دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


در ستایش کافکا


در ستایش کافکا
هاروکی موراکامی متولد سال ۱۹۴۹ در «کیوتو» ژاپن است.او و همسرش در سال‌های ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۵ در اروپا و آمریکا زندگی کردند و پس از آن به ژاپن بازگشتند. موراکامی نخستین رمان‌اش «به ترانه باد گوش کن» را در ۳۰ سالگی نوشت اما اولین موفقیت او با انتشار رمان «جنگل نروژی» ـ که برخلاف سایر داستان‌هایش، رمانی واقع‌گرایانه است به‌دست آمد.
او داستان‌هایش را به زبان ژاپنی می‌نویسد اما مترجم ثابتی دارد که کارهای او را به انگلیسی ترجمه می‌کند. این نکته با توجه به اینکه هاروکی موراکامی خود مترجم توانایی است که آثار زیادی را از انگلیسی به ژاپنی ترجمه کرده و نیز شهرت چشمگیر او در دنیای ادبیات انگلیسی بسیار جالب است. در چند سال اخیر در ایران نیز «هاروکی موراکامی» شهرت زیادی به دست آورده. اولین داستان او که به فارسی ترجمه شد داستانی بود به نام «شیرینی عسلی» که با ترجمه امیرمهدی حقیقت در کتاب «خوبی خدا» (نشر ماهی) منتشر شد و پس از آن مجموعه‌ای از داستان‌های او با عنوان «کجا می‌توانم پیدایش کنم؟» با ترجمه بزرگمهر شرف‌الدین به بازار آمد. «تب» هاروکی موراکامی بالا گرفت و در سال گذشته از رمان «کافکا در ساحل» ۳ ترجمه خوب منتشر شد؛ ترجمه‌های «مهدی غبرایی»، «گیتا گرکانی» و «پروانه و آسیه عزیزی». چند کتاب دیگر موراکامی نیز به فارسی ترجمه شده یا در دست ترجمه است و احتمالاً او از این به بعد نیز از نویسندگان خوش‌اقبال در ایران خواهد بود. در گفت‌وگویی که می‌خوانید، «هاروکی موراکامی» به‌طور اخص درباره رمان معروفش «کافکا در ساحل» صحبت کرده است.
▪ علت اینکه دوباره افسانه اودیپ را دستمایه کارتان قرار دادید، چه بود؟ آیا از قبل طرحی در نظر گرفته بودید یا این موضوع هنگام نوشتن «کافکا در ساحل» به ذهن‌تان رسید؟
ـ افسانه اودیپ فقط یکی از چندین انگیزه نوشتن «کافکا در ساحل» بود، اما لزوماً تنها عنصر این رمان نیست. از آغاز می‌خواستم درباره پسر پانزده ساله‌ای بنویسم که از پدر خطاکارش می‌گریزد تا مادرش را پیدا کند. این موضوع خواه‌ناخواه یادآور افسانه اودیپ است اما من از ابتدا افسانه اودیپ را در ذهن نداشتم. افسانه‌ها الگوی تمام داستان‌ها هستند. هنگامی که داریم داستان می‌نویسیم به‌نوعی از تمام افسانه‌ها استفاده می‌کنیم. افسانه‌ها گنجینه‌هایی هستند که تمام داستان‌ها را در خود دارند.
▪ در تمام کارهای شما ـ بجز «جنگل نروژی» ـ و بخصوص در رمان «کافکا در ساحل» عناصر فانتزی وجود دارند. چه چیزی باعث می‌شود در نوشتن از این عناصر بهره بگیرید؟
ـ همان‌طور که گفتید «جنگل نروژی» تنها داستان من است که به شیوه واقع‌گرایانه نوشته شده است. من این کار را تعمداً انجام دادم زیرا می‌خواستم به خودم ثابت کنم که می‌توانم یک داستان کاملاً واقع‌گرایانه بنویسم. گمان می‌کنم چنین تجربه‌ای بعدها به کمک من خواهد آمد. من اعتماد به نفس لازم برای نوشتن داستان‌های رئالیستی را پیدا کردم. اگر این‌طور نمی‌شد در نوشتن داستان‌های بعدیم به مشکل برمی‌خوردم. برای من نوشتن مانند این است که رویایی داشته باشم. داستان‌نویسی به من این امکان را می‌دهد که در بیداری خواب ببینم و امروز هم به رویاپردازی درباره آنچه دیروز در رویایم بود ادامه دهم. این امری است که در زندگی واقعی امکان تحقق‌اش نیست. همچنین این‌کار باعث می‌شود شناخت بهتری از خودم به دست بیاورم. بنابراین تا زمانی که نوشتن برای من مثل یک رویاست، نمی‌توان گفت که نوشته‌هایم فانتزیک هستند. برای من رویاهای روزانه بسیار واقعی‌اند.
▪ جست‌وجویی مختصر در سایت گوگل نشان از این دارد که طرفداران شما در آمریکا بی‌صبرانه منتظر انتشار کتاب بعدی‌تان هستند. به‌عنوان یک نویسنده ژاپنی از اینکه کارتان اینچنین مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته چه احساسی دارید؟
ـ گمان می‌کنم انسان‌هایی که رویاهای‌شان با من مشترک است می‌توانند از خواندن داستان‌های من لذت ببرند و این بسیار شگفت‌انگیز است. همان‌طور که اشاره کردم افسانه‌ها گنجینه داستان‌ها هستند و اگر من هم در کارهایم بتوانم گنجینه‌‌ای هرچند کوچک فراهم آورم، بسیار مسرور خواهم بود.
▪ گمان می‌کنید کدام‌یک از ویژ‌گی‌های فرهنگ ژاپنی که در کارهای‌تان هست برای مخاطبان‌تان قابل درک است؟ نکاتی وجود داشته که شما دوست داشته باشید خوانندگان‌ آمریکایی آثارتان پیش از خواندن کتاب‌های شما آن را بدانند؟
ـ هنگامی که شروع به نوشتن داستان می‌کنم همه آنچه می‌دانم در درون من وجود دارد. این اطلاعات ممکن است وابسته به فرهنگ ژاپن باشند یا غربی. من هیچ تفاوتی بین این دو قائل نیستم. برای من از پیش قابل تصور نیست که خواننده آمریکایی در برخورد با رمان‌های من چه واکنشی نشان خواهد داد. اگر داستانی که در رمان تعریف می‌شود جذاب باشد مهم نیست اگر خواننده همه جزئیات را متوجه نشود. مثلاً من از لندن قرن نوزدهم هیچ تصور روشنی ندارم اما از خواندن رمان‌های چارلز دیکنز لذت می‌برم.
پیش از آنکه واژه «پست‌مدرنیسم» تبدیل به اصطلاحی رایج شود، فرانتس کافکا تنهایی انسان در هزاره جدید را در آثارش تصویر کرده بود. شما با انتخاب عنوان «کافکا در ساحل» تلمیح خاصی در نظر داشتید؟
انکار نمی‌کنم که فرانتس کافکا یکی از نویسندگان مورد علاقه من است اما گمان نمی‌کنم که رمان من و شخصیت آن مستقیماً تاثیری از کافکا گرفته باشند. دنیای کافکا چنان بی‌نقص و کامل است که تلاش برای تقلید آن نه‌تنها بی‌نتیجه، که شاید خطرناک است.
من دنیای داستانی کافکا ـ دنیایی که در روند داستان‌نویسی دگرگونی ایجاد کرده است ـ را در هم می‌ریزم و داستان‌هایم را به شیوه خودم می‌نویسم. می‌توان این‌کار را نوعی تجلیل از سبک کافکا دانست. صادقانه بگویم، من درک درستی از آنچه به عنوان پست‌مدرنیسم شناخته می‌شود ندارم اما گمان می‌کنم سبک نوشتنم سبکی متفاوت است. قصد من این است که نویسنده‌ای باشم متفاوت از نویسندگان دیگر. نویسنده‌ای که داستان‌هایش با آنچه دیگران می‌نویسند فرق دارد.
▪ «ناکاتا»، یکی از شخصیت‌های اصلی «کافکا در ساحل»، قربانی محبوب یک فاجعه است و با هر کس دیگری در اطرافش تفاوت دارد. چه چیزی شما را به سمت خلق چنین شخصیتی سوق داد؟
ـ آدم‌هایی که از جامعه طرد شده‌اند همیشه برای من جالب بوده‌اند. بسیاری از شخصیت‌های «کافکا در ساحل» به نوعی خارج از جریان اصلی هستند؛ ناکاتا مشخصاً هم یکی از آنهاست. چرا چنین شخصیتی خلق کردم؟ چون دوست‌اش دارم. «کافکا در ساحل‌» رمانی طولانی است و نویسنده‌اش حق دارد که در آن دست کم یک شخصیت بیافریند که دوست‌اش دارد!
▪ گربه‌ها در داستان‌های شما زیاد حضور دارند و در رمان «کافکا در ساحل» نیز نقش خاطره‌انگیز وخاصی ایفا می‌کنند. چرا گربه‌ها برای داستان‌ها و شخصیت‌های شما این‌قدر مهم هستند؟
ـ شاید به این دلیل که من گربه‌ها را خیلی دوست دارم. از کودکی، گربه‌ها همیشه دور و برم بوده‌اند. گمان می‌کنم گربه‌ها در داستان نشانه چیز دیگری باشند.
▪ کافکا ـ شخصیت اصلی رمان ـ ترانه‌ای به اسم «کافکا در ساحل» می‌شنود و با خود فکر می‌کند که آیا زنی که این ترانه را نوشته از مفهوم آن چیزی می‌دانسته است یا نه. شخصیت دیگر داستان به او می‌گوید: «نشانه‌ها و معناها دو مفهوم جدا هستند». با توجه به اینکه رمان شما و این ترانه عنوان مشترکی دارند، آیا این ترانه به مفهوم خاصی در رمان اشاره دارد و سمبلی است که به معانی عمیق‌تری نظر دارد؟
ـ من چیزی درباره سمبلیسم نمی‌دانم. به نظرم در سمبلیسم خطر وجود دارد؛ من با استعاره‌ها و تشبیه‌ها راحت‌ترم. خود من هم نمی‌دانم که آن ترانه چه معنایی دارد و اصلاً نمی‌دانم در نگاه اول معنی خاصی دارد یا خیر. راه ساده‌‌تر فهم این ترانه آن است که شخص آن‌را به همراه آهنگ گوش کند.
▪ شنیده‌ایم که ناشر ژاپنی «کافکا در ساحل» یک وب‌سایت راه‌اندازی کرده است تا امکان درک بهتر این رمان برای خوانندگان فراهم شود. خوانندگان زیادی به دلیل ناآشنایی با زبان ژاپنی امکان استفاده از آن سایت را ندارند. می‌توانید چند تا از «راز»های «کافکا در ساحل» را به ما بگویید؟
ـ هشت هزار سوال از خوانندگانم‌دریافت کردم که شخصاً به هزار و دویست پرسش پاسخ دادم. کار سختی بود اما واقعاً از آن لذت بردم. نکته‌ای که از تعامل با خوانندگان برای من روشن شد این بود که برای درک کامل «کافکا در ساحل» باید آن‌را چند بار خواند. می‌دانم که اکثر مردم گرفتاری‌های زیادی دارند اما اگر واقعاً می‌خواهند کتاب را خوب بفهمند پیشنهاد می‌کنم آن‌را چند بار مطالعه کنند. خود من در حین بازنویسی بارها و بارها آن را خوانده‌ام و هر بار به وضوح بیشتری دست یافته‌ام. «کافکا در ساحل» معماهای متعددی دارد اما هیچ راه‌حلی برای این حل این معماها ارائه نکرده است. در عوض بسیاری از این معماها در ارتباط با هم هستند و در این ترکیب شدن آنهاست که راه‌حل‌شان پیدا می‌شود. نحوه دستیابی خوانندگان به راه‌حل‌ها متفاوت است. به عبارت دیگر معماها به عنوان بخشی از راه‌حل عمل می‌کنند. توضیح این مساله کمی دشوار است اما به هر حال این شیوه‌ای است که من سعی کردم رمان‌ام را بر اساس آن بنویسم.
▪ شخصیت‌های «کافکا در ساحل» هم به مانند شخصیت‌های رمان‌های پیشین شما علاقه خاصی به موسیقی جاز، کلاسیک و راک دارند. کدام یک از آهنگ‌های مورد علاقه‌تان در موسیقی‌هایی که درکتاب‌های‌تان به آن پرداخته‌اید نقش داشته است؟
ـ موسیقی بخش جدایی‌ناپذیر زندگی من است. هنگامی که مشغول نوشتن هستم؛ به موسیقی گوش می‌کنم (مثل گربه‌ها!). وقتی داشتم رمان جدیدم «بعد از تاریکی» را می‌نوشتم آهنگ «پنج نقطه بعد از تاریکی» کورتیس فالر از ذهن‌ام می‌گذشت.موسیقی همیشه به خیال‌پردازی‌های من کمک کرده است. موقع نوشتن معمولاً یک موسیقی آرام هم گوش می‌دهم.
▪ به‌عنوان نویسنده‌ای که آثارش به صورت ترجمه شده خوانده می‌شود، می‌توانید بگویید مشخصات یک ترجمه خوب چیست؟
ـ من تعداد زیادی از آثار ادبی آمریکایی را به ژاپنی ترجمه کرده‌ام و فکر می‌کنم آنچه که یک مترجم را موفق می‌کند این است که او شناخت خوبی از زبان داشته باشد و برای کاری که ترجمه می‌کند واقعاً دل بسوزاند. فقدان هر یک از این دو عامل از ارزش ترجمه می‌کاهد.
خود من خیلی کم متن ژاپنی آثار قبلی‌ام را بازخوانی می‌کنم و بیشتر سراغ ترجمه انگلیسی آنها می‌روم. این کار به علت تفاوت‌هایی که بین متن ترجمه و متن اصلی وجود دارد، جذاب است.
مترجم: ماندانا خلوتی
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید