خواهد ساخت. خطر این تجربه از این روست که برای نخستین بار روی می‎دهد. بی این ریسک و خطر کردن‎ها کاری از پیش نخواهیم برد. مدیر فرهنگی کسی‎ست که به خطر کردن جان می‎سپارد. و اصولا کار فرهنگی غیر از خطر کردن مفهومی ندارد. نو شدگی از اسباب خطر کردن است. و هنر که همیشه آواز نو در سر دارد با جان سپردن به این خطر رشد می‎یابد. شاید بتوان گفت سنگ محک یک مدیر باید همین خطر کردن باشد.
در ذات خطر کردن مفاهیمی نو وجود دارد، و در مفاهیم نو همواره شادی درونی دیده می‎شود. آن چه از شادی پایدار می‎ماند و لحظه‎ای نیست، همین آفرینش مفاهیم تازه است. در مفاهیم تازه نگاه نو نهفته است. یک امر تکراری با نگاه نو به مفهومی تازه بدل می‎شود. پس در شادی هرگز حوادث تکرار نمی‎شوند. هیجان ناشی از خطر کردن حوادث نو و بکر می‎آفریند. واژه‎ی «حادثه» به معنای همین روی داد تازه است. چشمان اندوه‎بار و کسالت هرگز تجربه‎ی تازه‎ای در بر ندارد.

خلیل غلامی
منبع : مطالب ارسال شده