یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


هوایی که درآن زندگی می کنیم


هوایی که درآن زندگی می کنیم
«ماچیمو» با نوشته و کارگردانی محمد یعقوبی، اثر قابل تاملی است که براساس رمان «کنسول افتخاری» گراهام گرین هم اکنون در تئاتر شهر به روی صحنه رفته است.
ماچیمو روایت آزادی و آزاد اندیشی است و حکایت زندگی و هوایی است که جانبداران آزادیخواه در آن زیست می کنند، ما چیمو در بین شهوت و خودگرایی و زندگی در جریانی قرار می گیرد که باید از میان آن یکی را جهت و هدف قرار داد.
«پی س» ماجرای داستان یک کشیش اهل آمریکای جنوبی و جوانمردی است که با همدستش (اکوئینو) که یک زندانی سیاسی است با گروگان گیری کنسول کبیر آمریکا قصد دارند تعدادی از زندانیان را آزاد کنند اما در واقعه گروگان گیری اشتباها کنسول افتخاری انگلیس «چارلی فورتنوم» را دستگیر می کنند از سویی دیگر «دکتر پلا ر» ... در این جریان با «لنون ریواس» همان کشیش آزادی خواه هم سو می شود که تا بهانه آزادی پدرش که یکی از زندانیان است را در راه مقاصد خویش به کار گیرد...
ماچیمو، نمایشی است که به خوبی توانسته از درد نیات حس وحال فضا سخن گوید، طراحی شخصیت ها، فضا، میزانسن ها و بازی های ساده و سلیس حس همذات پنداری و همراهی را با تماشاگر تداعی کرده است، نور، صدا و موسیقی نیز به گونه ای مطلوب در اختیار نمایش قرار گرفته است هر چند که بعضی از صحنه ها طولا نی و تکرار صحنه های قبلی است اما درمجموع کاری قابل قبول و مخاطب محور است و برخی از صحنه ها مانند رفتن نور صحنه در زمان سرو مشروبات الکلی و لب زدن شخصیت ها در زمان اهانت و دیالوگ های کنسول افتخاری دولت انگلیس (کلا را) حکایت را به گونه ای پیش می برد که خیانت چند وجهی او هویدا می شود و در نهایت آن ها در راه عرق داشتن به وطن و نوع دوستی قربانی می شوند.
ماچیمو در ۲۱ صحنه با طراحی ها و میزانسن های ساده اما ممتنع، بخش های مختلف این هدف و مقصد را به راحتی به تماشاگر تبیین می کند.
«دکتر پلا ر» با بازی امیررضا دلا وری، شخصیت ملون، خبیث و شهوت گرایی را روایت می کند به قسم نامه بقراط نامتعهد بوده و با برقراری ارتباط نامشروع با «کلا را» و نیز مشارکت با گروه آدم رباها قصد دارد، به مقاصد خود دست یابد، به نظر می رسد «یعقوبی» با اصل وفاداری به اصل اثر به گونه ای نمادی و تمثیلی کاراکترها را نمادی از زندگی منفعت طلبانه گروه ها و حزب های سیاسی جلوه داده است تا جایی که «آکو ئینو» در دیالوگی به «فورنتوم» می گوید: در کشور ما در مورد آمریکا نوشتن ممنوع است و همین گونه بود که خود به خود سیاسی شدم و به زندان افتادم. او در حین ادای شعری که در زندان سروده از حقیقتی سخن می گوید که تماشاگران را به خنده می اندازد.
مسعود میرطاهری با رل چارلی فورنتوم، کنسول افتخاری دائم الخمری است که بیش از این که به حرفه اش آشنا باشد به عیش و نوش خود پایبند است، او انسان احمق و دست پرورده ای است که از زن بدکاره خود تصور و ذهنیتی مثبت دارد اما در زمانی که در حلقه محاصره پلیس قرار می گیرد و از سویی با تهدید به مرگ مواجه می شود اعتراف می کند که چگونه زیسته و بعد راه دیگری را برمی گزیند.
«لئون ریواس» نیز شخصیت دوگانه ای را روایت می کند، او حتی گاهی می خواهد از آداب کشیش بودن دور شود و کارهای یک انسان معمولی را انجام دهد، به زعم او که همسرش «مارتا» او را پدر روحانی تلقی می کند می خواهد که او را همسر خود بنامد، لئون «زن» را بهای ارضای مرد می داند اما «همسر» را مایه آرامش می شناسد، او متاسف است که زمانی زندگی نمی کرده که قوانین دست و پاگیر باشد و اعتراف می کند که متاسف است که صبر زیادی ندارد.
ماچیمو می گوید: هر چه با اشتباه شروع شود تا آخر اشتباه می رود، وجدان انسان چیز ساده ای نیست و آدم ساده اصلا وجود ندارد، هر کس به دنبال راهی است که تنفس کند اما تنفس هم شرف و انسانیت می خواهد.
شخصیت اصلی ماچیمو معتقد است که اگر خداوند مثل ما نبود چگونه می توانستیم دوستش داشته باشیم و زمانی رکیک، از ترفندهای بدیعی است که هم حس تعلیق و کنجکاوی مخاطب را تحریک می کند و هم تماشاگر از چنین هدایتی ناخودآگاه لذت می برد.
ماچیمو نام آزادی خواهان را در تاریخ ثبت می کند و تنفس واقعی را در دنیایی پاک و عاری از جنایت طلب می کند.
نویسنده : امید سلیمانی فاخر
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید