دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


تئاتر در قاب شیشه‌ای


تئاتر در قاب شیشه‌ای
«کوکوی کبوتران حرم» آخرین نمایش کارگردانی شده توسط «علیرضا نادری» کارگردان و نویسنده برجسته تئاتر که چند هفته‌ای است در تالار چهارسوی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفته است علاوه بر برخورداری از کیفیت همیشگی آثاری که توسط این هنرمند عرصه نمایش نگاشته شده و یا به روی صحنه آمده است به لحاظ دارا بودن چند ویژگی خاص، نه تنها در کارنامه هنری این کارگردان بلکه در عرصه جریان تئاتر امروز نیز اثری متمایز و شایسته توجه و تامل محسوب می‌شود.
شاید مهم‌ترین وجه تمایز نمایش «کوکوی کبوتران حرم» که البته بنا به نظر کارگردان و بسیاری از اهالی تئاتر به عدم صدور مجوز به مدت پنج سال برای آن نیز منجر شد زنانه بودن تام و تمام و تلاش کارگردان برای شکستن تابویی به نام ورود به خلوت‌های زنانه است. امری که نه تنها در عرصه تئاتر بلکه در سایر مدیوم‌های نمایشی نیز می‌تواند پیش‌داوری‌ها و موضع‌گیری‌هایی را در کشورما سبب شود. البته حضور نمایش در جشنواره و متعاقب آن به روی صحنه آمدنش ثابت کرد که مثل همیشه بسیاری از سخت‌گیری‌ها و حواشی ایجاد شده پیرامون این نمایش همانگونه که نویسنده و کارگردان آن نیز در مصاحبه‌هایش اشاره نموده بود ناشی از تابوهای واهی و دور از واقعیتی است که قرن‌ها در بطن جامعه و فرهنگ ما رسوب کرده‌اند و آنچه که به نام نمایش «کوکوی کبوتران حرم» روی صحنه تالار چهارسو است فقط و فقط از وجود بازیگر مرد بی‌بهره است و عملاً از هیچ خط قرمز اخلاقی و عرفی عبور نکرده است. شاید اگر به قول «علیرضا نادری» متن نمایشنامه با دقت بیشتری توسط تصمیم‌گیران خوانده می‌شد نه تنها تاخیری پنج ساله که حتی تشویق کارگردانی که به خود جرات داده دو تابوی فرهنگی و سلیقه‌ای همیشگی تماشاگرانی (که چندان به تماشای نمایش‌های تک جنسیتی عادت نکرده‌اند) را بشکند، کمترین سزای او بود.
اما گذشته از ظاهر زنانه کار ویژگی دیگری که به خصوص از منظر کارنامه کاری خود این کارگردان قابل بررسی است، دیالوگ‌های نمایش اوست که بر خلاف اغلب آثار پیشین او دیگر از پیچیدگی و دشواری در آنها خبری نیست و گفت‌وگوها در عین پختگی و پُرمغز بودن در برقراری ارتباط با مخاطبین (حتی مخاطبین عام) هم موفق عمل می‌نماید. به‌خاطر دارم نمایش «اطلس نو بر شندرة کهنه شهرزاد قصه‌ساز» که در سال ۱۳۸۱ به کارگردانی «شکرخدا گودرزی» روی صحنه رفت آنچنان ثقیل و دشوار بود که هم درک تماشاگران ازکار را به شدت کاهش داد و هم کلیت آن را خسته و کسالت‌آور نمود. سرانجام مهم‌ترین وجه افتراق آخرین نمایش «نادری» با تمام آثار تئاتری دیگری که تا به‌حال در ایران روی صحنه رفته‌اند فاصله شیشه‌ای است که او میان بازیگران و تماشاگران کارش ایجاد کرده است. دیوار شیشه‌ای که مانع از رسیدن صدای داخل صحنه به تماشاگران می‌شود و گروه کارگردانی (البته با مساعدت مدیریت تئاترشهر) با تعبیه ۱۲۰ گوشی مخصوص که هر تماشاگری باید یکی از آنها را روی گوش خود می‌گذاشت این مشکل را حل کرده‌اند. توجیه آن هم این است که تماشاگران این نمایش در حال استراق سمعی و بصری فضای طبقه سوم یک مهمانسرای مُشرف به حرم امام هشتم هستند.
گذشته از اینکه چنین کاری تا چه حد می‌تواند ریسک داشته و استرس عوامل فنی را افزایش دهد بی‌گمان نکته مهم‌تر آن است که اصولاً به‌کارگیری چنین تمهیدی به لحاظ منطقی و عرف حاکم بر تئاتر چه لزومی دارد؟ مگر درتمام آثار تئاتری دنیا و حتی فراتر از آن در تمام مدیوم‌های نمایشی تماشاگران در حال نوعی استراق سمعی و بصری زندگی شخصی و خصوصی کاراکترهای داستان‌های مختلف نیستند؟ مگر نه‌این است که‌این امر یک قراداد از دیرباز پذیرفته ودوسویه میان تماشاگران تئاتر از یک سو و دست‌اندرکاران آن از سوی دیگر است؟ با پذیرش این اصل بدیهی که خیلی بعید به نظر می‌رسد آنهایی که دستی برآتش تئاتر دارند مخالفتی با آن داشته باشند مشخص نیست چرا کارگردان به‌جای استفاده از تمهیدات معمول و عرف نمایشی چنین قالبی را برای اجرایی نمودن نوشته‌اش برگزیده است البته نگارنده نه تنها با این امر مخالفتی ندارد بلکه‌این اعتراف واجب است که تماشای بازی بازیگران نمایش از پشت قاب شیشه‌ای و شنیدن صدای آنها از طریق یک واسطه فنی و تکنولوژیک به خودی خود تجربه‌ای منحصر به فرد و یگانه است که بعید است به‌این زودی‌ها شاهد تکرار آن در عرصه نمایش ایران باشیم و ایراد وارد تنها به دستاویز و توجیهی برمی‌گردد که نادری با توسل به آن استفاده از قاب شیشه‌ای و محصور کردن فضای بازی بازیگرانش را توجیه می‌نماید. یکی دیگر از چالش‌هایی که تماشاگران این نمایش (و از جمله نگارنده) در طول اجرای نمایش با آن روبه‌رو بودند تعدد کاراکترها و نسبت‌های فامیلی است که با یکدیگر دارند.
البته کاملاً واضح است که تمام این ۱۲ کاراکتر از اعضای یک خانواده بزرگ بوده و نسبت‌هایی مانند مادر شوهر، خواهر شوهر، عروس و یا نظایر اینها با هم دارند ولی واقعیت این است که وجود این همه پرسوناژ در یک صحنه که هیچ‌گاه از ابتدا تا پایان نمایش هم عوض نمی‌شود و میزان زمانی که بنا به اقتضای متن نمایش به هر کدام از آنها اختصاص داده شده و در مواردی هم چندان طولانی نیست تا حدودی فهم و درک نسبت دقیق و روابط نقش‌های دوازده‌گانه نمایش با یکدیگر را بغرنج کرده است. ای کاش «نادری» که نویسنده اثر نیز کسی به جز خود او نیست در مرحله نگارش و یا دست کم در اجرای نمایشنامه خوانی سال گذشته «کوکوی کبوتران حرم» به‌این مسئله توجه بیشتری نشان می‌داد. شاید یکی از ساده‌ترین راه‌های ممکن درج اسامی و نسبت‌های نقش‌ها در بروشور کار بود که البته شاید راه خیلی خوبی نباشد اما در نمایش‌هایی این چنینی که تعدد کاراکترها در یک فضای تکراری امکان ایجاد تمایز در ذهن تماشاگر را از بین می‌برد، یکی از راه‌های قابل قبول به نظر می‌رسد.
و اما نکته دیگری که دست برقضا از برجسته‌ترین نکات آخرین اثر نمایشی «علیرضا نادری» می‌باشد انتخاب‌های خوب و حساب شده، کارگردانی دقیق او و بده‌بستان‌های عالی و کار شده بازیگران این نمایش است که در سطوحی بسیار بالا از منظر کیفی قرار می‌گیرند. صاحب‌نظران عرصه نمایش و حتی تئاتربین‌های حرفه‌ای نیز به یقین می‌دانند که چینش میزانسن و کنترل رفت و برگشت بازیگران به درون و بیرون صحنه در نمایشی که‌این تعداد نقش دارد کاری ساده نیست که انجام آن از عهده هر کارگردانی ساخته باشد.
مازیار معاونی
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی