جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


در تغییر ذائقه مخاطب


در تغییر ذائقه مخاطب
‌بیست، بعد از دو فیلم "آن جا" و "آدم"، از منظری سومین ‌فیلم عبدالرضا کاهانی و از سوی دیگر به دلیل عدم اکران عمومی دو فیلم ‌اول و اکران بیست، اولین فیلم اکرانی این کارگردان محسوب شده و فی الواقع باب آشنایی او با تماشاگران سینمای ایران است.‌بیست، داستانی سر راست و فیلمنامه ای تقریبا رئالیستی دارد که تلاش می‌کند بدون توسل به شعارهای روشنفکرانه و پزهای مدرن، نگاهی داشته باشد ‌هرچند گذرا به زندگی سرشار از فقر و نداری و سختی چند کارگر یک ‌رستوران، کارگرانی که هریک خود به تنهایی می توانند سوژه اصلی یک قصه ‌و فیلم باشند و تماشاگر بتواند از منظر جامعه شناختی با ایشان مواجه ‌شود. اما نکته ای که کاهانی به عنوان فیلمنامه نویس اصلی "بیست" آن را ‌دریافته و با فراست ازآن دوری کرده است همین نگاه جامعه شناسانه به ‌آدم های رستوران سلیمانی است. فیلمنامه نویس به حد مقدورات و در نهایت ‌امساک، اطلاعات اصلی و زیربنایی هر پرسوناژ را در اختیار مخاطبش قرار ‌می دهد و آگاهانه از نقب زدن به درون زندگی هریک از این آدم‌ها ‌خودداری می کند تا جایی که مخاطب از یکسو با هر کاراکتر ارتباط برقرار ‌می کند و او را می شناسد و از دیگر سو ارائه اطلاعات مختصر و مفید سبب می شود ‌تا مخاطب در همراهی با داستان و ادامه آن، خود را در برابر سوالات ‌متعددی ببیند که اتفاقا چالش مورد نظر نویسنده با وی بوده است. به ‌عبارت دیگر نویسنده فیلمنامه به عمد، فضایی را پدید آورده تا ذهن مخاطب ‌داستان با بسیاری از چرا ها و چگونگی ها درگیر شود و ناچارا خود به ‌حل و فصل سوالات و مشکلات به وجود آمده در ذهن خویش بپردازد.‌ کاهانی همچنین در مقام فیلمنامه نویس، از برخی عناصر به ظاهر پیش پا ‌افتاده و درباطن بسیار مهم و کلیدی استفاده کرده تا فضای تلخ و کدر ‌داستان و زندگی آدم‌ها و مشکلاتشان به خوبی در دل کار بنشیند و سبب ‌همراهی تماشاگربا سیر داستان گردد. به عبارت دیگر او از نشانه های ‌فراوانی استفاده کرده تا فارغ از تعلیق وگره افکنی‌های آنچنانی ‌بتواند قصه خود را صاف و پوست کنده روایت کند و مخاطب نیز از طریق ‌پیگیری نشانه ها گام به گام با وی همسو شود. اولین نکته، تضادهایی است ‌که در جای جای داستان به چشم می خورد؛ دکتر معالج سلیمانی به او توصیه ‌اکید می کند که برای حفظ سلامتش بایستی مدام در فضای شاد قرار ‌گیرد و برای اینکه از مرگ دوری جوید باید تنها به برگزاری مراسم شاد ‌در تالارش رضایت دهد. این درحالی است که سلیمانی بنا به عادت، بیشتر ‌مایل به برگزاری مراسم سوگواری در تالار خویش است ونمی تواند خود را ‌با فضای شاد وفق دهد و از همین روست که در اولین مجلس عروسی که بعد از ‌توصیه های پزشک در تالار سلیمانی برگزار شده او را می بینیم که در ‌محوطه بیرون تالارش ایستاده و این در حالی است که در تمام مراسم ‌عزاداری، وی را در پشت میز کارش در تالار مشاهده می کنیم؛ نمونه دیگر ‌از این تضاد را می توان در دقت نظر سلیمانی در مرتب بودن وسایل کار و ‌زندگی‌اش ببینیم، آنجا که وی در اتاق خوابش کفش هایش را به شکلی منظم ‌جفت می کند و در محل کارش تقویم ، جای کت ، تلفن و غیره هرکدام مکان ‌مشخص و منظم و ثابتی دارند و در مقابل، بی نظمی و شلختگی و آشفتگی ‌کارگران تالار را شاهد هستیم که در تضاد کامل با این مسئله قرارمی ‌گیرد. باز هم این تضاد را در رفتار نوازنده دوره گرد که بعدا می ‌فهمیم بابک نام دارد و تنها فرزند سلیمانی است که در پی پدرآمده، ‌شاهد هستیم. او قرار است که نغمه شادی برای مجالس سر دهد در حالی که ‌تمام نت هایی که می نوازد غمگین و ملایم هستند تا جایی که حتی صدای ‌سلیمانی را هم در می آورد و به همه اینها تضاد فضای زندگی ‌شخصی سلیمانی را با آنچه پزشک معالجش تجویز کرده است اضافه کنید .دکتر، سلیمانی را به ‌شادی و شاد بودن توصیه می کند اما در سرتاسر داستان دریغ از یک لبخند ‌از سوی سلیمانی بیمار که می بایست خود پزشک خویش باشد اما گویی وی ‌آگاهانه تلاش می کند تا خود را از این روزمرگی خلاص کرده و چشم بر روی ‌تمام تیرگی های موجود در محیط پیرامونش ببندد.‌ اما در کنار این تضادها که نشانه های آشکار نویسنده برای رمزگشایی و ‌همسو ساختن تماشاگر و مخاطب است، نقاط مشترک گوناگونی نیز به چشم می ‌خورد که شاه بیت آن بی خوابی همه آدم‌های داستان است.
سلیمانی در منزل ‌خود نمی تواند بخوابد و بارها او را کلافه از بی خوابی مشاهده می ‌کنیم. فرشته و فرخ که در داخل تالار ماوی گزیده اند نیز در جای جای ‌داستان بی خواب هستند. همچنین وضعیت بیژن و میثم نیز همین‌گونه است که ‌یکی مجبور است در داخل وانت سلیمانی در پارکینگ ترمینال- که ۲۴ ساعته ‌اتوبوس می رود و می آید و پر از سر و صداست - بخوابد و آن یکی در ‌بوفه اتوبوس تهران- قزوین مجبور است شب را به صبح برساند و نمونه های ‌مشابهی از این دست. ‌فیلمنامه بیست ،علیرغم صداقت و سادگی و ساختار مناسبش البته ضعف‌هایی ‌را نیز دارد که بزرگترین آن شاید وجود و حضور بابک جوانی که ادعا می ‌کند پسر سلیمانی است، باشد. مخاطب تنها می داند که او در پی ‌پدرش آمده است، همین و بس و در انتها نیز زمانی به بالین سلیمانی می ‌رود که کار از کار گذشته است و این سوال را به ذهن متبادر می سازد ‌که هدف فیلمنامه نویس از خلق این شخصیت با چنین پیشینه ای مجهول چه ‌بوده واصلا‌ً چرا بابک در داستان حضور دارد؟ او چه کمکی باید به ‌سیر داستان کند و چه گره ای را باید بگشاید؟ از دیگر سو دگردیسی و یا ‌شاید استحاله سلیمانی نیز ناپخته به نظرمی آید.هر چند که تلاش می شود ‌تا با استفاده از غم سلیمانی و تنهایی اش او را نیز آدمی ببینیم که ‌متاثر از شرایط پیرامونی خود به این شکل در آمده اما اینکه چرا او به ‌یکباره رضایت می دهد تا فیروزه و فرزندش به منزلش اسباب کشی کنند و ‌یا میثم و بیژن شبها به جای ترمینال در منزل او بخوابند و درنهایت ‌انصرافش از فروش تالار، جزء سوالاتی است که برای مخاطب به وجود می آید و ‌البته بی پاسخ باقی می ماند. به عبارت دیگر چرا او به ناگهان تبدیل ‌به آدم بسیار خوبی می شود و حتی اجازه می دهد تا عروسی بیژن و فیروزه ‌در تالارش برگزار شود و بر خلاف سابق که همیشه در مواقع برگزاری مراسم ‌عروسی، تالار را ترک می کرد این بار در مجلس حضور یابد؟ این مسائل سبب ‌می شود تا فیلمنامه نتواند آن گونه که باید و شاید راضی کننده به نظر ‌رسد .‌ ساختار فیلم نیز در حد خود بسیار خوب است، چرا که سه چهارم داستان در ‌یک فضای ثابت و محدود که تالار سلیمانی است می گذرد و به هر حال قدرت ‌مانور کمی برای دوربین وجود دارد. از دیـــــگـــــــــر ســـــــــو عـــــــــدم تـــــنـــــــــوع و تــــعــــــــدد لــــــــوکــــیــــشــــــــن ‌نــــیــــــــز می توانست به عنوان یک عامل بازدارنده در این فیلم موثر باشد که ‌خوشبختانه این گونه نشده است. اما نقطه قوت ساختار فیلم را می بایست در ‌بازی های فیلم جست و جو کرد. نقش آفرینی های متفاوت از بازیگرانی که ‌شاید پیش از این ایفای اینگونه نقش‌ها را از ایشان بعید می دانستیم اما ‌بدون اغراق تمام بازی ها مخصوصا بازی در سکوت بازیگران فیلم بسیار ‌جذاب، زیبا و دیدنی از کار در آمده است و نقش ها چنان باورپذیر از ‌کار درآمده که گویی با این نقش ها سالهاست که زندگی کرده اند و البته ‌باید در این بخش به چهره پردازی استادانه بازیگران فیلم نیز اشاره ‌کرد که چهره جدید و متفاوتی با سایر چهره های این بازیگران از آنها ‌ساخته و البته در کنار این نقطه قوت و زیبا درچهره پردازی مهتاب کرامتی بازیگر نقش فیروزه اندکی بیش از حد اغراق شده است که ای کاش ‌این گونه نمی‌شد.
فیلمبرداری، تدوین، نورپردازی ، طراحی صحنه و لباس فیلم ‌نیز همگی در کنار هم توانسته اند مکمل بسیار خوبی برای پیشبرد داستان و‌تاثیر گذاری بیش از پیش آن نزد تماشاگر باشند. لباس‌هایی که با ‌روحیات کاراکترها همخوانی بسیار نزدیک دارد، نورپردازی خوب که به فضای ‌تلخ و غریبانه و افسرده آدم‌های داستان کمک می کند و فیلمبرداری خوب ‌با وجود آینه های متعدد و فضای حرکتی محدود داخل رستوران که سبب شده ‌تا بیننده احساس خستگی نکند.‌ همـه ایـن مـوارد در کنـار کـارگـردانـی هـوشمنـدانـه عبـدالـرضا کاهانی سبب می شود ‌تا فیلم بیست را یکی از اتفاقات نادر سینمای ایران بنامیم. فیلمی ‌انسانی، ساده و فاقد شعار زدگی که بدون استفاده از کلیشه های نان و ‌آبدار گیشه ای و یا جشنواره پسند، حرف خود را به سادگی می زند و البته ‌تماشاگر خود را نیز جلب و جذب می کند. به نظرمی رسد که سینمای ایران ‌در ابتدای راهی قرار گرفته تا سلیقه مخاطب را تغییر و ارتقا بخشد.هر ‌چند که بیست، فیلمی گیشه ای نبوده و نیست اما فروش تقریبا مناسب آن می‌تواند نوید بخش تغییرذائقه مخاطبان سینمای ایران باشد و اگر چنین حدسی ‌صحیح باشد می‌بایست گام‌های دیگری در این راه برداشته شود. نکته آخر ‌اینکه باید به پوران درخشنده و امثال او که راه را برای جوانان ‌فیلمسازی همچون کاهانی بازمی کنند تا آن‌ها نیز وارد معرکه سینمای ‌ایران شوند تبریک گفت که با بهره گیری از سال‌ها تجربیات خود در سینمای ‌ایران به نسل جوان اعتماد کرده و البته جواب اعتماد خود را با نمره ای ‌نزدیک به بیست گرفته است.
نساء نیکو
منبع : روزنامه آفتاب یزد


همچنین مشاهده کنید