شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

طب تکمیلی


طب تکمیلی
طب تکمیلی که طب طبیعی, طب جانشین, طب سنتی یا غیر رسمی هم خوانده می‌شود, انواعی از نظامهای درمانی را در بر می‌گیرد که نقطهء اشتراکشان اختلاف با طب رسمی است. روشهای درمانی اصلی در طب تکمیلی عبارتند از: طب سوزنی, کایروپراکتیک , مرهم‌گذاری, گیاه درمانی, هومئوپاتی, خواب درمانی, ماساژ درمانی, ناتوراپاتی و اوستئوپاتی .
در تمام موارد فوق , روشی برای تشخیص بیماری, نظریه‌ای دربارهٔ منشأ , میزان پیشرفت و درمان بیماری, مجموعه ای از معرفت تجربی و یک گروه حرفه ای از طبیبان مجرب وجود دارد. نظریه و طریق عملی معالجه در این روشهای درمانی ممکن است از طب رسمی فاصله بسیاری داشته باشد. مثلاً , طب سوزنی تا حدی بر مقوله‌های گردش انرژی حیاتی بین/ یانگ استوار است. با این‌حال, این روش‌های درمانی می‌توانند موجودیت خود را, نه در رقابت با طب رسمی, بلکه در کنار آن ادامه دهند. از این رو, ما واژه طب تکمیلی را بیشتر از واژه‌هایی چون طب جانشین, طب طبیعی و ‌طب غیر رسمی برای این روش‌های درمانی می‌پسندیم.
نظریه‌های مربوط به طب تکمیلی, علی رغم تفاوت‌هایی چند, بواسطهٔ ویژگی‌های معین و مشترکی با یکدیگر پیوند دارند. یکی از عناصر مشترک و مهم این گونه طب‌ها، آن است که همگی آنها بیماران را به خوددرمانی تشویق و ترغیب می‌کنند. در هومئوپاتی, مقادیر بسیار اندک از گیاهانی که علائم بیماری را به طور مصنوعی بوجود می‌آورند تجویز می‌شود و حال آن که در گیاه درمانی مقادیر زیادی از گیاهان دیگر توصیه می‌شوند تا علائم بیماری را از میان ببرد. با این وجود چه هومئوپاتی و چه گیاه درمانی, به خصوص از آن رو تجویز می‌شوند که روند بهبود‌یابی طبیعی را تحریک کنند.
علایم بیماری در طب تکمیلی فاقد آن معنایی هستند که در طب رسمی دارند. این‌گـونه علایم, نشانه‌هایی فساد انگیز تلقی نمی‌شوند که به محض پیدا شدن باید مورد تهاجم قرار گیرند, بلکه چراغهای راهنمایی شمرده می‌شوند که به وسیله آنها می‌توان به وجود ناهماهنگی‌ها, آسیب‌پذیریها و حالت‌های مزاجی بیمار پی برد و با استفاده از همین علایم , نحوهء بهبودیابی او را دنبال کرد.
مثلاً یک متخصص سنتی طب سوزنی, با حساسیت ویژه‌ای رنگ پوست, صدا, زبان, چشم‌ها مواضع درد و تغییرات جریان گردش خون را با گرفتن نبض در نقاط مختلف بدن بیمار می‌آزماید. او از طریق این اطلاعات می‌تواند به وجود اختلال در کار دستگاه‌های داخلی بدن پی ببرد و هم‌چنان‌که می‌کوشد تا این اختلالات را رفع کند, به چگونگی تغییر نشانه‌ها و علایم مرض در جریان درمان, توجه می‌کند تا بوسیلهٔ آن‌ها از درستی اقدامات خود مطمئن شود.
در طب تکمیلی, با بیمار به مثابهٔ یک فرد برخورد می‌شود و علاقهٔ چندانی به جنبه های آماری و هنجارهای جمعیتی وجود ندارد, بلکه این خود فرد است که موضوع مطالعهٔ طبیب است . مثلاً ضربان ضعیف نبض ممکن است در یک نوع مزاج امری عادی و در نوعی دیگر علامت یک بیماری باشد. سلامتی عبارت است از حد اعلای کارکرد درست دستگاههای بدن و طول عمر یک فرد. به‌علاوه, از آنجا که تمامیت یک فرد موضوع مرکزی معالجه است و نه صرف بیماری او, بنا بر این هیچگونه دلیل عملی و یا فلسفی مثلاً در جهت جدا پنداری روح و جسم اقامه نمی‌شود. در نتیجه, شیوه زندگی, وضع فکری, خلق و خو, توان, حالت یا ساختار بدن, همه و همه , به همان اندازه نشانه‌های جسمی, در تشخیص بیماری حایز اهمیت است.
طب تکمیلی روزگار ما , وارث طب سنتی و طب عامیانه است. مثلاً , گیاه درمانی از جادوگری و درمانهای عامیانه؛ کایروپراکتیک و اوستئوپاتی از شکسته‌بندی, هومئوپاتی از درمان‌های مشابه قدیمی و ناتوروپاتی از سنت طب بقراطی سرچشمه گرفته است.
شگفت این که طب علمی نیز ریشه‌هایش از همین سرچشمه‌ها آب می‌خورد که از طریق جالینوس که در قرن دوم پس از میلاد می‌زیست به ما منتقل شده است. لیکن طی ۱۵۰ سال اخیر, طب علمی راه خود را به‌کلی جدا کرده و به سمت تعریفی کامل و احتمالاً مبالغه آمیز از اصول تخصصی (برخورد خاص با هر بیماری) گام برداشته است. از نظر طب علمی هر خللی در سلامتی شامل مجموعه ویژه‌ای از علایم است که تحت عنوان بیماری خاصی تعریف می شود و درمان دقیق آن به وضعیت خاص همان بیماری بستگی دارد. و این روش , در تقابل آشکار با روش‌های بقراطی طب تکمیلی و طب سنتی است که عدم سلامت را آسیب‌پذیری حاصل از عدم توازن درونی فرد می‌دانستند و درمان کامل را فقط از طریق باز گرداندن توازن‌ ـ‌‌تعادل بین اخلاط چهارگانه‌ـ به کمک قابلیت‌های شفایابی خود فرد ممکن می‌شناختند.
شیوه برخورد تخصصی تنها در قرن گذشته بود که توانست پس از جدالی سخت سلطه خود را برقرار کند. سنت‌گرایان این پزشکان تازه به دوران رسیده را شیاد می‌نامیدند و اینان نیز , بنوبه‌‌ خود, آنان را ساحر و جادوگر معجون ساز می‌خواندند و به مسخره می‌گرفتند. این جنگ و جدال با شکلی طنزآمیز پایان گرفت و داروهای جدید از همان گیاهان عطاران به دست آمد. نتایج قابل تأمل آسپرین, دیزیتالیس, کینین و تریاک, سنت گرایان را با اصولشان, اما بدون بیمار تنها گذاشت. نظام‌های سنتی طب در سراسر دنیای نو به طور موثری از دور خارج شدند. گرایش به طب سنتی فقط در دههء ۱۹۶۰ و بیشتر به این علت بود که پزشکی نوین پرهزینه است و عوارض جانبی دارد. به‌علاوه روشن شد که بسیاری از حالت‌های مزمن مانند کمر درد و تصلب‌شرایین را, که به شیوه زندگی نسبت داده می‌شوند, می‌توان به روشهای ملایم‌تر و یک‌پارچه‌تر طب تکمیلی واگذار کرد.اما چرا مردم نزد متخصصان طب تکمیلی می‌روند، به علل اعتقادی، به خاطر تبلیغات، یا فقط به خاطر آن که از هر دری ناامید باز گشته‌اند؟ در سال ۱۹۸۰ در هلند پژوهشی در این زمینه انجام شد که نشان داد ۴۰ درصد از بیمارانی که نزد متخصصان طب تکمیلی رفته بودند, قبلاً به علت همان بیماری تحت درمان ناکافی و ناموفق پزشکان قرار داشته‌اند. این نظریه, ضمن تحقیقی تحت نظر دولت استرالیا, تأیید شد, که نشان داد این احتیاج, و نه ایمان , است که مردم را به این درمانگاههای غیر رسمی می‌کشاند.
به‌علاوه, گویا طب تکمیلی قادر نیست شکاف‌های علم پزشکی را پر کند. ولی بررسی‌های انجام شده برخلاف این عقیده حکم می‌کنند و گواه آن هستند که طب تکمیلی بیشتر در نقاطی رواج دارد که به لحاظ خدمات پزشکی , به‌ویژه در موقعیت خوبی قرار دارند. نکته مزبور, موید این نظر است که طب تکمیلی در مواردی که پزشکی مرسوم شکست خورده, به عنوان راه چاره دیگری تلقی شده است . بیمارانی نیز, بدان گرایش دارند که اندکی تحصیلکرده‌تر و لااقل از حد متوسط سطح سواد عمومی اندکی بالاتر به نظر برسند.
اگر موضوع همین باشد, می‌توان انتظار داشت که بیماران اتاقهای انتظار متخصصان طب تکمیلی, سرخوردگان مداوای طب رسمی باشند. پس, این زمینه وجود دارد که میان نظامهای طب تکمیلی و طب رسمی همکاری ایجاد شود. نقاط ضعف طب رسمی شناخته شده است و اغلب , بیماریهای مزمن را شامل می‌شود بیماریهایی که به نحوهء زندگی افراد مربوط است. ناراحتی های عضلانی‌ـ‌‌استخوانی از قبیل کمردرد و التهاب مفاصل, دردهای مزمن مانند میگرن یا دردهای عصبی , عفونت‌های مزمن مانند برونشیت, التهاب زخم‌ساز روده راست , التهاب پیشابراه, حساسیت‌ها, خستگی, بی‌خوابی, ضعف, ناراحتی های قلبی و اختلالات ناشی از تنش‌های عصبی از جمله آن بیماری‌ها هستند و عموماً در مورد آنها, معالجه قطعی صورت نمی‌گیرد.
مطالعاتی که به منظور ارزشیابی طب تکمیلی صورت گرفته نشان داده است که این روش, در معالجه کوتاه مدت بیماری‌هایی که معمولاً به آن می‌پردازد, دست کم به اندازه طب رسمی, موفق بوده است برخی بررسی‌ها نیز نشان داده که طب تکمیلی, در مهار دراز مدت این حالتها موفقیت بیشتری داشته است. مثلاً , در بسیاری از بررسی‌ها معلوم شده است که طب سوزنی و هیپنوتیزم می‌توانند به اندازه مسکن‌ها آرام‌بخش بوده و حتی در دراز مدت تأ‌ثیر بیشتری نیز داشته باشند. طی یک تحقیق بسیار بحث‌انگیز که در سال ۱۹۸۰ در بیمارستان سلطنتی گلاسکو در انگلستان صورت گرفت, گزارش شد که موفقیت هومئوپاتی در درمان التهاب روماتیسمی مفاصل به اندازه داروهای مرسوم بوده است.
در عین حال, آرای بیماران نسبت به درمان با طب تکمیلی, خبر از رضامندی آنان میدهد. بررسی‌های انجام شده در هلند, استرالیا و دیگر کشورها حاکی از آن است که ۸۰ درصد بیماران به آشنایان خود نیز طب تکمیلی را توصیه کرده‌اند. معلوم شد آن‌هایی که از طب تکمیلی راضی نبودند, گرچه معالجه نشده‌اند اما صدمه هم ندیده‌اند, لیکن آن‌هایی که از پزشکان رسمی خود راضی نبوده‌اند نه درمان شده‌اند و نه لزوماً بی‌صدمه مانده‌اند.
تحقیق در طب تکمیلی , نتایج اتفاقی مثبتی نیز داشته است . به این ترتیب که اندیشه‌ها و اصول تازه‌ای را برانگیخته است. مثلاً , پژوهش در مورد تأ‌ثیر طب سوزنی در کاهش درد به برداشت نوینی از ساز و کارهای کنترل درد انجامیده است . همچنین پژوهش درباره‌
داروهای عامیانه منجر به پیدایش داروهای جدیدی شده است. در حقیقت چنین برآورد شده است که اگر طبیبان سنتی مورد مشورت قرار گیرند, بر خلاف تحقیقات تصادفی, احتمال کشف مواد موثر دارویی که اینک کمتر از یک درصد است , تا ۴۰ درصد افزایش خواهد یافت.
توسعه و پیشرفت طب تکمیلی, سئوالاتی را پیش روی مقامات دولتی و کل نظام پزشکی گذاشته است. چگونه می‌توان طب سوزنی را در طرح بیمه درمانی گنجانید، چگونه غیر متخصصان می‌توانند در کنار متخصصان مجرب طب علمی کار کنند، متخصصان رشته‌های مختلف پزشکی در حالی که زبان, مفاهیم و تجربیات متفاوتی دارند, چگونه می‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند؟ تردیدی نیست که اگر طب تکمیلی بخواهد جذب جریان اصلی مراقبت‌های پزشکی شود, برخی ارزیابی‌های بنیادین باید از نو صورت گیرد. اما اگر چنین نشود, آنگاه طب تکمیلی باز هم از جریان اصلی , بیماران بیشتر و بیشتری را به خود جلب خواهد کرد.
در این رابطه نیازی اساسی به آموزش وجود دارد. اگر دانشجویان رشته پزشکی می‌توانستند در دانشکده‌های پزشکی خود بیاموزند که طب تکمیلی چیست و توانایی‌های آن کدام است, آنگاه می‌آموختند که با طبیبان سنتی چگونه همکاری کنند. چنان‌که در برنامه دانشکده پزشکی چین و شوروی طب سوزنی به طور محدودی تدریس می‌شود. در عین حال, باید به متخصصان طب تکمیلی یاری نمود تا دانش زیست‌ـ‌پزشکی (بیومدیکال) خود را بهبود بخشند, چیزی که به تصدیق همگان نقطه ضعف آنان محسوب می‌شود.
کاربرد صحیح و خردمندانه طب تکمیلی می‌تواند مانع هدر رفتن بسیاری از منابع مالی نهادهای درمانی شود و تخت‌های خالی بیمارستان‌ها را افزایش دهد. پیش از آن‌که مداخله خطرناک و به لحاظ درمانی پر‌هزینه‌ای نیاز باشد, می‌توان با استفاده از روش پیشگیری مانع بروز بیماری شد. اگر فشار خون و تصّلب‌شرایین را بتوان به وسیله رژیم غذایی, داروهای گیاهـــی و فنون آرام‌بخـش درمان کرد, آن‌گاه ممکن است بخش‌های مراقبت ویژه و جراحان قلب بی‌کار شوند.
در تمامی نهادهای درمانی, نسبت به روش‌های پیشگیری باید توجه بیشتر مبذول شود. در این صورت شاهد جابجایی‌ مراقبت‌های ویژه پزشکی, از مراکز درمانی مجهز به دستگاه‌های پیچیده, به اجتماع خواهیم بود. با برقرار شدن رابطه دراز مدت بین بیمار و درمانگر, درمان , بیش از پیش جنبه شخصی پیدا خواهد کرد. در آن صورت لازم خواهد بود که بیمه درمانی نیز طرز تلقی خود را تغییر دهد و دیدگاه وسیع‌تری را درباره معالجه بیماری‌ها اتخاذ کند. به این ترتیب, حتی خصوصیت بیمارستان‌ها نیز دگرگون خواهد شد و علاوه بر آن‌که مسئولیت خود را به عنوان آخرین ملجأ درمان بیماری‌ها حفظ خواهد کرد, می‌تواند به مراکز آموزش پزشکی نیز تبدیل شود. همان‌گونه که امروزه بیمارستان‌ها مراکز آموزشی پزشکانند، می‌توانند بیماران را هم آموزش دهند.

به نقل از پیام یونسکو


همچنین مشاهده کنید