پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

اس


اساس هر دو عالم جز سخن نيست
اسباب‌خانه به صاحب‌خانه مى‌رود
نظير:
در خانه به کدخداى مانَد همه‌چيز
- صفاى هر چمن از روى باغبان پيداست
- خانه به خداوند مانَد (سَمَک عيّار)
اسبِ امانتى را بايد يک لنگى سوار شد. در حفظ امانت بايد کوشيد
اسب پيشکشى را به دندانش نگاه نمى‌کنند
نظير: مفت را چه جاى گفت باشد؟
اسبِ تازى اگر ضعيف بود همچنان از طويله‌اى خرِبهْ (سعدى)
رک: نه هر که به قامت مهتر به قيمت بهتر
اسبِ تازى در طويله گر ببندى پيش خر رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود
 

(ميرزا حبيب‌ روحى)

نظير: اسب و خر را که پهلوى هم ببندند اگر هم‌خو نشوند هم‌بو مى‌شوند
رک: آلو چو به آلو نگرد رنگ برآرد
اسب تازى دو تک روَد به شتاب شتر آهسته مى‌رود شب و روز (سعدى)
نظير: يواش‌تر برو زودتر مى‌رسى
اسب‌ِ تازى شده مجروح به زير پالان طوق زرّين همه بر گردن خر مى‌بينيم
 

(منسوب به حافظ)

نظير:
شير را از مور صد زخم است
- پيل را از پشه صد رنج است
- خوشگل‌ها در دالان بدگل‌ها گريه مى‌کنند
اسبِ ترکمنى است، هم از تو بره مى‌خورد هم از آخور!
نظير:
هم از تور مى‌گيرد هم از قلاب
- چاروادار قمى است دو سره بار مى‌کند
- هم مزد مى‌گيرد هم از انبان سهم مى‌برد
- تا دو ضربه مى‌زند
- خرش را دو سره کرايه مى‌دهد
اسبِ جوبى اگر کاه و جو نمى‌خورد راه هم نمى‌رود!
اسبِ چوبين راه نرود (از مجموعهٔ مختصر امثال طبع هند)
رک: در تنور چوبين نان نمى‌توان پخت
اسبِ حضرت عباس هم جو مى‌خواهد
نوکر و مستخدم مزد و مواجب مى‌خواهند
اسبِ خوب از طويله بيرون نمى‌رود، دختر خوب از قبيله
اسب خوش‌رو نيز گاهى سکندرى مى‌خورد
اسبِ دونده جو خودش را زياد مى‌کند
رک: از تو حرکت، از خدا برکت
اسب را گم کرده پيِ نعلش مى‌گردد
رک: خر را گم کرده پى افسارش مى‌گردد.
اسبِ راه آن است کو نه فربه نه لاغر است (امير عليشير)
رک: ميانه گزين در همه کارها
اسب را يک عمر کاه و جو مى‌دهند که يک روز به‌کار بيايد
اسبِ عاريتى کم‌خوراک و تندرو است مردم نه تنها در حفظ اشياء عاريتى نمى‌کوشند بلکه سعى دارند که حد اعلاء استفاده را از آنها ببرند.
اسبْ فربه شود، شود سرکش٭
رک: سگ که سير شد سرکش مى‌شود
٭جسم فربه مکن به لقمه خوش ................ (سنائى)
اسب که لنگ شد اول صاحبش مى‌فهمد
اسبِ مشيرالدوله، مشيرالدولهٔ اسب‌ها است
رک: مگسى را که تو پرواز دهى شاهين است
اسبِ من هم آنقدر ماديان نبود!
رک: مال من هم آنقدر نر نبود!
اسبِ نجيب را يک تازيانه بس است
نظير: آن کس که اهل بشارت است اشارت داند
اسب ندارد آخور مى‌بندد!
نظير:
شلوار ندارد بند شلوارش مى‌بندد!
- درى که ندارى دربان چه کني؟ (از جامع‌التمثيل)
اسب نقاره‌چى است، گوشش پُر است
رک: يک گوشش در است، يک گوشش دروازه
اسب و استر با هم مى‌جنگند مورچه زير پا مى‌رود
رک: سب و استر که به‌هم افتادند خر در ميانه پايمال مى‌شود
اسب و استر به‌هم لگد نزنند
نظير:
سگ سگ را ندرَد
- چاقو دستهٔ خودش را نمى‌برّد
- کولى کولى را مى‌بيند چوبش را زمين مى‌اندازد
- دزد دزد را که مى‌بيند چماقش را مى‌دزدد
اسب و استر که به‌هم افتادند خر در ميانه پايمال مى‌شود
نظير:
اسب و استر با هم مى‌جنگند مورچه زير پا مى‌رود
- گاو با گاو جنگ مى‌کند گوساله از ميان مى‌رود
- بُز با بُز مى‌جنگد پاى ميش مى‌شکند
- اگر سنگ به شيشه بخورد واى به شيشه و اگر شيشه به سنگ بخورد باز هم واى به شيشه
- در نظام طبيعت ضعيف پامال است
اسب و جامه را نيکو دار تا جامه و اسب تو را نيکو دارند (قابوس‌نامه)
اسب و چاکر چو نان و جو ندهى نرود اسب و چاکرت برود (لاادرى)
اسب و خر را که پهلوى هم ببندند اگر هم‌خو نشوند هم‌بو مى‌شوند
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
اسب و زن و شمشير وفادار که ديد٭
از عقايد قدم است و امروز ديگر کسى نمى‌تواند چنين تفکرى داشته باشد
نظير:
در جهان از زن وفادارى که ديد؟ (جامى)
- ابله شده‌اى وفا از زن مى‌طلبي؟ (باباافضل)
- مبادا کس که از زن مهر جويد که در شوره بيابان گل نرويد (اسعد گرگانى)
- به پاى زن مرو زن بى‌وفايه وفاى زن بمانند حنايَه
 

 (از ترانه‌هاى روستائى خراسان)

- مردى را پاى دار مى‌بردند زنش گفت: سرِ راه يک شليتهٔ گُلى براى من بخر!
٭ابله شده‌اى وفا زن مى‌طلبي؟ ..................... (باباافضل)
عوفى نيز در جوامع‌الحکايات بيت زير را از نظامى نقل کرده است:
نشايد يافت اندر هيچ بر زن وفا در اسب و در شمشير و در زن
اسب‌هاى طويلهٔ سلطان را نعل مى‌کردند سرگين گردان هم پايش را بلند کرد
رک: پياز هم خودش را داخل ميوه‌ها کرده است


همچنین مشاهده کنید